تاریخ حیات به روایت یک آنارشیست
کتاب یاری متقابل، نوشته پیتر کروپتکین آنارشیست روس، دستور کار مشخصی دارد: به دست دادن روایتی از تاریخ، بهگونهای که آنارشیسم را امری طبیعی جا بزند؛ طبیعی در معنای سازگار با طبیعت انسان، و بلکه سازگار با کلیت طبیعت. به این ترتیب، محل نزاع کروپتکین با مخالفانش در حقیقت برداشتی است که از قاعده و قانونهای طبیعت دارند. جبهه مخالفان، یا همان جبهه اکثریت وقت، را کسانی پر کرده بودند که بنیاد طبیعت را بر تنازع بقا استوار میکردند. اما کروپتکین از «قانون یاریِ متقابل» سخن میگوید. در تصویری که او از طبیعت ترسیم میکند، جانوران بیش از آنکه در رقابتی مرگبار با هم باشند، در تعاملی همکارانه با هم قرار دارند و میکوشند شانس بقای جمعیت یا گونه را از رهگذر تلاشهای دستهجمعی بالا برند.
یاری متقابل؛ عامل تکامل
نویسنده: پیتر کروپتکین
مترجم: هومن کاسبی
ناشر: افکار جدید
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۸۵
کتاب یاری متقابل، نوشته پیتر کروپتکین آنارشیست روس، دستور کار مشخصی دارد: به دست دادن روایتی از تاریخ، بهگونهای که آنارشیسم را امری طبیعی جا بزند؛ طبیعی در معنای سازگار با طبیعت انسان، و بلکه سازگار با کلیت طبیعت. به این ترتیب، محل نزاع کروپتکین با مخالفانش در حقیقت برداشتی است که از قاعده و قانونهای طبیعت دارند. جبهه مخالفان، یا همان جبهه اکثریت وقت، را کسانی پر کرده بودند که بنیاد طبیعت را بر تنازع بقا استوار میکردند. اما کروپتکین از «قانون یاریِ متقابل» سخن میگوید. در تصویری که او از طبیعت ترسیم میکند، جانوران بیش از آنکه در رقابتی مرگبار با هم باشند، در تعاملی همکارانه با هم قرار دارند و میکوشند شانس بقای جمعیت یا گونه را از رهگذر تلاشهای دستهجمعی بالا برند.
یاری متقابل؛ عامل تکامل
نویسنده: پیتر کروپتکین
مترجم: هومن کاسبی
ناشر: افکار جدید
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۸۵
بخش بزرگی از تاریخ مکتوب بشر در حقیقت تاریخ نبردها و منازعات است، و به این اعتبار، تاریخِ مکتوبِ تمدن بیش از آنکه تاریخ زندگی و صلح باشد، تاریخ جنگ و خونریزی است. حتی آنجا که به صلح پرداخته شده، باز هم کانون توجه جنگی بوده که با نقض یک صلح آغاز شده، یا با برقراری یک صلح خاتمه یافته است.
با این حساب میتوان گفت روایتهای موجود از زندگی در زمانهی صلح همواره زیر سایهی تاریخ جنگها قرار داشته، و چنانکه باید و شاید، در شکل دادن تصور تاریخی بشر از خویشتن حاضر نبوده است. حال آنکه قبل، بعد و حتی همزمان با اقلیتی که درگیر جنگ بودهاند، در میان تودهها همواره زندگی مسالمتآمیز در جریان بوده است.[1] دست کم، این برداشتی است که پیتر کروپتکین، متفکر آنارشیست روس، از تاریخ بشر دارد.
به زعم او، تحریف تاریخی مزبور، به مرور، فلسفه تاریخ و انسانشناسی خود را نیز شکل داده است؛ بر پایهی این تحریف، طبیعتِ تاریخ را باید در «جنگ همه علیه همه» یافت، و طبیعت انسان را در «انسان، گرگ انسان». قابل پیشبینی است که چنین آموزههایی مستمسکی برای ترویج دولتگرایی و اقتدارگرایی نیز بودهاند، یعنی همان ایدههایی که آنارشیسم را به مثابه آنتیتز خود متولد کرد و رسالت همفکران کروپتکین را رقم زد.
اما آنارشیسم، برای اینکه بتواند در قامت یک فلسفه سیاسی قد علم کند، لازم بود پیشتر انسانشناسی بدیلش را عرضه کند، با این برنامه که به جای انسانِ گرگصفت و ستیزهجو، موجودی نرمخو و اهل مدارا بنشاند، و نگرانی ما را از بابت آزادی عملی که قرار است به تودهها داده شود مرتفع کند. طبعاً هر انسانشناسیِ مقبولی میبایست جایی نیز با تجربه گره بخورد، خواه از مسیر روانشناسی، خواه جامعهشناسی، و خواه تاریخ. نقطهی اتصال انسانشناسی کروپتکین با تجربه نیز تاریخ است، اما تاریخی فراتر از تاریخ تمدن؛ تاریخی به ابعاد حیات انسان، و بلکه حیات وحش.
کتاب یاری متقابل، به این اعتبار، دستور کار مشخصی دارد: به دست دادن روایتی از تاریخ، بهگونهای که آنارشیسم را امری طبیعی جا بزند؛ طبیعی در معنای سازگار با طبیعت انسان، و بلکه سازگار با کلیت طبیعت. به این ترتیب، محل نزاع کروپتکین با مخالفانش در حقیقت برداشتی است که از قاعده و قانونهای طبیعت دارند.
جبهه مخالفان، یا همان جبهه اکثریت وقت، را کسانی پر کرده بودند که بنیاد طبیعت را بر تنازع بقا استوار میکردند، و نیروی تکامل را مبارزهی دایمی موجودات بر سر منابع میدانستند. قانون بنیادین طبیعت در نظر اینان همان «قانون مبارزهی متقابل» بود.
با این حال، گروه مزبور به همان اندازه که بهلحاظ اخلاقی طبیعت را تخطئه میکردند، تمدن را میستودند. به ادعای آنان، قانون مبارزهی متقابل اگرچه در اجتماعات جانوری لجامگسیخته عمل کرده است، اما در جوامع انسانی به افسار تمدن مهار شده و حالا، با جادوی قانون و اخلاق و دولت، در مسیر پیشرفت بشر کانالیزه شده است.
در برابرِ قانون مبارزهی متقابل، اما کروپتکین از «قانون یاریِ متقابل» سخن میگوید، قانونی که به زعم او سهمش در فرایند تکامل، اگر از تنازع بقا بیشتر نبوده باشد، کمتر نیست. در تصویری که او از طبیعت ترسیم میکند، جانوران بیش از آنکه در رقابتی مرگبار با هم باشند، در تعاملی همکارانه با هم قرار دارند و میکوشند شانس بقای جمعیت یا گونه را از رهگذر تلاشهای دستهجمعی بالا برند.

طبیعتا تعمیم دادنِ تز یاریِ متقابل از تاریخ انسان به تاریخ طبیعت بر دامنهی مخالفان خواهد افزود، و عجیب نیست اگر بسیاری داروین را نیز در این دایره قرار دهند؛ چه اینکه هماو تنازع بقا را روی جلد کتاب دورانسازش نشاند: «دربارهی منشأ انواع: از مسیر انتخاب طبیعی، یا حفظ نژادهای اصلح در تنازع بقا». در چشم کروپوتکین اما میان او و داروین خصومتی نیست، بهویژه داروینِ تبار انسان،[2] که به زندگی اجتماعی در طبیعت خوشبینتر بود.
استدلال اصلی کروپتکین در دفاع از قانون یاری متقابل این است که، به گواهی شواهد زیستشناختی عدیده در اقصی نقاط جهان، تنها راه و بهترین راه برای غلبه بر تنگناهای طبیعی در میان جانوران، هیچگاه مبارزه با همقطاران بر سر منابع بقا نبوده است. درس طبیعت برای موجودات، به زعم او، چنین چیزی است: «با هم متحد شوید؛ یاری متقابل را به عمل بگذارید! این مطمئنترین راه برای بخشیدن حداکثر ایمنی به هر یک و به همگان است، و بهترین تضمین برای پیشرفت جسمی، فکری و اخلاقی». و بر پایه همین تصور، تلقی گلادیاتوری از تکامل را باطل اعلام میکند.
او البته به هیچ وجه مدعی پیشگامی در ابطال این تصور نیست، چه اینکه آلفرد والاس، همعصر و همقطار داروین در طرح نظریهی انتخاب طبیعی، خود از نخستین مدافعان خوانش همکارانه از تکامل بود. تقدیر داروینیسم اما این بود که به سرعت توسط جناح راست مصادره شود و به پشتوانه علمی کاپیتالیسم بدل شود. اهمیت کتاب کروپتکین در همین بود که جبههای را علیه این مصادرهی تاریخی شکل داد.
جالب اینکه این کتاب در دل سنت چپ نیز ابتکاری استثنائی بود. انگلس، از جمله در مراسم خاکسپاری مارکس، میان او و داروین تقسیم کار کرده بود؛ به این ترتیب که میگفت داروین قوانین تاریخ طبیعت را به دست داده است و مارکس قوانین تاریخ انسان را. کروپتکین اما، به جای تقسیم کار، روایت یکپارچهای از تاریخ طبیعت به دست میدهد که با تاریخ انسان نیز همخوان است.
ضمن اینکه تاریخ او تفاوت محسوس دیگری نیز با تاریخ مارکس دارد، چه اینکه مارکس نیز موتور محرکهی تاریخ را نبرد طبقاتی میدانست و، به این اعتبار، بر همان انسانشناسی خصومتآمیز صحه گذاشته بود.
کروپتکین اما در مرور مفصلی که از ادوار تاریخی به عمل میآورد، از وحشیها گرفته تا بربرها و قرون وسطی و عصر مدرن، نمونهها و سازوکارهای یاری متقابل را ردیف میکند؛ تا نشان دهد فردگرایی و تمرکزگرایی و مبارزهطلبی نه از خصوصیات طبیعی انسان، که زایدههایی اخلاقی و سیاسیاند که به مرور در جامعهی انسانی ریشه دواندهاند و رفتهرفته لباس طبیعی بر تن کردهاند، آنقدر طبیعی که حالا انکار آنها امری اتوپیایی قلمداد میشود.
روایت او آکنده است از سازوکارها و رویههای همکارانه در زندگی جمعی؛ قاعدهی حاکم در زندگی وحشیها از نظر او قاعدهی «هر یک برای همه» است، در دورانی که از مالکیت خبری نبود و زندگی جنسی به صورت اشتراکی در قبیله جریان داشت.
در گام بعدی، و در گذار از وحشیها به بربرها، که خانواده شکل میگیرد و اتحادیههای همخون قدیم جایشان را به اتحادیههای ارضی می دهند، نیز هنوز سازوکارهای برابریطلبانهای مثل بازتوزیع دورهای زمین حاکماند، و اجتماعات روستایی در سراسر دنیا روابط مسالمتآمیز را تضمین میکنند. اما با شکلگیری دولتها و قبضهی مالکیت در دستان طبقات فرادست، فردگرایی و تمرکزگرایی به سکه رایج بدل میشود و یاری متقابل هرچه پیشتر به محاق میرود.
با این حال کروپتکین مصرّ است که این روحیه کماکان زنده است و در جایجای جهان میتوان صورتهای زندگی دوستانه و همکارانهی جمعی را مشاهده کرد، بهویژه در میان فقرا و طبقات فرودست. از این جهت، چشم امید او در احیای قانون از یادرفتهی یاری متقابل به طبقات فرودست است، همانهایی که، به تعبیر نویسنده، حالا رنج و فلاکتشان «ناشی از رذایل خودشان» دانسته میشد و بعضاً بخشی از «برنامهی الهی» قلمداد میگشت.
شاید طعنهی او به چنین فقراتی از متن مقدس بوده باشد که «به هر که دارد بیشتر داده خواهد شد، تا به فراوانی داشته باشد؛ اما آنکه ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد.» (انجیل متی، 29:25)
این خوشبینی به اخلاق پرولتاریا احتمالاً از اشتراکات اصلی کروپتکین با مارکسیستهاست، یعنی همان رقیبان سنتی آنارشیستها در اردوگاه سوسیالیسم.
خوشبینیای که البته امروز، و با گذشت 120 سال از کتاب یاری متقابل، استدلالها و مثالنقضهای زیادی را علیه خود دیده است، که از نمونههای آن تحقیقات ریچارد ویلکینسون، اپیدمیولوژیست اجتماعی چپگراست؛ کسی که نشان میدهد سطح خشونتطلبی و پرخاشگری در طبقات فرودست بیش از آن چیزی است که تصور میشود، و نشان میهد که چطور نابرابریهای مزمن اجتماعی چنین نتایجی را به دنبال دارد.[3]
با این همه باید توجه داشت که میان دو خوشبینی اخلاقی کروپوتکین، یعنی «خوشبینی به طبیعت جانوری انسان» و «خوشبینی به اخلاق پرولتاریا» تلازمی برقرار نیست، و اساساً هر کدام مستقل از دیگری میتواند درست یا غلط باشد. اما چیزی که نام کروپوتکین را در تاریخ اندیشه جاودانه کرده است، همان خوشبینی اول، یعنی خوشبینی به طبیعت انسان است، خوشبینیای که امروزه در تفاسیر همکارانه از رفتار جانوری شواهد محکمتری نیز یافته است.
[1] این را مقایسه کنید با نگاه مارگارت مکمیلان در کتاب اخیرش؛ جنگها؛ چگونه منازعات ما را شکل دادهاند (2021)، جایی که مدعی میشود سهم جنگها در شکل دادن جوامع کنونی حتی بیش از آن چیزی است که تا کنون تصور میکردیم.
[2] کتاب 1871 داروین در موضوع تکامل انسان.
[3] از جمله بنگرید به جامعهشناسی سلامت، ثروت و عدالت، نوشتۀ ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت، ترجمۀ شیرین احمدنیا و ابوالقاسم پوررضا، نشر سمت، 1398.