روایت گمشده
در شعر بلند سپید ما همواره به «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» رجوع میکنیم که صد البته منبع موثقی است. از جهت موسیقی و ریتم و ابهام و ایهام و استعاره و تصویر در جهت برجسته کردن گفتمان زنانه در دههی چهل حرکتیست درخور و رو به جلو. پیشرویهای فروغ فرخزاد اساساً فارغ از بلند بودن متن شعر قابل درنگ است. اما وقتی دفتر شعرهای بیژن الهی به نامهای دیدن و جوانیها چاپ شد، بیشتر همه ترجیح دادند به شعرهای تغزلی او در دفتر دیدن توجه کنند. ما همگی آسانگیر و آسانپسند هستیم. شاید هم سلیقهی خود را با حوصلهی چند سطریهای فضای مجازی تنظیم میکنیم. در متن فرو رفتن و در پی حکایتهای پاره پاره رفتن و شاید ساختن یک کلاژ معنایی کاری دشوار باشد. میخواهیم زود به یک حس نهایی برسیم. یک تکانهی حسی برای ما از جانب شعر کافی است. اما واقعیت این است که شعر از سطح تکانهی حسب فراتر و رفتن به سمت لایهدار کردن متن از طریق زبان است. سفتنِ کلمات و معماری سرهای عمودی در سایهی یک تفکر مدرن است که به شعر غنا میبخشد. از این راه میتوان یک شعر را بارها و بارها خواند و هربار هم حس تازهای را تجربه کرد و هم به معنای بدیعی دست یافت.
در همین راستا در شعر «آزادی و تو» و نیز شعر «مدیحه و مرثیه» از دفتر جوانیها بیژن الهی قدمی هنجارشکنانه در راه شعر بلند برداشته است. یادمان نرود که شعرها قبل از سی سالگی سروده شدهاند اما مملو از تصاویر بیبدیل و توجه به معنا هستند. چندان به رعایت موسیقی در ساخت شعرها توجه نشده اما به تصویر و ایجاد حرکت در بطن تصاویر توجه ویژهای شده است. به عنوان نمونه وقتی در ابتدای شعر «آزادی و تو» شاعر نوشته: «به تصویر درختی / که در حوض / زیر یخ زندانی ست / چه بگویم» (ص ۱۱۱) در برابر مفهوم آزادی در قالب یک تصویر ایستادهایم. یک تابلو که شاعر میخواهد بهواسطهی آن آزادی را بشناسد.
شاعر در سطح ناخودآگاه خود با کلمهی آزادی هم مواجه می شود که در تک سطر درخشانی مینویسد: «آزادی/ که از حروف جدا جدا آفریده شده است.» ( ص ١١٣ ) او در همین سطر درخشان به ساختمان کلمهی آزادی در زبان فارسی اشاره میکند. او به خوبی دریافته معنای هر کلمه را در همان زبان باید سراغ کند. یعنی نشانهی موجود در هر کلمه در بستر معنایی آن نهفته است. آزادی در حروفی جدا جدا منفرد و دور از هم به معنای آزادی اشاره دارند. در شعر «آزادی و تو» در بند دوم شاعر مینویسد: «خیشها / – ببین! – / شیار آزادی میکَنند./ در آن غروب که سربازان دل/ همه سوراخ گشتهاند.» (ص ۱۱۲)
در تمام بندها به شکل مستقیم و غیرمستقیم به مفهوم آزادی از نگاه شاعر نزدیک میشویم. باز یادآوری کنم که بیژن الهیِ شاعر مسلط به چند زبانیست. با سینما به شکل حرفهای آشنا بود و موسیقی و نقاشی میدانست. گوشههای هفت دستگاه موسیقی سنتی را از هم تمیز میداد و ریشههای کلمات را بهخوبی میدانست. او ساعتها درمورد ریشهی تولد یک کلمه در یک زبان خاص وقت صرف میکرد و این تسلط به حوزههای مختلف بهترین بستر را برای نوشتن شعر بلند پدید در او پدید آورده بود. او در هر بند از این دو شعر از تمامی دانش نهادینه شده در ذهنش مدد میگیرد تا دری را به سمت کشف یک موقعیت تازه باز کند. خودش را در معرض هجوم انواع ایدهها قرار میدهد تا مثلاً در شعر «مدیحه و مرثیه» بنویسد:
«ای نگفتههای مخطط/ که در نقشهی خونم/ شبهجزیره میشوید!/ به این مهتاب/ که به اندازهی پردهی خناق/ کوچک شده ست/ مسعود سعدحصار گلویم/ بیگانه نیست./ میدانم طیارهیی میان جنگل سقوط کردهست/ و پرندگان زنده/ از دریچههای خُرد شدهاش / به درون میروند. / چه شب خاموشی/ که زیباترین ِآوازها/ همه با سُم نمدپیچ از آن میگذرند!» (ص ۱۲۷)
ساخت شعر بلند در کارهای بیژن الهی شکلی کلاژگونه دارد. تکههایی از ذهن شاعر به شکل موزائیکوار کنار هم تدوین میشود تا مفهومی انتزاعی شکل بگیرد. ذهنیت شاعر لحظههایی به عینیت نردیک میشود. و بلافاصله خیال شاعر ما را از سطح واقعیت جدا میکند. واقعیت برای بیژن الهی محل درنگ شاعرانه برای برساختن جهان خویشتن است. او جهانی دارد به وسعت تاریخ و هنر و اسطوره که هنگام سرایش به لایههای تغزلی و اجتماعی و سیاسی فرصت اجرا میدهند. برای همین هم برای اجرای انواع ایدههای خود از قالب شعر بلند استفاده میکند تا در هر بند از واریاسیون تازهای بهره گیرد. گاه پیوندی نامحسوس بین بندها قابل ردگیری است.
گاهی هم هیچ ربط و نشانهای نیست و حتا در خود بند تتابع اضافاتی را شاهدش هستیم که باید به رمزگشاییاش فکر کنیم. و از همین منظر شعر بیژن الهی به شعر تفکر و اندیشه نزدیک میشود. از دل خوانشهای مکرر ما به شاعری برمیخوریم که بیشتر از تغزل به تفکر پرداخته و از واقعیت فراتر می رود و آن را نقد میکند.
او در شعرهای بلند دفتر جوانیها به مخاطب حرفهای شعر یادآوری میکند که شاعر بودن یعنی مسلط بودن به انواع حوزههای مطالعات علوم انسانی و بیشتر.
وقتی در شعر از «حصار» از «مسعود سعد» یاد میکند هم به حبسیات او اشاره دارد هم به گوشهی حصار در دستگاه چهارگاه و ماهور. و بعد به مضرابهای نمد شده در سطر بعد اشاره میکند. منتها در قالب سُم نمدپیچ شده.
کشف رازهای ذهن شاعر و جهان استعارهها و خیال تفکربرانگیز او به همین دلیل جذاب است و خواندن کتاب جوانیها برای علاقمندان شعر و اندیشه مشحون از اجراهای رنگارنگ و ادراکات مکرر.