«ای مرز پر گوهر» هجویهای مهم در ادبیات فارسی
ای مرز پر گوهر
وقتی به فکر نوشتن یادداشتی درباره هجو و طنز در شعر «ای مرز پرگهر» سرودهی فروغ فرخزاد افتادم، ابتدا دچار تردید بودم که آیا از اساس میتوان این شعر را در شاخهی ادبیات طنزآمیز یا حداقل هجوآمیز دستهبندی کرد یا نه؟ برای همین پس از سالها برای بار دیگر، دو دفتر آخر فروغ فرخزاد را خواندم و اینبار نهتنها دربارهی ماهیت هجوآمیز «ای مرز پرگوهر» به یقین رسیدم بلکه با بررسی سیر آثار فروغ به این فرضیه رسیدم که اگر فروغ فرخزاد بیش از این مجال زندگی و خلق آثار ادبی پیدا میکرد، آثارش هم بیش از این رنگ هجو و گروتسک میگرفت.
چنانچه در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» و «به علی گفت مادرش روزی…» نیز میتوان ردپایی از طنز سیاه را مشاهده کرد. البته که این پیشبینی چیز غریبی هم نیست، چنانچه در آثار بسیاری از بزرگان ادبیات نظیر حافظ، سعدی، عطار، سنایی و… میتوان نشانی از طنز و هجو را دید. اصلا شاید وقتی نویسنده و شاعر به پختگی و بلوغ در کارش میرسد کمکم نگاهش به دنیا از زمختی و تلخی درمیآید و حتی تلخیها و سیاهیها در پیش نگاهش خندهدار و پوچ مینمایند.
و بهتبع رسیدن به این نوع نگاه، طنز و هجو آنچنان در تاروپود کارش تنیده میشود که نه میتوان کارش را صرفا یک اثر شوخطبعانه از سرِ سرخوشی دانست و نه میتوان از وجوه طنزآمیز آن چشمپوشی کرد. برای مثال ما نمیتوانیم حافظ را یک طنزسرا بنامیم اما گاهی در میان غزلهای حافظ با ابیات طنزآمیزی مواجه میشویم که اوج رندی و طنازی را به رُخ مدعیان طنز و طنزپردازی میکشد!
دربارهی فروغ فرخزاد و شعر «ای مرز پر گوهر» هم ماجرا به همین ترتیب است: طنز سیاه آنچنان در رگ و ریشههای این شعر تنیده شده که هرچند نمیشود آن را در ادبیات شوخطبعانهی مرسوم دستهبندی کرد اما از اهمیت این شعر نوی هجوآمیز نیز نمیشود گذشت.
به خصوص که ما در ادبیات طنز به قدری با قحطالنساء (!) روبهرو هستیم که اگر روزی پژوهشی روی طنز و هجو در آثار شاعران زن در طول تاریخ ادبیات انجام شود مطمئنا این شعر یکی از برجستهترین اشعار هجوآمیزی است که توسط یک شاعر زن سروده شده که این خود نشان از روح سرکش و عصیانگر فروغ دارد. (پیشنهاد به اهل تحقیق: لطفا برای اثبات ادعای اینجانب به بررسی طنز و هجو در آثار شاعران زن در طول تاریخ ادبیات بپردازید!)
فروغ در «ای مرز پرگوهر» به هجو زادگاهش و آن دسته مردمانی که چیزی جز افتخار کردن به سوابق تاریخی زادگاهشان ندارند میپردازد. او با به کاربردن عبارتهایی مثل «گهواره مولفان فلسفه “ای بابا به من چه ولش کن”»، «زادگاه شیخ ابودلقک کمانچهکش فوری»، «سرزمین شعر و گل و بلبل»، «شهر ستارگان گران و زن ساق و…» بارها مام وطن را مورد نوازش قرار میدهد!
او همچنین نه فقط به هجو زادگاهش بلکه به هجو تمام آنچه به این زادگاه مرتبط است میپردازد از شاعران کهنسرایی که در لای خاکروبه، به دنبال وزن و قافیه میگردند گرفته تا مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل روشنفکر. فروغ فرخزاد حتی در نامگذاری این شعر نیز رندانگی به خرج داده و نام شعر نیز در راستای مضمون آن «ای مرز پر گوهر» انتخاب شده است.
شعر «ای مرز پرگهر» علاوه بر همهی اینها بهخاطر تاثیرگذاریاش بر شاعران پس از فروغ، شعرِ با اهمیتی محسوب میشود. این شعر از لحاظ ساختار، زبان و شیوهی روایت شباهت انکارناپذیری با شعر ارزشمند «بچه جوادیه» عمران صلاحی (که خود شعر مهمی از منظر سیاسی، اجتماعی و محله شناسی است) دارد و این شباهتها از چندین منظر قابل بررسی است:
هر دو شعر با نگاهی هجوآمیز به زادگاه شاعر شکل گرفته با این تفاوت که فروغ فرخزاد زادگاهش را در مقیاس بزرگتری مورد هجو قرار میدهد و عمران صلاحی به هجو محلهی جوادیه (محلهای که در آن زاده شده) اکتفا میکند. هر دو شعر در قالب شعر نو سروده شدهاند.
هر دو شعر از طنز سیاه بهره بردهاند و زبانی شبیه بههم دارند، هر دو شعر ضمن هجو زادگاه شاعر به طرح مضامین سیاسی میپردازند، هر دو شعر شروع، پیکره و پایانی شبیه به هم دارند و هر دو شاعر در انتهای شعر به نوعی از پوچی میرسند و نتیجهای شبیه به هم یعنی خود انتحاری!
فروغ در انتهای «ای مرز پرگوهر» مراتب رسیدنش را به این پوچی اینطور بیان میکند:
«فاتح شدم بله فاتح شدم/ پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران/ که در پناه پشتکار و اراده/ به آنچنان مقام رفیعی رسیده است، که در چارچوب پنجرهای/ در ارتفاع ششصد و هفتاد و هشت متری سطح زمین قرار گرفتهست/ و افتخار این را دارد/ که میتواند از همان دریچه- نه از راه پلکان- خود را/ دیوانهوار به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند» عمران نیز به این شکل «بچهجوادیه» را به اتمام میرساند: «این روزها دیگر / چون بشکههای نفتم/ با کمترین جرقه/ میبینی/ ناگاه/ تا آسمان هفتم/ رفتم!»
«ای مرز پرگوهر» نه فقط به عنوان شعری تاثیرگذار بلکه به عنوان شعری ماندگار نیز حائز اهمیت است. فروغ در این شعر با زبان هجوآمیزش به موضوع و مضمونی پرداخته که ما این روزها بیش از همیشه با آن روبهرو هستیم.
با کمی گشتوگذار در اینستاگرام با موج انبوهی از آریایی_ام، # آریایی_اصیل، آرایی_هستم و هشتگهایی از این قبیل مواجه میشوید که نشان از فخر فروختن فرزندان مرز پرگوهر به سوابق تاریخیشان دارد! فرزندانی که به قول فروغ در ضمن فخر فروختن به این هشتگها روی آثار تاریخیشان با غرور مینویسند: «خط نوشتم که خر کند خنده».