سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

خرده روایت‌های اصلاح‌طلبِ ناکوک

خرده روایت‌های اصلاح‌طلبِ ناکوک


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

گرگ و میش هوای خردادماه سومین جلد از خاطرات احمد زیدآبادی، روایتی دقیق از روزهای قبل و بعد از به قدرت رسیدن اصلاح طلبان در سال ۷۶ است. زیدآبادی در خاطرات کوتاه و ساده‌اش کوشیده نگاهی دقیق به سیاست و آدم‌هایش در آن دوران داشته باشد. از طرفی دیگر روند شکل‌گیری شخصیت روزنامه‌نگاری که از آن زمان تا امروز ساز مخالف در برابر دیگر اصلاح‌طلبان ایرانی می‌زند، در لابه‌لای سطور کتاب قابل ردگیری است. از این جهت، گرگ و میش هوای خردادماه کتابی برای شناخت اصلاح‌طلبان، روزنامه‌نگاران و نیروهای فعال سیاسی در دهه هفتادشمسی است. افرادی که همه در پیروزی و بعد، شکست اصلاح‌طلبان نقش داشتند.

گرگ و میش هوای خردادماه

نویسنده: احمد زیدآبادی

ناشر: نی

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۴۰

گرگ و میش هوای خردادماه سومین جلد از خاطرات احمد زیدآبادی، روایتی دقیق از روزهای قبل و بعد از به قدرت رسیدن اصلاح طلبان در سال ۷۶ است. زیدآبادی در خاطرات کوتاه و ساده‌اش کوشیده نگاهی دقیق به سیاست و آدم‌هایش در آن دوران داشته باشد. از طرفی دیگر روند شکل‌گیری شخصیت روزنامه‌نگاری که از آن زمان تا امروز ساز مخالف در برابر دیگر اصلاح‌طلبان ایرانی می‌زند، در لابه‌لای سطور کتاب قابل ردگیری است. از این جهت، گرگ و میش هوای خردادماه کتابی برای شناخت اصلاح‌طلبان، روزنامه‌نگاران و نیروهای فعال سیاسی در دهه هفتادشمسی است. افرادی که همه در پیروزی و بعد، شکست اصلاح‌طلبان نقش داشتند.

گرگ و میش هوای خردادماه

نویسنده: احمد زیدآبادی

ناشر: نی

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۴۰

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

خرده روایت‌های اصلاح‌طلبِ ناکوک

 

 

 

چرا خاطرات زیدآبادی مهم است؟


خواندن جلد سوم خاطرات احمد زیدآبادی از چند جهت مهم است. اول اینکه او در گرگ و میش هوای خردادماه بر خلاف دو جلد قبلی بیش از آنکه روایت‌های شخصی از زندگی فردی و خانوادگی‌اش ارائه دهد، از ساختارِ سازمان‌ها و چهره‌هایی حرف می‌زند که بعضی تا امروز و بعضی دیگر در تاریخ سی چهل سال گذشته، مستقیماً در دولت‌های ایران نقش داشته‌اند. پس این کتاب تکه‌های ظریفی از پازل تاریخ معاصر را تکمیل می‌کند.

تکه‌هایی که اولاً جایی گفته یا نوشته نمی‌شود و ثانیاً در عین سادگی، هم برای مخاطب معمول جذاب است و هم برای آن‌هایی که می‌خواهند درباره تاریخ دهه هفتاد شمسی بهتر و دقیق‌تر بدانند. کتاب در عین حال منبع دقیقی درباره شناخت آدم‌هایی است – از روزنامه‌نگار تا سیاسیون و بعضی نظامی‌ها- که کمتر می‌توانیم این‌طور آن‌ها را بشناسیم. از این جهت، جلد سوم خاطرات زیدآبادی – به عقیده من – مهمتر و خواندنی‌تر از دو جلد دیگر است.

 

 

وقتی از زیدآبادی حرف می‌زنیم…


روایت احمد زیدآبادی در این کتاب با گره‌افکنی ساده‌ای آغاز می‌شود. در ابتدا قصه سقوط فردی را از ارتفاع، با جزییات می‌خوانیم و بعد متوجه می‌شویم او یکی از بستگان زیدآبادی در سیرجان است. همین موضوع بهانه سفر زیدآبادی و همسرش اندکی بعد از ازدواج به ولایت پدری نویسنده می‌شود.

این بخش که گویی از جلد دوم کتاب جا مانده، زیاد طولانی نیست و بعد از آن و تقریبا در قسمت بزرگی از خاطرات این دوران، موضوعات کمتر شخصی می‌شوند. در حقیقت آنچه ما امروز از شخصیت احمدزیدآبادی نویسنده و روزنامه‌نگار در ذهن داریم، در همین سال‌ها و بالطبع، در این جلد از کتاب شکل می‌گیرد. بنابراین تمرکز نویسنده بیش از موضوعات خانوادگی بر روند شکل‌گیری جایگاه مطبوعاتی‌اش در ایران است.

 

زیدآبادی

 

 

شهرت در روزنامه اطلاعات


زیدآبادی در ابتدا از مشکلات مالی، تولد فرزندش و خانه عوض‌کردن‌های چندباره‌اش حرف می‌زند و بعد به کار در روزنامه اطلاعات و مشکلاتش در آن‌جا می‌پردازد. از جمله شروع درگیری‌های غیرمستقیم با عطالله مهاجرانی: «جمیله کدیور [همسر مهاجرانی] برای شرکت در کنفرانسی به اندونزی سفر کرده بود. او نوشته‌های روزانه‌اش را برای چاپ به روزنامه فکس می‌کرد. دبیر سرویس خارجی روزنامه هم آن‌ها را به من می‌داد تا ویرایش کنم.

خانم کدیور بهای بسیاری از کالاهای مصرفی در اندونزی را در نوشته‌هایش می‌آورد تا نشان دهد در ایران چندان گرانی نیست… در واقع حذف اقلامی از فهرست طولانی بهای کالاها از نوشته‌های خانم کدیور توصیه دبیر سرویس بود تا خواندن مطلب از حوصله خوانندگان خارج نشود. کدیور اما گمان کرده بود این کار زیر سر من است و این موضوع را  از طریق مهاجرانی به دعایی [مدیرمسئول روزنامه اطلاعات] رسانده بود. آنجا بود که فهمیدم چرا دعایی با کنابه به من می‌گوید آقای سرویراستار!»

 

 

از دانشگاه امام حسین تا دانشگاه تهران


یکی از مهم‌ترین بخش‌های این جلد از کتاب، صحبت درباره سازمان و ساختار و شرایط حاکم بر دانشگاه امام حسین است. زیدآبادی در بخش های فراوانی از کتاب درباره این دانشگاه و روابط بین آدم‌هایش حرف می‌زند و به دقت جو حاکم بر آن را تشریح می‌کند. نویسنده اینجا هم زبانی طناز دارد: «هر رفتار تکلف‌آمیزی با روحیه‌ام ناسازگار بود… یکی از کارهایی که انجام می‌دادم درازکشیدن هرروزه روی چمن‌های دانشگاه بعد از آفتاب بود!

از قضا زنده‌ترین مدت حضورم در دانشگاه همان دقایق بود که بی‌تکلف با بعضی دوستانم پیرامون مسائل بین‌المللی بدون سانسور صحبت می‌کردیم.»

 

زیدآبادی در سال ۷۳ در رشته علوم سیاسی در مقطع دکتری دانشگاه تهران قبول می‌شود. همکلاسی‌هایش سعید حجاریان، سعید گازرانی و علیرضا نامور حقیقی هستند. او بعد از مشکلات فراوان درباره بحث خروج از دانشگاه امام حسین –که از نظر مسئولان آن غیرممکن بود– تا وضعیت سربازی‌اش که مفصل درباره‌شان در کتاب صحبت کرده، دانشجوی دانشگاه تهران می‌شود. همان موقع –سال ۷۳– از روزنامه اطلاعات خارج شده و به همشهری می‌آید و روزهای جدیدی در زندگی‌اش آغاز می‌شود.

خودش اما مهمترین تفاوت زندگی‌اش را کیفیت غذای خوب موسسه همشهری در برابر دانشگاه امام حسین و روزنامه اطلاعات می‌داند!

 

دوستی با نیک آهنگ کوثر و امید پارسانژاد، رفاقت بیشتر با حجاریان و گفتگو با محسن رضایی –فرمانده وقت سپاه پاسداران– درباره آینده آمریکا از مهم‌ترین اتفاقات سال ۷۳ تا ۷۴ در خاطرات زیدآبادی است. «بدون تشریفات امنیتی خاصی وارد دفتر رضایی شدیم. رضایی پشت میزش نشسته بود و ما را با سلام و علیکی نه چندان گرم استقبال کرد… [درمیانه گفتگو] رضایی پرسید: چرا شما نموداری رسم نکردید که سقوط آمریکا را نشان دهد؟ با لحنی معترضانه و کمی تهاجمی گفتم: آقای رضایی! کی گفته آمریکا در حال سقوطه که ما نمودارش را بکشیم؟»

 

 

چالش های فکری با سروش و طباطبایی


اتفاق مهم دیگر در زندگی زیدآبادی در سال ۷۴ آشنایی با نوشته‌ها و اندیشه عبدالکریم سروش است. زیدآبادی که همچنان جهان‌بینی‌اش را از شریعتی و کتاب‌هایش می‌داند اما با روی باز از اندیشه سروش استقبال می‌کند. از نگاه او اندیشه سروش منافاتی با اندیشه شریعتی ندارد و «حتی به نوعی آن را وضوح می‌بخشید» اما «از تاکید دکتر سروش بر این که واژه‌ها شکم‌های خالی هستند و نه دهان‌های پر، بیمناک بودم… چون جای هر نوع تفسیری را برای همه متون باز می‌گذاشت.»

آن‌طور که زیدآبادی می‌گوید دومین آشوب بی‌سابقه در ذهن‌اش با خواندن کتاب ابن خلدون و علم اجتماعی دکتر سیدجواد طباطبایی رخ می‌دهد: «مثل صاعقه‌ای در ذهنم بود و نظام فکری‌ام را دستخوش آشوب و ویرانی کرد… سخن دکتر طباطبایی را من این‌گونه ادراک کردم که آن‌چه دکتر شریعتی بافته و تافته اساسش بر روی آب است.»

 

 

تنها میان جمع


با شروع سال پایانی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، فعالیت‌های زیدآبادی و نزدیکی‌اش با نیروهای ملی-مذهبی بیشتر می‌شود. بعد از کاندیدا شدن محمدخاتمی اما او بر خلاف دیگر همفکرانش تحلیل رادیکالی از شرایط و آینده ارائه می‌دهد: «در تحلیل خود به این نتیجه رسیدم که پیروزی خاتمی در انتخابات بیش از آن‌که به تغییرات کلان سیاسی منجر شود عملا جناح مسلط راست را از زیر فشارهای داخلی و خارجی خارج می‌کند و ایران را وارد دوره‌ای از نزاع‌های فرسایشی می‌کند…

هر قدر در تحلیلم راسخ‌تر شدم بین دوستان و همفکرانم تنها ماندم.» با پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات فعالیت‌های زیدآبادی هم چند برابر می‌شود. او همزمان هم در بین ملی مذهبی ها حاضر است، هم روزنامه همشهری و بقیه روزنامه‌های اصلاح طلب و هم بعضی دوستان نزدیکش مانند سعید حجاریان. از این حیث از معدود افرادی است که بین گرایش‌های مختلف اصلاح طلبان –از ملی‌مذهبی، تا چپ و کارگزارانی- در رفت و آمد است.

 

 

خرده روایت‌های تیزبینانه


خاطرات زیدآبادی از دوم خرداد ۷۶ تا انتخابات مجلس ششم در سال ۷۸، پر از نکات تیزبینانه و جذاب درباره آدم‌ها و زمانه بعد از آغاز دوران اصلاحات در ایران است. از جمله حمله به دفتر ماهنامه ایران فردا، حمله به بیت آیت‌الله منتظری، برگزاری کنفرانس کشورهای اسلامی در تهران و توصیف رفتار و ظاهر مهم‌ترین سران عربی، محاکمه کرباسچی، استیضاح و بعد محاکمه عبدالله نوری، ملاقات با مراجع تقلید در قم، ملاقات با فائزه هاشمی، سردبیری روزنامه مناطق آزاد، توقیق روزنامه سلام، حوادث کوی دانشگاه و … .

در همه این اتفاقات زیدآبادی با نگاهی تیزبینانه، تند و گاه طناز، موضوعات را روایت می‌کند و گاه تحلیل خود را هم در حین خاطرات به گوش خواننده می‌رساند. از جمله باز هم درباره محمد خاتمی و انتظارات مردم از او در دو سال اول ریاست جمهوری:

«انتظارات غلوآمیز بین مردم عادی گسترده بود اما نخبگان نگران واکنش راستگرایان بودند از همین رو افرادی که نامه به دفتر خاتمی ارسال می‌کردند تاکیدشان بر احتیاط و مدارا بود… درست مانند این که به آدم خجالتی دائم انذار بدهی که در فلان مجلس پررو بازی درنیاورد. من البته همچنان نسبت به موفقیت خاتمی تردید داشتم.»

 

کتاب با برگزاری کنفرانس برلین و توقیف مطبوعات به پایان می‌رسد. بعد از آن به مدت چند روز افرادی برای دستگیری زیدآبادی به منزل او مراجعه می‌کنند اما موفق به این کار نمی‌شوند. اما در نهایت: «۱۷ مرداد ۷۹ ساعت ۶ صبح زنگ منزل‌مان به صدا درآمد.»

گرگ و میش هوای خردادماه درست با همین جملات به پایان می‌رسد تا مخاطب مشتاق به خواندن جلد چهارم کتاب باقی بماند.

 

 

  این مقاله را ۱۶ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *