vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

کلبه‌ی ساحلی

نویسنده: آزاده جعفری

ناشر: سیب سرخ

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۳

تعداد صفحات: ۱۵۲

شابک: ۹۷۸-۶۲۲۳۵۷۰۷۱۱

  این مقاله را ۰ نفر پسندیده اند

تهیه این کتاب


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

کلبه‌ی ساحلی

 

کلبه‌ی ساحلی، مجموعه داستان است، داستان‌های کوتاهی که ویژگی مشترک آنها زنان راوی هستند.

این زن‌ها گاهی داستان گذشته را می‌گویند، گاهی ماجرایشان در زمان حال جاری است، گاهی دخترانی هستند در آغاز مسیر زندگی و گاهی زنانی تجربه دیده و به میانه زندگی رسیده.

داستان‌هایی که روایت می‌کنند انگار بزنگاهی از زندگیشان است، نقطه‌ای که در مسیر عادی زندگی بوده اما در نگاه و روایت آنها تشخص پیدا کرده، نگاه زنانه آنها تصویری را ثبت کرده که به چشم دیگران نیامده.


زنان شخصیت اصلی داستان‌ها، چهره‌های خاصی نیستند، پرستار، دانشجو، روانشناس؛ ماجراهایی هم که از سر می‌گذرانند عجیب نیست، حداقل خارج از حیطه تجربیات زنانه نیست اما روایتشان درعین ساده بودن طعمی بجا می‌گذارد، طعمی که بعداز خواندن کتاب می‌شود آن را حس کرد، مثل نقطه‌هایی که بهم وصل شوند و در نهایت یک تصویر را بسازند، تصویر جنگ و رنج و تردیدی که زنان با آن دست به گریبانند.

در داستان‌ها شخصیت‌های دیگری هم وجود دارند، بخصوص زنان دیگر که گاهی انگار رودرروی هم قرار می‌گیرند، یا به ظاهر رودررو اما درواقع می‌توانند بخش دیگری از خودشان باشند.
زمان داستان‌ها فضای معاصر است، با شخصیت‌هایی که برای همگی ما آشنا هستند.


مرگ در اغلب داستان‌ها حضوری جدی دارد، با این‌حال این مرگ‌ها چه انتخابی باشند چه براثر بیماری، بیشتر بر نقش و تاثیر اطرافیان بر ماجرا تأکید شده.

 

 

1852_charles_robert_leslie_a_lady_contemplating_suicide_juliet_from مرگ خودخواسته
1852 from_charles_robert_
juliet_leslie_a_lady_contem plating_suicide_

 

 

کلبه‌ی ساحلی از هفت داستان تشکیل شده. نام کتاب مربوط به داستان دوم است که حکایتی از گذشته را می‌گوید، حکایت چند زن که گرچه فرجام یکیشان مرگ خودخواسته است اما شاید پیوندی عمیق‌تر از آنچه در ظاهر ماجراست بینشان وجود داشته باشد.
داستان‌های کتاب روان و خوش‌خوان هستند. زبانی صمیمانه دارد و قصد ندارد با پیچش‌های عجیب و غریب خواننده را مرعوب کند.

 

آزاده جعفری، نویسنده کتاب متولد 1359 نویسنده و مترجم است. از او پیشتر کتاب شهر اندوه نوشته برنیس رنو ترجمه شده است.

 

بخشی از کتاب

سالن عمومی پشت یکی از همان درهای شیشه‌ای ورودی قرار داشت، مبل‌های استیل پر زرق و برقی را به صورت دونفره یا چندنفره در نقاط مختلف آن فضای وسیع چیده بودند. تعدادی پیرمرد و پیرزن در گوشه‌ای با هم ورق‌بازی می‌کردند، چند نفری هم سرگرم شطرنج بودند یا گپ می‌زدند.

رستار سمت دیگر سالن را نشان داد. پیرزنی روبه‌روی پنجره‌ی رو به حیاط نشسته بود و به بیرون نگاه می‌کرد، نیمرخش در دید من بود. دامنی بلند و نیم‌تنه‌ای با طرحی قدیمی به تن داشت، ماهی‌های سرمه‌ای در پس زمینه‌ی مشکی که مرا یاد مادربزرگم می‌انداخت. به‌جای دمپایی‌های مخصوص آسایشگاه، گیوه‌های دست‌دوز سیاهی به پا داشت. شال نازکی هم روی موهای خاکستری‌اش انداخته بود. رفتم جلو و سلام کردم. اول متوجه نشد و بعد متعجب نگاهم کرد: «شما؟»
«مستانه‌ی عزیز، منیا هستم، مشاور شما. قرار ملاقات‌تون رو فراموش کردید!»
بلند خندید: «آه، خودت اومدی دنبالم، دختر جون!»
«دوست داشتم با شما آشنا شم.»
«چرا؟ چون نونتو از پیرهای احمق می‌خوری؟»
مکث کردم، پیروزمندانه مثل بچه‌ها سرتاپایم را ورانداز می‌کرد. جواب دادم: «درسته، لازمه‌ی شغلمه. شنیده بودم سخت‌گیرید.»
گفت: «حرفشون اینه که دیوونه‌ام. حالا بسه دیگه! برو، امروز حوصله ندارم.»
موهای کم‌پشتش را بافته بود، دم بلندش در انتها به نازکی یک بند انگشت شده بود.

 

نویسنده معرفی: گیتی صفرزاده

نوشته‌ها و کتاب‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *