سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تغییرِ ادراک ما از واقعیت

تغییرِ ادراک ما از واقعیت

 

آیا زبانِ انسان اختراعی بشری و آگاهانه است که صرفاً توسط قراردادهایی به دنیای فیزیکی مربوط است؟ آیا می‌توانیم بجای «سرد» بگویم «گرم» و بجای «گرم» بگوییم «سرد»؟ بجای «بالا» بگوییم «پایین» و بجای «پایین» بگوییم «بالا»؟ چگونه می‌فهمیم که در عبارتِ «قیمت‌ها بالا رفته» منظورمان این است که «قیمت‌ها بیشتر شده»؟ زبان‌شناسیِ شناختی برای این سوالات پاسخ‌های شگفت‌انگیزی دارد…

آیا زبانِ انسان اختراعی بشری و آگاهانه است که صرفاً توسط قراردادهایی به دنیای فیزیکی مربوط است؟ آیا می‌توانیم بجای «سرد» بگویم «گرم» و بجای «گرم» بگوییم «سرد»؟ بجای «بالا» بگوییم «پایین» و بجای «پایین» بگوییم «بالا»؟ چگونه می‌فهمیم که در عبارتِ «قیمت‌ها بالا رفته» منظورمان این است که «قیمت‌ها بیشتر شده»؟ زبان‌شناسیِ شناختی برای این سوالات پاسخ‌های شگفت‌انگیزی دارد…

 

 

 

احتمالاً به محض آشنا شدن با ایده‌ی اصلی این کتاب نگاه‌تان به تاریخِ اندیشه‌ی بشر تغییر خواهد کرد؛ انگار که ابزار جدیدی برای فکر کردن یافته باشید؛ ابزاری به قدرتمندیِ زبان!

جرج لِیکاف یکی از مهم‌ترین زبان‌شناسان حال حاضر دنیا، مورد رجوع‌ترین نظریه‌ی خود یعنی «نظریه‌ی استعاره‌ی مفهومی» را در کتابِ Metaphors we live by به همراه مارک جانسونِ فیلسوف توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو در سال ۲۰۰۳ منتشر کرده است. جرج لِیکاف، زاده‌ی ۲۴ مه ۱۹۴۱ زبان‌شناسِ شناختی آمریکایی و استاد زبان‌شناسیِ دانشگاه کالیفرنیا-برکلی و همکار او در نوشتن این کتاب، مارک جانسون استادِ فلسفه‌ دانشگاه ارگون است.

ترجمه‌ی فارسی کتاب با عنوان استعاره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم، توسط دکتر جهان‌شاه میرزابیگی به انضمام مقاله‌ی «نظریه‌ی معاصر استعاره» نوشته‌ی جرج لیکاف در بهار ۱۳۹۷ به چاپ رسیده. مسلماً ترجمه‌ی آثار زبان‌شناسی پیچیده‌تر از ترجمه در دیگر حوزه‌های علمی‌ است، چرا که جز برگردانِ متن اثر، برابرنهاد کردن اصطلاحات، «استعاره‌ها» و دستور زبان نیز در برخی مقولات نیاز است.

متن ترجمه شده -با ایراداتی قابل چشم‌پوشی- برای خواننده‌ی علاقمند به دور از تکلف و پیچیدگی‌های رایج کتاب‌های تخصصی است. همچنین ساده‌فهمیِ متن ناشی است از یک بررسی میان رشته‌ای برای تبیین «استعاره‌ی مفهومی» توسط نویسندگان. تلاش خواهم کرد که در این نوشتار جان‌مایه‌ی کتاب، ایده‌ی اصلی و کاربردهای محتمل از این ایده را در قالب مثال‌هایی شرح دهم.

 

آیا زبانِ انسان اختراعی بشری و آگاهانه است که صرفاً توسط قراردادهایی به دنیای فیزیکی مربوط است؟ آیا می‌توانیم بجای «سرد» بگویم «گرم» و بجای «گرم» بگوییم «سرد»؟ بجای «بالا» بگوییم «پایین» و بجای «پایین» بگوییم «بالا»؟

چگونه می‌فهمیم که در عبارتِ «قیمت‌ها بالا رفته» منظورمان این است که «قیمت‌ها بیشتر شده»؟ زبان‌شناسیِ شناختی برای این سوالات پاسخ‌های شگفت‌انگیزی دارد. به نظر می‌رسد مفاهیم انتزاعی‌ای که در زبان‌های انسانی استفاده می‌کنیم با دنیای فیزیکی و ویژگی‌های بدن ما حتی در پایه‌ای‌ترین مفاهیم (مانند «وجود داشتن») ارتباط دارند. نویسندگانِ این کتاب مدعیِ کشفِ مسئله‌ای هستند که تمام تاریخ فلسفه‌ی غرب را باید با در نظر گرفتنِ آن بازنگری کرد.

اگر زبان‌شناس نباشیم احتمالاً آخرین باری که کلمه‌ی «استعاره» را شنیده‌ایم مشغول خواندن درس «آرایه‌های ادبی» دوران دبیرستان بوده‌ایم. بگذارید با یک مثال به همان کتاب رجوع کنم:

بُتی دارم که گِردِ گُل ز سُنبل سایه‌بان دارد

«حافظ»

 

شاعر در این مصرع کلمات «بُت»، «گُل» و «سُنبل» را به معنای رایج آن‌ها که به اجسام عینی اشاره می‌کنند به کار نبرده؛ بلکه سه تشبیه را به کار گرفته: زیبایی معشوق مانند بُت، چهره‌ی او مانند گُل و موی او چون سنبل است. وقتی ادعای همانندی در تشبیه جای خود را به ادعای یکسان بودنِ مشبهٌ‌به و مشبه بدهد و همچنین جز مشبهٌ‌به، بقیه‌ی اجزای تشبیه از عبارت حذف شوند، صورتی خیال‌انگیز و غیرواقعی پدیدار می‌شود که آن را «استعاره» می‌نامیم.

زبان‌شناسانِ کلاسیک تصور می‌کردند که استعاره فقط جنبه‌ی شاعرانه و احساساتیِ زبان است؛ اما نویسندگان کتاب بر این باورند که بدون استعاره نه تنها برقراری ارتباط با یکدیگر غیرممکن است، بلکه بدون آن، نه می‌توانیم بیندیشیم و نه ادراکی آگاهانه از پیرامون­مان داشته باشیم. «ماهیتِ نظامِ مفهومیِ عادیِ ما، که اندیشه و عمل‌مان مبتنی بر آن است، از بنیادْ استعاری است».

مثلاً استعاره‌ی «بحث، جنگ است» این چنین در زبان روزمره‌ی ما پدیدار می‌شود: « ادعای‌تان قابل دفاع نیست»، «او در مناظره شکست خورد»، «انتقادهایم درست به هدف خورد»، «سقراط همیشه در بحث پیروز می‌شد».

 

ما در مورد «بحث» در قالب «جنگ» فقط حرف نمی‌زنیم؛ ما به معنای واقعیِ کلمه، در بحث پیروز می‌شویم یا شکست می‌خوریم. این در حالی است که معمولاً به سختی نسبت به استعاره‌ی «بحث، جنگ است» آگاهی داریم. «وقت طلاست» یا «زمان پول است» استعاره‌ی دیگری است که در محاورات روزمره‌ اینگونه بیان می‌شود: «وقتم تلف شد»، «باید زمان‌مان را بودجه بندی کنیم»، «وقت‌مان تمام شده»، «چقدر زمان باقی مانده؟»؛ این استعاره‌ها به ما می‌گویند زمان منبعی تمام شدنی وکالایی ارزشمند است اما آن­ها تنها فهمِ ممکن از زمان نیستند.

فرهنگ‌هایی وجود دارند که در آن‌ها زمان هیچ یک از این‌ها نیست!

استعاره کلید فهم آگاهانه­ی ما از محیط اطرافمان است. وقتی مفهومی را درک می‌کنیم اولین کاری که برای انتقال تجربه­مان در قالب کلمات، به دیگران انجام می‌دهیم این است که بگوییم تجربه‌مان به چه می‌ماند یا شبیه چیست. برای تبیین تجربه­ی رابطه‌ی محبت‌آمیز با کسی، از مفهوم گرما استفاده می‌کنیم؛ یعنی رابطه‌ی صمیمی، به گرما

می‌ماند و همچنین رابطه‌ی غیرصمیمی به سردی؛ اما چرا؟ مثالی که تا حدودی روشنگر سوالات مطرح شده در بالا خواهد بود بدین شرح است. «رابطه‌ای گرم با نامزدم دارم». مفهوم عینی کلمه‌ی «گرما» به درجه حرارت مربوط است. یک لیوان قهوه می‌تواند گرم باشد، اما یک رابطه چگونه گرم است؟ زبان‌شناسانِ شناختی نشان دادند شکل‌گیری مفهوم صمیمیت از ابتدای زندگی و در آغوش مادر آغاز می‌شود.

 

احساس گرما در آغوش مادر و احساس سرما بخاطر دوریِ فیزیکی از مادر موجب شکل‌گیری استعاره‌ی مفهومیِ «صمیمیت، گرما است» می‌شود. پس اساسِ فیزیکیِ این استعاره، همراهیِ همیشگیِ مفهومِ صمیمیت با گرمای واقعی است.  با همین استدلال می‌توان استعاره‌ی «بیشتر بالاست؛ کمتر پایین» را توضیح داد؛ «قیمت‌ها بالا رفته» و «سن او از سن من پایین‌تر است».

قیمت‌ و سن می‌تواند کمتر یا بیشتر باشد اما «بالا» یا «پایین» بودن، استعاره‌ی مفهومیِ دیگری است که از یک اساس فیزیکیِ عادی نشأت می‌گیرد. تجربه‌ای ساده به ما می‌گوید: اگر مقدار ماده‌ی درون یک ظرف افزایش یابد سطح آن «بالا» می‌رود. همچنین اگر اجسام یک کُپه را کاهش دهیم، سطح آن «پایین» می‌آید.

نویسنده در فصولِ مختلفِ کتاب، بیشترِ استعاره‌های رایج در زبانِ روزمره را بررسی می‌کند. مفاهیمی چون «علیت»، «فهم»، «معنا»، «حقیقت» و غیره را با استفاده از نظریه‌ی «استعاره­ی مفهومی»، مورد واکاوی قرار می‌دهد. یکی از کاربردهای شگفت‌آور این نظریه تغییرِ ادراک ما از واقعیت است نه صرفاً زاویه‌ی دید.

برای مثال، استعاره­ی «حل مشکلات» را به طور معمول به صورت «مشکلات، معما هستند» در نظر داریم؛ و استعاره­ی مذکور این مفهوم را به ذهن متبادر می‌کند که معمایی که یک بار حل شده است، حل شده باقی می‌ماند. اما در زندگی واقعی گاهی با یک مشکلِ مشخص، چندین مرتبه مواجه می‌شویم که این وضعیت ما را برای پیدا کردن راه حل مأیوس می‌کند.

 

ظرف بخارآلودی از مایع را تصور کنید که حاوی تمام مشکلات است. کاتالیزرهایی به طور موقت برخی از این مشکلات را حل و برخی دیگر را ته‌نشین می‌کنند؛ بدین ترتیب مشکلات ما همواره وجود دارند، تنها ممکن است در مایع «حل» شوند و یا به صورت جامد رسوب کنند. با در نظر گرفتن این استعاره پیدایش چندباره‌ی یک مشکل در زندگی را ناکامی خود در یافتن راه حل تلقی نمی‌کنیم، بلکه به دنبال کاتالیزرهایی می‌گردیم که سخت‌ترین مشکلات را به مدت طولانی‌تری حل کنند، بدون این‌که موجب رسوب کردن مشکلاتِ دیگر شوند.

استعاره‌ی محلولِ شیمیایی در مقابل استعاره‌ی معما، واقعیتِ دیگری برای ما می‌سازد و این واقعیتِ جدید شیوه‌ی تعامل ما با جهانِ پیرامون را تغییر می‌دهد.

درک ایده‌ی اصلی این کتاب قدرتی به شما می‌دهد که با تغییر استعاره‌ها نه به سادگی، اما به طور قطعی شیوه‌ی فهم خود و دیگران را از جهان تغییر دهید. «بیشتر استعاره‌های ما در درازمدت در فرهنگ ما تکامل یافته‌اند، اما بسیاری از آن‌ها توسطِ صاحبانِ قدرت به ما تحمیل می‌شوند.»

آیا می‌توانید استعاره‌های دیگری که با آن‌ها زندگی می‌کنید را به یاد بیاورید؟!  

 

  این مقاله را ۳۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *