سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

الیف شافاک: قرن 21 اچ. جی. ولز را ناامید می‌کند

الیف شافاک: قرن 21 اچ. جی. ولز را ناامید می‌کند

 

هربرت جورج ولز که او را با نام اچ. جی. ولز می‌شناسیم، روزنامه‌نگار، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار سوسیالیست اهل انگلستان است که رمان و داستان کوتاه هم می‌نوشت. او را با عنوان پدر داستان‌های علمی – تخیلی هم می‌شناسند. متنی که در ادامه خواهید خواند، خلاصه‌ای از سخنرانی الیف شافاک، نویسنده‌ی ترک، در PEN HG WELLS است. این سخنرانی در روز جمعه 17 سپتامبر 2021 ایراد شد؛ در خلال جشنواره‌ای به نام Ripples of Hope که با مشارکت انجمن نویسندگان ENGLISH PEN برگزار شده است.

(مترجم)

هربرت جورج ولز که او را با نام اچ. جی. ولز می‌شناسیم، روزنامه‌نگار، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار سوسیالیست اهل انگلستان است که رمان و داستان کوتاه هم می‌نوشت. او را با عنوان پدر داستان‌های علمی – تخیلی هم می‌شناسند. متنی که در ادامه خواهید خواند، خلاصه‌ای از سخنرانی الیف شافاک، نویسنده‌ی ترک، در PEN HG WELLS است. این سخنرانی در روز جمعه 17 سپتامبر 2021 ایراد شد؛ در خلال جشنواره‌ای به نام Ripples of Hope که با مشارکت انجمن نویسندگان ENGLISH PEN برگزار شده است.

 

 

اولین بار که کتابی از اچ. جی. ولز را به درست گرفتم، دانشجویی جوان در ترکیه بودم. نسخه‌ی قدیمی کتاب را در یک مغازه‌ی کوچک دست‌دوم فروشی پیدا کردم؛ همان جایی که اغلب آخرین امیدم برای خرید رمان یا پیدا کردن آلبوم‌های متال بود. رطوبت بر جلد کتاب لکه انداخته بود و بعضی از صفحاتش هم پاره شده بود. نشانه‌هایی که ثابت می‌کردند پیش از من و صاحب این مغازه، شخص دیگری مالک کتاب بوده است. نام رمان، نخستین انسان بر ماه بود. در نسخه‌ی ترکی، داستان از نظر جنسیتی، خنثی ترجمه شده بود اما بعدها فهمیدم که در نسخه‌ی اصلی اینطور نبوده است!

در آن زمان من زیاد به داستان‌های علمی-تخیلی علاقه نداشتم. کتاب را خریدم چون صرفاً برایم جذاب بود، اما خودم هم نمی‌فهمیدم چرا جذاب است! به هر صورت، خواندن این کتاب در اولویت من قرار نگرفت. در آن دوران، عاشق ادبیات روسیه بودم. روح‌های مرده‌ی گوگول، خاطرات خانه‌ی اموات داستایوفسکی و برادران کارامازوف کتاب‌هایی بودند که روح من را به غلیان می‌انداختند. من دوست داشتم ادبیاتی را بخوانم که روایت‌گر واقعیت‌های زننده‌ی سیاسی-اجتماعی باشد. درست به همین دلیل، اچ. جی. ولز را نادیده گرفتم! آن کتاب قدیمی برای مدت‌های زیادی در قفسه‌ی کتاب‌هایم تنها ماند.

وقتی در اوایل بیست سالگی‌ام از آنکارا به استانبول نقل مکان کردم، آرزویی در سر داشتم. دوست داشتم نویسنده شوم. دلیلی هم برای جا گذاشتن کتاب اچ. جی. ولز در آنکارا نداشتم. در استانبول، آپارتمان کوچکی را در حوالی میدان تقسیم اجاره کردم. املاکی به من اطمینان داده بود که این آپارتمان منظره‌ی خوبی دارد. خب، اینطور بود که اگر یک چهارپایه را در گوشه‌ی تنها پنجره‌ی اتاق نشیمن (که همزمان اتاق خواب و مطالعه هم بود) قرار می‌دادی، روی چهارپایه می‌ایستادی و سرت را به اندازه‌ی کافی در جهت راست بالا می‌کشیدی؛ می‌توانستی آبی درخشان دریا و چشم‌انداز زیبای بسفر را ببینی. البته اگر شانس می‌آوردی و آسمان صاف بود که چه بهتر!

 

نخستین انسان روی ماه
نخستین انسان بر ماه – اچ. جی. ولز

در همان روزهای ابتدای حضورم در استانبول، در همان آپارتمانی که برایتان شرح دادم، شروع به خواندن نخستین انسان روی ماه کردم. در تصورات من، لونار سیتیِ ولز با غارهای خیره کننده و آب و هوای متغیرش، با مگاپولیس‌های قدیمی و خیابان‌های مارپیچ پیوند خورد. درک سلنیت‌ها، بومیان زیرزمینی ماه و تکنولوژی‌های پیچیده‌شان برای من آسان نبود.

ولزِ نویسنده‌، در قامت یک دانشمند، آموزش دیده بود. ژانرهای زیادی را تجربه کرد، اما در نهایت ژانری را برگزید که با دانش‌های چندرشته‌ای گره خورده است. دقیقاً همین ماجراست که او را از تقریباً همه‌ی معاصران ادبی‌اش متمایز می‌کند. او نه تنها اشتیاق وجودی ما برای نوآوری، آزمایش و تازگیِ بی‌پایان را درک کرد، بلکه همچون خیلی از ما از جنبه‌های تاریک فناوری هم هراسان بود.

ولز در نوشته‌های آینده‌نگرانه‌اش، پیش‌بینی‌های زیادی می‌کند. از سفر به فضا تا مهندسی ژنتیک، بمب اتم و حتی شبکه‌ی گسترده‌ی جهانی. هیچ نویسنده‌ی دیگری را سراغ ندارم که توانسته باشد آینده‌ی بشریت را با این حد از وضوح و این مقدار از جسارت پیش‌بینی نماید.

اگر او در پایان قرن بیستم زنده بود چه می‌کرد؟ کنجکاوم که بدانم در مورد خوش‌بینی‌های افسارگسیخته‌ی آن دوران چه نظری داشت. در مورد مثبت‌اندیشی‌های سیاستمداران لیبرال، دانشمندان سیاستمدار و سیلیکون ولی چه احساسی پیدا می‌کرد. این اعتقاد که دموکراسی غربی یک بار برای همیشه به پیروزی رسیده است و به لطف گسترش فناوری‌های دیجیتالی، همه‌ی جهان، دیر یا زود، به یک دهکده‌ی بزرگ و دموکراتیک بدل خواهد شد، چه حسی را در وجود او زنده می‌کرد؟ این اعتقاد ساده‌لوحانه که اگر فقط بتوانید اطلاعات را آزادانه به خارج از مرزها انتقال دهید، شهروندان آگاه می‌شوند و در زمان مناسب دست به انتخاب‌های درست می‌زنند چه؟

 

اچ جی ولز
اچ. جی. ولز

اگر تاریخ، بنا به تعریف، خطی و مترقی است، اگر هیچ جایگزین ارزشمندی برای لیبرال دموکراسی وجود ندارد، چرا باید نگران آینده‌ی حقوق بشر یا حاکمیت قانون و آزادی بیان و تنوع رسانه‌ای بود؟ جهان غرب به عنوان سنگری امن، محکم و پایدار در نظر گرفته شد. گفتند دموکراسی، همین که به چنگ بیاید؛ دیگر نابود نمی‌شود! کسی که یک بار طعم آزادی و دموکراسی را چشیده باشد، دیگر نمی‌تواند آن را به دست باد بسپارد و رهایش کند!

به سرعت جلو می‌روم – امروز دیگر این دید دوگانه بر جهان حاکم نیست. زمین زیر پای ما، دیگر آنقدرها که باید، محکم نیست. ما وارد عصر خشم شده‌ایم. دورانی که در آن زندگی می‌کنیم، تحت سیطره‌ی بدبینی است. جهان ما، آسیب می‌بیند و آسیب می‌زند! اگر امروز اچ. جی. ولز زنده بود، در مورد این قرن جدید چگونه فکر می‌کرد؟ قرنی که با قطبی شدن فزاینده، افزایش اقتدارگرایی‌های پوپولیستی و سرعت گیج کننده‌ی مصرف عجین شده است. مثلاً مصرف اطلاعات نادرست؛ که آن هم با رشد فناوری‌های دیجیتالی به صورت مداوم تشدید می‌شود.

اچ. جی. ولز علاوه بر مجموعه‌ داستان‌های قابل ستایش، تفاسیر سیاسی، اجتماعی و علمی قدرتمندی را هم به رشته‌ی تحریر درآورده است. به گفته‌ی او، تاریخ بشر، بیش از پیش به مسابقه و رقابتِ بین تحصیل و فاجعه تبدیل می‌شود. او با شور فراوانی که داشت، معتقد بود تاریخ بشر در اصل، تاریخ ایده‌هاست. ولز از چرخاندن سوی پیکان‌ انتقاد به سرزمین خود، و حتی به خود، هراسی نداشت. او می‌توانست آشکارا خود را دست بیندازد و حماقت‌ها و نقایص خود را کشف کند.

 

الیف شافاک
الیف شافاک

تاریخ مملو از مثال‌هایی است که نشان می‌دهد ظهور بومی‌گرایی چگونه با تقابل باینری مواجه شد. ما در مقابل آن‌ها! عوام‌فریبان، همیشه با صدای بلند فریاد زده‌اند که شما می‌توانید یک بومی‌گرا باشید – که کشورشان را با دیوارهایی بلندتر در اولویت قرار می‌دهند تا از مشکلات دیگران دور بمانند – یا می‌توانید بروید و به بخشی از نخبگان جهانی تبدیل شوید. به آن‌ها می‌گویند، فقط همین دو گزینه روی میز هست!

اما ولز، که علاقه‌ی بی‌پایانی به انترناسیونالیسم داشت، ماهرانه‌ نشان می‌دهد که می‌توان از بند این دوگانگی‌ها رها شد. ما مجبور نیستیم خود را در چرخه‌ی حماقت ملی‌گرایی افراطی یا بی‌عدالتی‌هایی که بنام جهانی شدن تشدید می‌شوند، اسیر کنیم. و این آن چیزی است که امروز باید به یاد بیاوریم! ما به همبستگی بین‌المللی و خواهری و برادری نیاز داریم. ما در زمانی هستیم که باید انسانیت و ویژگی‌های مشترکمان را به یاد بیاوریم.

همه‌گیری کووید 19 به ما نشان داد که چقدر به هم وابسته هستیم. بحران آب‌وهوا به وضوح نشان داد که هیچ کجای زمین از تاثیر این گرمایش مصون نخواهد ماند. ما به عنوان بشریت با چالش‌های عظیمی مواجه هستیم. چالش‌هایی که با فرمول‌ اسطوره‌های استثناگرایی، بومی‌گرایی و یا انزواطلبی از سر راهمان کنار نخواهند رفت. شرم‌آور است اگر درست در زمانی که به همکاری بین‌المللی نیاز داریم، بخواهیم با ناسیونالیسم سروته ماجرا را هم بیاوریم! همه‌ی این‌ها ولز را ناامید می‌کردند، اگر زنده بود.

دموکراسی مدالی نیست که یک بار آن را کسب کرد و به دیوار آویخت، با این امید که ترک‌های دیوار را پشت خود پنهان کند. این یکی اکوسیستم ظریف است؛ محیطی است که در آن موجوداتی زنده تنفس می‌کنند. اینجا با کنترل، تعادل، تنوع، شمول، همکاری و همزیستی طرف هستیم. این همان چیزی است که باید همیشه در حال تغذیه کردنش باشیم. صندوق رای به خودی خود برای حفظ یک دموکراسی متنوع و مناسب، کافی نیست. فراموش نکنیم که بسیاری از کشورهای غیرلیبرال یا حتی کاملاً مستبد، هر چند سال یک بار، انتخابات برگزار می‌کنند. اکثریت‌گرایی به معنی دموکراسی نیست.

 

حقوق بشر

 

بنابراین، علاوه بر صندوق رای، ما نیازمند حاکمیت قانون، تفکیک قوا، رسانه‌های آزاد و متنوع، دانشگاه‌های مستقل، حقوق زنان و… هستیم. وقتی هنجارها و نهادهای دموکراتیک شکسته شوند، زبان سیاست به طرز فزاینده‌ای جنگی شود و تحت استعاره‌های رزمی قرار گیرد، وارد قلمروهای خطرناکی خواهیم شد. انحصار قدرت خطرناک است. هیچ سیاستمداری، هیچ حزبی و هیچ شرکت فناوری‌ای نباید به قدرت مطلق یک جامعه تبدیل شود.

تاریخ، لزوماً با پیشرفت‌های خطیِ ثابت و مداوم پیش نمی‌رود. نسل‌های جدید می‌توانند اشتباهاتی را که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌شان مرتکب شده‌اند، دوباره تکرار کنند. و وقتی کشورها عقب‌گرد کنند، اولین حقوقی که زیر پا می‌رود، حقوق زن‌ها و اقلیت‌ها خواهد بود.

اچ. جی. ولز به ادبیات ایده‌ها اعتقاد داشت. هنرش، هنری با جهان درگیر بود و جرات پرسیدن سوال داشت. او آینده‌ای را تصور می‌کرد که در آن زنان درست به اندازه‌ی مردان آزاد هستند. از برابری حمایت می‌کرد. از جهانی می‌گفت که در آن هیچ انسانی برده یا زیرمجموعه‌ی انسان دیگر نیست. اچ. جی. ولز نابرابری را درک کرده بود. می‌دانست که گسترش و تعمیق نابرابری چه خسرانی در زندگی و خوشبختی انسان به بار خواهد آورد. او مفهوم ناامیدی را هم به خوبی درک کرده بود. در حقوق بشر (The Rights of Man) نوشته است:

 «مگر اینکه ما بتوانیم با پیچیدگی‌های روزافزون عصر حاضر مبارزه کنیم. مگر اینکه ما بتوانیم با نظم جدید جهانی مبارزه کنیم. مگر اینکه ما بتوانیم سربلندی و شجاعت خود را حفظ کنیم تا بلکه دوباره به یک زندگی منصفانه دست یابیم. گونه‌های ما در حال از بین رفتن و دیوانه شدن می‌جنگند. آن‌ها رفته رفته به سوپر نازی‌هایی در میانه‌ی این زمین ویران شده تبدیل می‌شوند.»

 

 

الیف شافاک: قرن 21 اچ. جی. ولز را ناامید می‌کند

  این مقاله را ۲۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *