سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

انسان خردمند؛ کتابی خطرناک و پوپولیستی

انسان خردمند؛ کتابی خطرناک و پوپولیستی

 

این روزها، داستان‌سرایی بیشتر از هر چیز دیگری روی مردم تاثیر می‌گذارد. اما داستانی کردن علم، عواقب زیادی برای انسان دارد. بازیچه کردن علم تاثیر سوئی بر تمام جنبه‌های زندگی‌مان می‌گذارد. تصمیمات پزشکی، زیست‌محیطی، حقوقی و حتی سبک زندگی روزمره، همه و همه نتیجه درک ما از علم است. این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری با طاعون نادانی دست به گریبانیم. هرچقدر بیشتر در علوم پیشرفت می‌کنیم، فاصله اذهان عمومی هم از علم بیشتر می‌شود. بالاخره زمانش رسیده که پیامبر یا پیامبران پوپولیست‌مان را جداً بررسی کنیم. دارشانا نارایانان در این مقاله با نگاهی انتقادی به کتاب «انسان خردمند» نگریسته است.

(مترجم)

این روزها، داستان‌سرایی بیشتر از هر چیز دیگری روی مردم تاثیر می‌گذارد. اما داستانی کردن علم، عواقب زیادی برای انسان دارد. بازیچه کردن علم تاثیر سوئی بر تمام جنبه‌های زندگی‌مان می‌گذارد. تصمیمات پزشکی، زیست‌محیطی، حقوقی و حتی سبک زندگی روزمره، همه و همه نتیجه درک ما از علم است. این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری با طاعون نادانی دست به گریبانیم. هرچقدر بیشتر در علوم پیشرفت می‌کنیم، فاصله اذهان عمومی هم از علم بیشتر می‌شود. بالاخره زمانش رسیده که پیامبر یا پیامبران پوپولیست‌مان را جداً بررسی کنیم. دارشانا نارایانان در این مقاله با نگاهی انتقادی به کتاب «انسان خردمند» نگریسته است.

 

 

یووال نوح هراری داستان‌سرای بااستعداد، سخنران محبوب و نویسنده‌ی پرفروشی است. اما هرگز نمی‌تواند یک دانای کل یا رهبر جنبشی علمی باشد. هراری به هر سوالی جواب می‌دهد، در هر موضوعی دخالت می‌کند و با این حال هیچ مسئله‌ای را حل نمی‌کند. نفوذ هراری به آدم‌های پیش‌رو و قدرت‌مند جهان هم می‌رسد. مثلاً؛ مارک زاکربرگ ‌از او پرسیده: «بشریت یک‌پارچه می‌شود یا به واسطه فناوری از بین می‌رود؟»

یا مدیرعامل صندوق بین‌‍المللی پول: «پزشکان آینده به درآمد پایه جهانی وابسته خواهند شد؟»

مدیرعامل اکسل اسپرینگریکی از بزرگ‌ترین انتشارات اروپا «ناشران برای موفقیت در دنیای دیجیتال، باید چه کار کنند؟»

یک مصاحبه‌کننده از یونسکو: «کوویدنوزده چه تأثیری بر همکاری‌های علمی بین‌الملل خواهد داشت؟»

به این ترتیب هر آدم موفقی، خود و تخصص‌اش را در مقابل هراری زیر سوال می‌برد. آن هم نه برای یک متخصص در زمینه‌ای مشخص، که برای یک مورخ! مورخی که از بسیاری جهات، کلاه‌بردار است و بیش‌تر از همه، در علم. چون هراری علم را فدای حس‌گرایی می‌کند. همه ما یک‌سری سوالات اصیل درباره مرگ و زندگی داریم. مثلاً؛ نسل بشر توانایی حل یا دست‌کم بقا در شرایط اپیدمی و تغییرات آب‌وهوایی را دارد؟ ژن‌های ما می‌توانند همه علوم را درک کنند؟ فناوری باعث پیشرفت‌مان می‌شود یا به کشتن‌مان می‌دهد؟ برای حل این سوالات بی‌جواب، آرزو می‌کنیم یک حکیم مطلق یا یک پیامبر دانا، جسورانه از چندین رشته بگذرد و راز علوم را برای‌مان بشکافد و چه بهتر که آن‌ها را با داستان‌های پرکشش هم تعریف کند. اما آیا هراری می‌تواند چنین منجی حکیمی باشد؟ یا از آن مهم‌تر چنین منجی حکیمی از اساس وجود خارجی دارد؟

************

کتاب «انسان خردمند» اولین‌بار در سال 2014 به زبان انگلیسی منتشر شد و آن چنان سروصدایی به پا کرد که تا پنج‌سال بعد یعنی سال 2019،  به بیش‎تر از پنجاه زبان ترجمه شده و سیزده‌میلیون نسخه فروخت. نفوذ هراری تا جایی بود که به کاخ سفید هم رسوخ کرده بود؛ باراک اوباما، در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌ان این کتاب را توصیه کرده و گفت: «کتاب «انسان خردمند» مثل اهرام جیزه، چشم‌انداز خارق‌العاده‌ای از تماشای تمدن بشری به دست می‌دهد.»

سپس به فاصله بسیار کوتاهی، کتاب‌های «انسان خداگونه» را در 2017 و کتاب «بیست‌ویک درس، برای بیست‌ویک قرن» را در سال 2018 منتشر کرد و در نهایت سهم فروش 23 میلیون نسخه جهان را به دست آورد. موفقیت کمی نیست. هراری دیگر می‌تواند ادعا کند که پرطرفدارترین روشنفکر جهان است که اتفاقاً در هر سخنرانی صدها هزاردلار هم به دست می‌آورد.

 

 

اما من معتقدم که توسط هراری فریفته شدیم. نه به خاطر قدرت حق‌گویی یا دانش او، که به واسطه قدرت داستان‌سرایی‌اش. به عنوان یک دانشمند، می‌دانم چقدر دشوار است که موضوعات پیچیده را در قالب داستان جذاب کنیم. اما از طرف دیگر، خیلی هم خوب می‌دانم که چه زمانی علم قربانی حس‌گرایی می‌شود. یووال هراری تعریف دقیق من از «عالم عامه‌‍پسند» است.

پوپولیست‍‌های علمی داستان‌سرایان بااستعدادی‌اند که با زبانی ساده و احساسی، داستان‌های هیجان‌انگیزی درباره حقایق علمی می‌بافند. در روایت‌های داستان‌گونه آن‌ها، احساسات بخش بزرگی از داستان می‌شوند. به کمک اتمسفر احساسی و مایه علمی کتاب، مخاطب به خوبی همراه نویسنده شده و جای هیچ شک و ابهامی نمی‌ماند. این دلیلی است که هراری توانسته چیزی بیش از 36 میلیون نسخه از کتاب‌هایش در جهان بفروشد! بدیهی است این آمار بالای فروش جهانی و خیل عظیم طرفدار، قدرت کاذب «عالم جهان‌گیر» به نویسنده می‌دهد که  به شرکت در برنامه‌های مختلف و نظر دادن درباره موضوعات تخصصی ختم می‌شود.

پوپولیست‌های علمی مثل همتایان سیاسی‌شان منابع اطلاعاتی غلطی‌اند. بحران‌های کاذب ترویج می‌کنند و خودشان را راه‌حل همان مشکلات دروغین جا می‌زنند. چون خیلی خوب می‌دانند که چه نفوذ عمیقی روی مردم می‌گذارند. داستان‌هایشان را در ادله‌ و نظریات علمی می‌پیچند و به این ترتیب طرفداران متخصص و دانا جذب می‌کنند و واضح است که دست‌مایه کردن علم، کمترین اهمیتی برایشان ندارد.

با همکارانم در جامعه علوم اعصاب و زیست‌شناسی تکاملی مشورت کردم و متوجه شدم که خطاهای هراری بیشتر از آن است که به چشم خطاهای جزئی دید و از آن‌ها گذشت. با آن که به عنوان کتب غیرداستانی فروخته می‌شوند، به شدت در لفافه داستان پیچیده شده‌اند و از آن جایی که ادله شبه‌علمی می‌آورد نمی‌توان آن‌ها را لزوماً داستانی یا لزوماً غیرداستانی دانست که این شناسنامه اول همه کتاب‌های پوپولیستی علمی است. 

این روزها، داستان‌سرایی بیشتر از هر چیز دیگری روی مردم تاثیر می‌گذارد. اما داستانی کردن علم، عواقب زیادی برای انسان دارد. بازیچه کردن علم در تمام جنبه‌های زندگی‌مان تاثیر سوء می‌گذارد. تصمیمات پزشکی، زیست‌محیطی، حقوقی و حتی سبک زندگی روزمره، همه و همه نتیجه درک ما از علم است. این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری با طاعون نادانی دست به گریبانیم. هرچقدر بیشتر در علوم پیشرفت می‌کنیم، فاصله اذهان عمومی هم از علم بیشتر می‌شود. بالاخره زمانش رسیده که پیامبر یا پیامبران پوپولیست‌مان را جداً بررسی کنیم.

 

قسمت اول؛ انقلاب شناختی

انقلاب شناختی کتاب را به یاد بیاورید؛ جایی که هراری درباره پرش گونه‌ی انسان به بالای زنجیره غذایی صحبت کرده: «بیشتر شکارچیان برتر سیاره، موجودات باشکوهی هستند که میلیون‌ها سال سلطه، آن‌ها را پر از اعتمادبه‌نفس کرده. در مقابل، انسان بیشتر شبیه یک دیکتاتور موذی شده. از آن جایی که چیزی از زیردست بودنش نگذشته، همیشه پر از ترس و نگرانی از دست دادن موقعیتش است و ناگزیر ظالم و خطرناک رفتار می‌کند.»

هراری نتیجه‌گیری می‌کند که «بسیاری از بلایای تاریخی، از جنگ‌های مرگبار گرفته تا فجایع زیست‌محیطی، نتیجه همین پرش بیش‌ازحد عجولانه بوده» به‌ عنوان یک زیست‌شناس تکاملی، باید بگویم این نتیجه‌گیری وحشتناکی است. دقیقاً چه چیزی باعث بالا رفتن اعتمادبه‌نفس یک شیر می‌شود؟ غرش بلند، عضویت در یک گروه بزرگ از شیرهای آلفا؟ اصلاً نتیجه‌گیری هراری براساس مشاهدات میدانی تنظیم شده یا آزمایشات دقیق و علمی در محیط آزمایشگاهی؟ و اگر واقعاً امکان اثبات علمی دارند، چرا هیچ سرنخ علمی به مخاطب نمی‌دهد؟ هراری جوابی ندارد که واقعاً اضطراب، آدم‌ها را ظالم می‌کند یا نه. جوابی نمی‌‎دهد که اگر برای رسیدن به بالای زنجیره غذایی عجله‌ نمی‌کردیم، این سیاره باز هم گرفتار جنگ، پاندمی، تغییرات اقلیمی و… می‌شد یا نه.

 

قسمت دوم؛ زبان

هراری ادعا می‌کند که «بسیاری از حیوانات، از جمله همه گونه‌های میمون و بوزینه، زبان صوتی دارند.» یک‌دهه از مطالعاتم را صرف ارتباطات صوتی مارموست‌ها و پخ‌بینیانPlatyrrhines: از رسته میمون‌های جدید کردم که گاهی، تمام ارتباط‌شان با من، محدود به پاشیدن ادرار به سمتم می‌شد. در مؤسسه علوم اعصاب پرینستون، جایی که مدرک دکترایم را گرفتم، بررسی کردیم که چطور پدیده‌های تکاملی، رشدی، عصبی و بیومکانیکی رفتار صوتی را می‌سازند. تلاش ده‌ساله تیم تحقیقاتی ما توانست این باور اشتباه را بشکند که ارتباطات میمونی، برخلاف ارتباطات انسانی در کدهای عصبی یا ژنتیکی برنامه‌ریزی شده‌اند. در واقع، کشف کردیم که نوزاد میمون، مثل نوزاد انسان یاد می‌گیرد که با کمک والدین، خود صحبت کند. البته که شباهت رفتاری نژاد میمون با نژاد انسان زیاد است اما نمی‌شد گفت که میمون‌ها «زبان» دارند. زبان یک سیستم نمادین قاعده‌دار است که در آن هر نماد (کلمات، جملات، تصاویر و غیره) معرف پدیده، روایت، شخص، رابطه و چیزهای دیگری از دنیا هستند. زنگ خطر میمون‌ها و آواز پرندگان و نهنگ‌ها، فقط می‌توانند ناقل اطلاعات باشند و توان ذهنی میمون‌ها، از ساختن زبان خارج است.

نظریات متضاد زیادی درباره چگونگی پیدایش زبان داریم اما از زبان‌شناسانی مثل نوام چامسکی و استیون پینکر گرفته تا متخصصان ارتباطات نخستی‌ مثل مایکل تومازلو و آصف غضنفر، همگی توافق دارند که اگرچه خمیرمایه و پیش‌ساز برقراری ارتباطات در مغز همه حیوانات قرار داده شده، اما زبان منحصراً برای انسان است. در واقع انحصاری بودن زبان برای انسان، از اصول اولیه و ساده‌ای‌ست که با یک جستجوی ساده در گوگل هم می‌شود آن را فهمید.

همکاران دیگرم هم از نظر علمی با هراری مشکل دارند. دوست زیست‌شناسم، تورسون معتقد است که ادعای هراری درباره این که «شامپانزه‎‌ها با هم شکار می‌کنند و شانه‌به‎‌شانه بابون‌ها با چیتاهای دشمن می‌جنگند» ادعای غلطی است. یوزپلنگ‌‎ها و شامپانزه‌ها از اساس در یک قسمت مشترک از آفریقا زندگی نمی‌کنند. تورسون می‌گوید: «احتمالاً هراری پلنگ و یوزپلنگ را با هم اشتباه گرفته.» اشتباه کردن این دوگونه حیوانی نه خطای بزرگ و شاخصی است و نه مهم است. به هرحال این کتاب درباره انسان‌هاست. اما همین جزئیات در ظاهر بی‌اهمیت مرا ترساند که خطاهای هراری در همین حدود باقی نمانده باشد.

 

قسمت سوم؛ شخصیت‌شناسی

در فصل «صلح در زمان ما»، هراری از مثال مردم وائورانی اکوادور استفاده می‌کند تا استدلال کند که از نظر تاریخی، «کاهش خشونت عمدتاً به دلیل ظهور دولت است.» او به ما می‌‌گوید وائورانی‌ها خشن هستند چون «در اعماق جنگل‌های آمازون بدون ارتش، پلیس و یا حتی زندان زندگی می‌کنند.» بله زمانی رکورد میزان قتل جهان دست وائورانی‌ها بود اما همه چیز تغییر کرده و از اوایل 1970 در آرامش نسبی زندگی می‌کنند. من با آندرس اسمولکا، متخصص ژنتیک گیاهی، صحبت کردم که اتفاقاً سال 2015 را کنار وائورانی‌ها گذرانده بود. اسمولکا توضیح داد که: «قوانین اکوادور در جنگل اجرا نمی‌شود و وائورانی‌ها هیچ پلیس یا زندانی ندارند. من در آن جا داوطلب یک پروژه اکوتوریسم بودم و مهمانی با امنیت بسیار بالا و بدون هیچ مزاحمتی برگزار شد.»

این جزئیات ممکن است بی‌اهمیت به نظر برسند، اما هر کدام، شبیه یک دومینو برای فروپاشی چیزی ردیف شده‌اند که هراری به آن «خدشه‌‌ناپذیر» می‌گفت. هراری فقط گذشته را توصیف نمی کند. در مورد آینده بشریت هم پیش‌بینی‌هایی دارد. البته همه حق دارند در مورد آینده حدس و گمان کنند. اما مهم است که بفهمیم آیا این گمانه‌زنی‌ها درست‌ و مفیدند یا نه. پیش‌بینی‌های غلط عواقب بزرگی دارند.

 

قسمت چهارم؛ همه ما تحت نظریم.

هراری در کتاب «انسان خداگونه» درباره پاندمی گفته: «در مبارزه با بلاهایی مثل ایدز و ابولا، سود با بشریت بوده.» بنابراین، این احتمال وجود دارد که اپیدمی‌های بزرگ آینده تنها در صورتی بشریت را تهدید کنند که  خود بشر، آن‌ها را با هدف ایدئولوژی‌های بی‌رحمانه تولید کند!

هراری جای خطای بیشتری باقی نگذاشته. با این حال، او مثل یک پوپولیست علمی خوب، از زمان پاندمی کرونا هم استفاده کرده و در برنامه‌های مختلفی شرکت کرد و به ارائه تخصص فرضی‌‍اش ادامه داد. در برنامه ان‌پی‌آر، درباره «چگونگی مقابله با همه‌گیری و بحران اقتصادی آن» صحبت کرد. در برنامه کریستین امان‌پور به «سوالات کلیدی درباره شیوع ویروس کرونا» جواب داد. به بی‌بی‌سی رفت و یک «دیدگاه تاریخی در مورد ویروس کرونا» ارائه داد. در پادکست سام هریس شرکت کرد و در نهایت در برنامه ایران اینترنشنال با صادق صبا گفتگو کرد. هراری دست رد به سینه هیچ کانال خبری در جهان نزده!

هراری در نقش یک پوپولیست علمی، هشدارهای وحشتناکی در مورد «نظارت زیرپوستی» داد که حتی عنوان نگران‌کننده‎‌ای هم دارد: «دولتی را فرض کنید که از شهروندانش می‌خواهد از دستبندهای بیومتریک استفاده کنند. این دستبند خاص، دمای بدن و ضربان قلب را در طول شبانه‌روز کنترل می‌کند. نکته مثبت این است که دولت می‌تواند یک اپیدمی بزرگ را در عرض چند روز ریشه‌کن کند. نکته منفی هم این که می‌تواند باعث سیستم نظارتی پیشرفته‌تری شود؛ اگر کسی بتواند من را حین تماشای تلویزیون بررسی و دمای بدن، فشار خون و ضربان قلبم را چک کند حتماً می‌تواند بفهمد که چه چیزهایی باعث خنده، گریه و عصبانیت من می‌شوند.»

 

انسان خردمند

 

استدلال بی‌پایه‌ای است. عواطف انسانی و ابراز احساسات ما، بسیار ذهنی و متغیرتر از تصور هراری‌اند. تفاوت‌های فرهنگی و فردی باعث می‌شود هر پدیده، مفهوم به خصوصی برای آدم‌های مختلف داشته و هر کس واکنش مخصوص خودش را داشته باشد. احساسات چیزی نیست که بشود با مشاهدات فیزیولوژیکی، کنترل کرد یا تغییر داد.

ادعاهای هراری پایه علمی ندارند اما باز هم نمی‌شود آن‌ها را رد کرد. همکار عصب شناسم، احمد ‌آل‌هادی، می‌گوید: «ما زیر سایه دوربین‌های مداربسته زندگی می‌کنیم. شرکت‌ها و دولت‌ها زیر نظرمان دارند و اگر به امثال هراری اجازه بدهیم این باور را جا بیندازند که تکنولوژی‌های نظارتی ما را بهتر از خودمان می‌شناسند، پیامدهای وحشتناکی در دنیای واقعی می‌گذارد. فقط تصور کنید که برای استخدام نیرو، از تکنولوژی استفاده کنند!»

انگیزه‌های هراری مرموزند اما توصیفات زیست‌شناسی‌ و پیش‌بینی‌هایش از آینده، واضحاً تحت تاثیر فناوران سیلیکون‌ولیمنطقه‌ای از شرکت‌های مطرح انفورماتیک در کالیفرنیا است. یاران سیلیکون‌ولی نظرات متفاوتی در مورد نجات‌بخش بودن یا نبودن الگوریتم‌ها دارند اما همگی در قدرت بالای دنیای دیجیتال توافق کرده‌اند. در روزگاری هستیم که هوش مصنوعی ایلان ماسک در مصاحبه‌ای با نیویورک تایمز در سال 2020 گفت که: «بسیار باهوش‌تر از انسان است.» اما مگر این روند چندسال دیگر ادامه دارد؟ من که حدس میزنم این قدرت‌نمایی هوش مصنوعی، کمتر از پنج‌سال دیگر عمر کند. تکنولوژی زندگی‌مان را تسخیر نمی‌کند، بر جهان حکومت نمی‌کند و بشریت را دست‌کم به این زودی از بین نمی‌برد. هراری با انتشار عقاید سیلیکون‌ولی، یک بحران کاذب را دوباره به راه انداخته. بدتر از آن، او توجه ما را از آسیب های واقعی تکنولوژی و قدرت کنترل نشده فناوری منحرف می کند.

 

قسمت پنجم؛ شیفتگان دیتا

هراری به پیروان این بخش «دیتائیست» می‌گوید. دیتائیست‌ها کل جهان را به ‌چشم جریان داده می‌بینند. برای دیتائیست‌ها همه موجودات حکم پردازش‌گر داده‌های بیوشیمیایی را دارند. آن‌ها معتقدند که رسالت تاریخی بشر تولید یک پردازش‌گر داده دانا و قدرتمند است که بتواند ما را بهتر از خودمان درک کند. هراری این طور پیش‌بینی می‌کند که عاقبت دیتائیسم، تسلط تکولوژی روی همه زندگی‌مان است که با چه کسی ازدواج کنیم، چه شغلی را دنبال کنیم، چه کسی را استخدام کنیم و… خلاصه حکومت یکپارچه بر روی همه‎‌چیز و همه‌کس. همان‌طور که از تعریف‌ها برمی‌آید سیلیکون‌ولی قبله دیتائیست‌هاست.

هراری با تفسیر دیتائیست‌ها می‌گوید: «انسان خردمند یک الگوریتم منسوخ است. مزیت انسان نسبت به مرغ در چیست؟ فقط یک چیز. و آن هم این که در انسان اطلاعات با الگوهای بسیار پیچیده‌تری نسبت به مرغ در جریان است. انسان داده‌های بسیار بیشتری را جذب و با الگوریتم‌های بهتری پردازش می‌کند. حالا، اگر می‌توانستیم یک سیستم پردازش داده ایجاد کنیم که حتی بیشتر از یک انسان داده‌ها را جذب و پردازش کند، آیا به همان نسبت برتری انسان به مرغ، از انسان هم برتر می‌شود؟»

این عبارت از اساس اشتباه است. انسان لزوماً از همه لحاظ برتر از مرغ نیست. در واقع، مرغ‌ها می‌توانند داده‌های بیشتری نسبت به انسان‌ها جذب و پردازش کنند. حداقل در حوزه بینایی، شبکیه چشم انسان سلول‌های گیرنده نور حساس با طول موج‌های قرمز، آبی و سبز است. شبکیه‌های مرغ علاوه بر این سلول‌های گیرنده نور، سلول‌هایی مخروطی برای طول موج‌های بنفش دارند که به آن‌ها کمک کند حرکات را بهتر ردیابی کنند. مغز مرغ‌ها برای پردازش تمام این اطلاعات اضافی مجهز است. دنیای مرغ‌ها یک چیز عجیب‌وغریب تکنیکی است که ما حتی نمی‌توانیم آن را درک کنیم. منظورم این نیست که مرغ بهتر از انسان است. اصلاً بحث رقابت و مقایسه نیست، مرغ، مرغ است و انسان هم انسان. مقایسه کردن این دو با هم، از اساس کار اشتباهی است.

 

قسمت ششم؛ جمع نقیضه‌ها

هراری در بخشی از کتاب «انسان خداگونه» می‌گوید: «وقتی اصلاح ژن‌های کشنده ممکن شد، چرا باید برای وارد کردن دی‌ان‌ای خارجی مشکل داشته باشیم وقتی می‌توانیم کد را بازنویسی کرده و یک ژن جهش‌یافته خطرناک را به یک نسخه بی‌آزار و مفید تبدیل کنیم؟ بعد ممکن است بتوانیم از همین مکانیسم برای از بین بردن بیماری‌های مرگبار، اوتیسم، کندذهنی و حتی چاقی استفاده کنیم.»

با این که شرکت‌های بزرگی مثل مک‌دونالدز، کرافت هاینز، سواروسکی و… با کمک داده‌های کامپیوتری، نیرو استخدام می‌کنند، هیچ مدرک قابل استنادی نیست که بتواند ثابت کند الگوریتم‌ها منابع خوبی برای پیش‌بینی شغل‌اند.

 

قسمت هفتم؛ ایستگاه آخر

هراری با داستان‌سرایی خود ما را اغوا کرده است، اگر نگاه دقیقی به آثارش بیندازیم، واضح است که  علم را فدای احساس‌گرایی می‌کند. اغلب اشتباهات فاحشی دارد و آن چیزی که باید با حدس و گمان گفته شود را با حتم و یقین تعریف می‌کند. به ندرت از پاورقی یا ارجاعات کافی استفاده کرده و نمی‌‍‌توان به منابعش دسترسی پیدا کرد. بدتر از همه افکار سرمایه‌داران را نشر داده و افکار عمومی را به هم می‌ریزد.

هراری ایده بسیاری از عقایدش را از دیگران قرض گرفته. البته که ایده گرفتن از دیگران هیچ مشکلی ندارد. اما مشکل اینجاست که لوگوس هراری در «مقایسه‌ ایدئولوژی‌های مذهبی و سکولار با بازی پوگمون‌‎گو»، بسیار شبیه به نظرات فیلسوف اسلونیایی، ژیژک، در کتاب «بی‌اختیاری فضای خالی» است، اما ارجاعی به آن نمی‌دهد. یا مثلاً یک فصل کامل از کتاب «انسان خداگونه» را به «داده‌گرایی» اختصاص داده، اما روزنامه‌نگاران دیوید بروکس، که مبّدع اصطلاح داده‌گرایی است و استیو لور که کتابی با همین عنوان در سال 2015 منتشر کرده، را به رسمیت نمی‌شناسد!

 

 

برای خواندن متن کامل این مقاله به زبان انگلیسی این‌جا را کلیک کنید.

 

 

 

 

  این مقاله را ۲۴ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “انسان خردمند؛ کتابی خطرناک و پوپولیستی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *