سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

انسان شدن آدمیزاد

چه چیزی در انسان هست که به او امکان خلق زبان، علم، تکنولوژی، هنر و مذهب را می‌دهد؟ مایکل توماسلّو می‌گوید این شکل خاص و درخشان شناخت انسانی محصول سه فرآیند است: تغییر ژنتیکی که طی میلیون‌ها سال رخ داده، انباشت ده‌ها هزار سال رویدادهای تاریخی و فرهنگی و نیز ده‌ها هزار ساعت آموختن شخصی بچه‌ی آدمیزاد که طی آن از نوزاد تبدیل به انسان بالغ می‌شود. او این فرایند سوم را «اُنتوژنی» می‌نامد و در «ریشه‌های فرهنگی شناخت انسانی» آن را شرح می‌دهد.

ریشه‌های فرهنگی شناخت انسانی

نویسنده: مایکل توماسلّو

مترجم: محمد نصیری

ناشر: نقد فرهنگ

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۲۹۸

 

 

 

 

 

تهیه این کتاب


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
انسان شدن آدمیزاد

 

 

حیوانات فرهنگ ندارند، زبان ندارند، علم و تکنولوژی و تجارت و مذهب و حکومت و ریاضیات را پدید نیاورده‌اند. چه چیزی در انسان هست که به او امکان خلق این محصولات ظریف و پیچیده را می‌دهد؟ البته در حیوانات اشکال ساده‌ای از ارتباط، رقابت، سلطه، و تبادل دیده می‌شود ولی هرگز به دستاوردهایی چنین درخشان منجر نشده است.

ویژگی انباشتی فرهنگ انسانی اجازه می‌دهد که هر فرد دانش و مهارت‌های نسل‌های گذشته را «بیاموزد» و خود نیز چیزی بر آن بیفزاید. این ویژگی خاصّ انسان است. اما چه عاملی در ظرفیت شناختی انسان وجود دارد که این آموزش و انتقال را ممکن می‌سازد؟

 

حدود شش میلیون سال قبل اجداد انسان از میمون‌ها جدا شدند و حدود دویست و پنجاه هزار سال قبل گونه‌ی مدرن انسانی یعنی هوموساپینس پدید آمد که اوّلین نشانه‌های شکل خاص شناخت انسانی را بروز داد. ابزار ساخت، مهارت‌هایش را با همنوعانش به اشتراک گذاشت، برای ارتباط با دیگران نمادهایی را اختراع کرد، و آیین‌ها و سنت‌های جمعی و نهادهای اجتماعی را پدید آورد.

از آن روز تا اکنون دانش و مهارت‌ها و نهادهای انسان چنان پیچیده و پیشرفته شده که نمی‌توان اینهمه تغییر چشمگیر را بر اساس تکامل توضیح داد. دویست و پنجاه هزار سال زمان خیلی کمی است و فرآیندهای تغییر ژنتیکی و انتخاب طبیعی فرصت ندارند که این تغییرات عظیم را یکی یکی بیافرینند.

 

مایکل توماسلّو می‌گوید این شکل خاص و درخشان شناخت انسانی محصول سه فرآیند است: اول تغییر ژنتیکی که طی میلیون‌ها سال رخ داده و هوموساپینس را به وجود آورده، دوم ده‌ها هزار سال رویدادهای تاریخی و فرهنگی انباشت شده، و سوم ده‌ها هزار ساعت آموختن شخصی بچه‌ی آدمیزاد که طی آن از نوزاد تبدیل به انسان بالغ می‌شود. او این فرایند سوم را «اُنتوژنی» می‌نامد و بر اهمیت یگانه‌ی آن تاکید می‌کند. کل کتاب ریشه‌های فرهنگی شناخت انسانی شرح همین فرآیند است.

 

مایکل توماسلّو، زبان‌شناس، روان‌شناسی تطبیقی و رشدگرا، استاد دانشگاه دوک، مدیر موسّسه‌ی انسان‌شناسی تکاملی ماکس پلانک، و مدیر مرکز تحقیقات پریمات‌های ولفگانگ کوهلر است. او در زمینه‌ی شناخت انسانی و اجتماعی جوایز متعددی دریافت کرده است. از جمله به خاطر کتاب حاضر، جایزه‌ی کتاب ویلیام جیمز را در سال ۲۰۰۱ و جایزه‌ی هگل را در سال ۲۰۰۹ دریافت کرد که برندگان قبلی آن دانشمندانی چون یورگن هابرماس، هانس گئورگ گادامر، پل ریکور، چارلز تیلور و دونالد دیویدسون بوده‌اند.

 

 

مایکل توماسلو

 

 

این کتاب ماهیتی بین‌رشته‌ای دارد و برای خواندن آن باید اطلاعاتی در زمینه‌ی بیولوژی، تکامل، روان‌شناسی رشد، روان‌شناسی فرهنگی، علوم شناختی، فلسفه و زبان‌شناسی داشت. کمی دشوار و پر جزئیات است، اما نقل انواع یافته‌های تجربی و آزمایش‌های خلّاقانه و هوشمندانه برای مطالعه‌ی شناخت کودکان سنین مختلف جنبه‌ی جذّاب این کتاب است که دشواری‌اش را جبران می‌کند.

 

ایده‌ی اصلی کتاب این است که توانایی‌های شناختی نوزاد انسان در ابتدا مثل سایر پریمات‌ها (نخستی‌ها، گونه‌ای از پستانداران نزدیک به انسان شامل میمون‌ها) است. اما در او امکان منحصر به فردی تعبیه شده است که در دوران طفولیت به تدریج شکوفا می‌شود و توانایی‌های شناختی او را به کلّی از سایر پریمات‌ها متمایز می‌کند. این امکان ویژه «توانایی یکی شدن با همنوعان» است.

 

نوزاد انسان مثل سایر حیوانات در جزیره‌ی ذهنی خود زندگی نمی‌کند. او در مراحل مشخصی از رشد می‌فهمد که دیگران هم مثل خود عاملانی «قصدمند» و «ذهنمند» هستند.

 

 

اوّلین تغییر مهم در حدود نه‌ماهگی رخ می‌دهد و توماسلّو آن را انقلاب نه‌ماهگی می‌خواند. تا پیش از این نوزاد فقط می‌توانست یا به اشیاء توجه کند یا به افراد. اما پس از آن می‌تواند به هردو هم‌زمان توجّه کند. او متوجّه «توجّه» بزرگسال می‌شود. می‌تواند نگاه او را تعقیب کند، اشاره کند، اشاره‌ی بزرگسال به اشیاء را بفهمد، اشیائی را با دست بردارد و به بزرگسال نشان بدهد و اعمال هدفمند بزرگسال را تقلید کند.

 

در واقع در این مرحله اولین توانایی شناختی خاص انسان ظهور می‌کند: توانایی درک همنوعان به عنوان موجودات زنده‌ی «قصدمند» یعنی کسانی که آشکارا از اعمال خود هدفی دارند و به چیزهایی توجّه می‌کنند. این یکی از کلیدی‌ترین تمایزات انسان با سایر گونه‌هاست. جالب است بدانیم که حتی کودکانی که نقصی در تشخیص قصدمندی افراد دیگر دارند (مثلاً کودکان اوتیستیک) نمی‌توانند اعمال ساده‌ای مثل اشاره کردن را انجام دهند.

 

توماسلّو شرح می‌دهد که انقلاب نه‌ماهگی چه پیامدهای شگفتی برای نوزاد و شناخت او دارد. تا پیش از این سن نوزاد انسان درکی ابتدایی از علّیّت دارد. اگر جغجغه‌ای با نخ به دست او وصل شده باشد کم و بیش می‌فهمد که تکان دادن دستش باعث ایجاد صدای جالب می‌شود. اما اگر نخ حذف شود او باز هم به امید تولید صدای جالب دستش را تکان می‌دهد چون درکی از ارتباط عامل – هدف – ابزار ندارد. پس از انقلاب نه‌ماهگی نوزاد می‌تواند بفهمد که دیگران هدف خاصی از اعمال خود دارند و این هدف را با واسطه‌های خاصی دنبال می‌کنند و می‌توانند از آنها تقلید کنند.

 

تقلید یا به قول توماسلّو یادگیری فرهنگی خاصّ انسان است. سایر حیوانات برای حل مسائل و رسیدن به اهداف از دیگران تقلید نمی‌کنند و سنّت‌های نسل قبل را نمی‌آموزند. بلکه راه‌هایی ابداعی را خود می‌سازند یا شخصاً چرخ را اختراع می‌کنند! تاکید توماسلّو بر تقلید یا یادگیری فرهنگی خیلی آموزنده است، درواقع آنچه فرهنگ و تاریخ شگفت‌آور انسانی را می‌سازد همین توانایی انسانها برای تقلید از دیگران و حفظ و بازتولید اعمال آنهاست. وگرنه ابداع و خلّاقیت هوشمندانه راه به جایی نمی‌برد و انباشت نمی‌شد.

 

وقتی که نوزاد به این توانایی رسید شروع می‌کند به استفاده از امکانات قصدمندانه‌ی مصنوعات. او اکنون می‌تواند بفهمد که چکش به چه کار می‌آید و هدف از فنجان چیست، و این با امکانات طبیعی و حسی – حرکتی اشیاء فرق دارد. در آزمایشی جالب بزرگسالان در مقابل کودک خم می‌شدند و به شکلی عجیب با فشار دادن سرشان به کلید برق چراغی را روشن می‌کردند. کودک نیز عیناً همین کار را تقلید می‌کرد. یعنی نه تنها هدف بلکه ابزار را هم از بزرگسال می‌آموخت درحالی که می‌توانست خیلی راحت‌تر با دست کلید را فشار دهد.

 

در همین سن است که نوزاد شروع می‌کند به برقراری ارتباط با ژست‌های نمادین، مثل اشاره کردن. او یاد می‌گیرد که بزرگسال مثل خودش قصدمند است و می‌تواند به چیزی توجّه کند. سپس قادر می‌شود که توجّه او را به سمت چیزی هدایت کند. یکی دیگر از پیامدهای مهم انقلاب نه‌ماهگی این است که اکنون کودک می‌فهمد که یکی از موضوعات مورد توجه بزرگسال خود اوست. او می‌تواند رویکرد عاطفی بزرگسال به خودش را رصد کند. این که دیگران درباره‌ی من چه فکر می‌کنند خودانگاره و امکان رشد کم‌رویی یا عزّت نفس را ایجاد می‌کند.

 

آموختن زبان یکی از نتایج انقلاب نه‌ماهگی است که توماسلّو در سه فصل نفس‌گیر با دقت و جزئیات فراوان شرح می‌دهد و پیامدهای شناختی آن را بررسی می‌کند. کودک وقتی شروع به زبان‌آموزی می‌کند که می‌فهمد یکی از جنبه‌های قصدمندی بزرگسال مقصودی ارتباطی است. یعنی بزرگسال قصد دارد با کلماتی توجّه او را به چیز خاصّی جلب کند.

 

همچنین خودش هم می‌تواند این کار را تقلید کند و نقش گوینده و شنونده را معکوس نماید. یعنی نه تنها خودش را جای بزرگسال بگذارد بلکه بزرگسال را هم جای خودش فرض کند و بدین صورت کل منظره‌ی ارتباطی را از بیرون بنگرد و ماهیت اینترسابجکتیو نمادهای زبانی را درک کند.

 

یکی از ویژگی‌های جالب زبان، پرسپکتیوی بودن آن است. یعنی هر نماد زبانی بر جنبه‌ی خاصی از منظره‌ی ارجاعی تاکید می‌کند. نوزاد علاوه بر اینکه باید بفهمد بزرگسال قصد دارد با کلمه توجه او را به چیزی جلب کند، باید بداند که منظورش کدام جنبه از آن چیز است.

 

وقتی که بزرگسال توپی را به کودک نشان می‌دهد و می‌گوید «داکس»، کودک از کجا می‌فهمد که منظور از داکس توپ است، یا رنگ آن، یا بزرگی آن، یا اسباب‌بازی به طور کلّی، یا عمل برداشتن توپ و غیره. توماسلّو آزمایش‌های متعددی را شرح می‌دهد که در آن این فرآیند بررسی شده و نشان از فهم شگفت‌انگیز کودک هم از مقصود ارتباطی بزرگسال و هم از پرسپکتیو او دارد.

 

مثلاً اگر بزرگسال مقابل کودک چند شیء مختلف را در لوله‎ای بیندازد و وقتی نوبت به شیء بخصوصی رسید بگوید «حالا مودی!» کودک خیال می‌کند که مودی نام آن شیء خاص است. اما اگر با شیء اعمال مختلفی انجام دهد و وقتی نوبت به انداختنش در لوله رسید بگوید «حالا مودی!» کودک فکر می‌کند مود نام آن عمل است.

 

ویژگی نمادین زبان باعث می‌شود که کودک دست به بازی‌های نمادین بزند و شیئی را به عنوان نماد شیئی دیگر به کار برد. مثلاً جعبه‌ای را روی زمین بکشد و تظاهر کند که ماشین است. ویژگی پرسپکتیوی زبان نیز پیامد شناختی مهمی برای کودک دارد: مقوله‌بندی پدیدارها.

 

اما زبان فقط اسامی‌ و فعل‌ها نیست، بلکه ساختارها، گرامر، حروف اضافه و سایر نقش‌ها را هم شامل می‌شود. توماسلّو نشان می‌دهد که چگونه کودک مرحله‌ به مرحله هولوفریز (کلمه‌ای کوتاه که یک جمله‌ی کامل معنا می‌دهد)، ساختار جزیره‌ای افعال، ساخت‌های انتزاعی زبان، و روایت‌ را یاد می‌گیرد. جالب اینجاست که وقتی کودک به مرحله‌ی درک ساخت‌های انتزاعی و الگوهای کلّی می‌رسد، دیگر فقط تقلید نمی‌کند، بلکه شروع می‌کند به تعمیم دادن آن الگو، حتی به صورت نابجا و افراطی. مثلاً به جای «پختن» می‌گوید «پزیدن» چون این الگو را از فعل‌های دیگر انتزاع کرده است. 

 

یادگیری زبان پیامدهای شناختی جالبی برای کودک دارد. او که از یک تا چهار سالگی صرفاً ماشین تقلید است، حدود چهار سالگی با دومین انقلاب شناختی مواجه می‌شود. کودک متوجّه می‌شود که همنوعانش علاوه بر اینکه مقصودی دارند، ذهن نیز دارند.

 

دیگران هم مثل خودش ذهن و باورهایی ذهنی دارند که ممکن است باوری غلط باشد یا با باور او فرق داشته باشد. درک «ذهنمندی» برای کودک ممکن نمی‌شود مگر با درگیر شدن او در تعاملات زبانی گوناگون، مخالفت، سوء تفاهم و توضیح. این درهم‌کنش‌ها باعث می‌شود که شناخت کودک رشد قابل ملاحظه‌ای بکند، صرفاً پس از این درک جدید است که کودک عاملیّت اجتماعی و اخلاقی را می‌فهمد. او اکنون می‌تواند خودش را جای دیگری بگذارد و رنج او را حس کند.

 

پیامد جالب دیگر انقلاب چهار سالگی این است که وقتی کودک فهمید که دیگران هم ذهن دارند متوجه می‌شود که خودش هم یکی از موضوعات باورهای بزرگسالان است. او به تقلید از بزرگسال می‌تواند به خودش از بیرون نگاه کند و درباره‌ی خود بیندیشد. او گفتگوی درونی با خویش را آغاز می‌کند. می‌تواند آنچه را که خودش یاد گرفته، مثلاً دستورالعملی خاص را، به بچه‌ای دیگر هم بیاموزد.

 

کمی بعد کودک این دستورالعمل‌ها را چنان که بزرگسال گفته درونی می‌کند و در موقعیت‌های مشابه می‌تواند آن را به صورت کلامی و بازنمایانه بازتولید کند. کودک به سنّی می‌رسد که با گفتگوی درونی امر و نهی بزرگسالان را حتی در غیاب آنها بازسازی و اجرا می‌کند. این سن حدود پنج سالگی است، یعنی سنّی که در خیلی از فرهنگ‌ها کودک می‌تواند آموزش رسمی در کلاس و در غیاب والدین را آغاز کند. اکنون کودک آماده است که به مدرسه برود.

 

 

انسان شناسی

  این مقاله را ۴ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *