سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

پیامبر و دیوانه

نویسنده: جبران خلیل جبران

مترجم: نجف دریابندری

ناشر: کارنامه

نوبت چاپ: ۸۰

سال چاپ: ۱۳۹۶

تعداد صفحات: ۱۹۵


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

پیامبر و دیوانه از آثار جبران خلیل جبران است. روایتی است از شیوه زندگی، از جور دیگر نگاه کردن، از قطعه‌های ادبی، از تجربه‌هایی که نویسنده داشته و خوانده و دیده و اکنون به شکلی دیگر بیان کرده است. کتابی که نیاز نیست تمام فصولش خوانده شود، می‌توان هر کدام از موضوعات، از زناشویی تا خیانت، از کار تا مرگ را انتخاب کرد و این روایت‌های عارفانه را خواند و شاید با آن آرامش گرفت.

اتفاق در شهر ارفالس رخ می دهد، مصطفی بعد از 12 سال زندگی در این ناکجا آباد خیالی، قصد رفتن دارد و در مسیر رفتن، مردم شهر از او سوالات خود را می پرسند، از دغدغه‌هایشان، از زندگی، درد، دوستی ، حتی زناشویی و…. در فصل اول که پیامبر نام دارد او به این سوالات پاسخ می‌دهد. در فصل دوم با عنوان «دیوانه»، بازهم اوست و سوال‌ها و نگاه‌ها و قضاوت‌ها. این بار دیوانه است و از زاویه دید یک همه چیز از دست داده و همه چیز به دست آورده با مسایل روبرو می‌شود. اوست و زندگی، مرگ، کار، فرزند، زناشویی و….

 

پیامبر و دیوانه

 

 

«واشنگتن پست»، این کتاب را یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های قرن دانسته و «نیویورک تایمز» آن را پیشنهادی برای رجوع به روح هرکس می‌داند. شاید این مجموعه قطعه‌های کوتاه، فقط با توانایی « نجف دریابندری» در ترجمه می‌توانست این‌قدر دلنشین باشد و شکل چاپ آن در نشر کارنامه بود که سبب شد بسیاری علاقمند مطالعه و خواندن آن باشند. کتابی که قرار نیست راه‌حل ارائه دهد؛ شاید این 26 گفتار فقط سبب اندکی درنگ شوند؛ شاید بتوانند آرامش به دنبال بیاورند.


درباره نویسنده


جبران خلیل جبران، نویسنده‌ای لبنانی است که در سال 1883 از مادری هنرمند و در خانواده‌ای مسیحی در کوهستان‌های بشری این کشور به دنیا آمد. فقر و تنگدستی وبی‌مهری روزگار در سال‌های زیادی از زندگی‌ همراهش بود اما شانس‌هایی هم داشت، چنان که با وجود زندگی در محله‌ چینی‌های بوستون و بعد تحصیل در پاریس و مدتی نیز آموزش زبان عربی در لبنان، توانست در محافل ادبی مورد توجه قرار گیرد.

او با مرگ و از دست دادن نزدیکانش خیلی زود آشنا شد. در سال 1923 این کتاب را نوشت؛ تجربه‌ای متفاوت از عرفان همه فهم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و او را به یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان جهان تبدیل کرد.

 

جبران خلیل جبران
جبران خلیل جبران

 

 

او که به انگلیسی می‌نویسد، آثارش در ایران بسیار مورد استقبال قرار گرفته و کتاب‌هایش نظیر بال‌های شکسته، ماسه و کف، ارواح سرکش، اشک‌ها و لبخندها، مسیح فرزند انسان، کاروان ها و طوفان‌ها، خدایان زمین و سرگشته و حمام روح در ایران به فارسی ترجمه شده‌اند. حتی از  کتاب پیامبر و دیوانه سه ترجمه از چهره‌های شناخته شده فرهنگ نظیر مهدی مقصودی، قمشه‌ای الهی و دریابندری در بازار نشر ایران وجود دارد.

 

 

درباره مترجم


نجف دریابندری برای اولین بار کتاب پیامبر و دیوانه را در سال 1377 از متن انگلیسی ترجمه کرد، کتابی که 6 سال قبل نیز دکتر مهدی مقصودی آن را ترجمه کرده بود اما آن چنان مورد توجه قرار نگرفته بود، شاید به دلیل شرایط نشر. کتابی تمثیلی که با تسلط دریابندری هم به انگلیسی و هم به فارسی، توانست در طی همه این سال‌ها مورد استقبال قرار گیرد.

 

دریابندری
دریابندری

 

 

نجف دریابندری به روایت شناسنامه در اول شهریور ماه ۱۳۰۸ در شهر آبادان، از پدر ناخدا و مادر بوشهری‌اش به دنیا آمد. اما روایت خودش از تولدش به یک سال قبل‌تر برمی‌گردد. او 15 اردیبهشت 99 در روزهای اوج کرونا، 6 سال پس از سکته‌اش درگذشت.

پدرش تحصیل کرده نبود و خود او هم تا کلاس نهم بیشتر در مدرسه درس نخواند، اما از همان تابستانی که به خواندن انگلیسی شروع کرد تا آخرین لحظات زندگی‌اش، مدام آموخت و ترجمه ‌کرد. سینما می‌رفت، درگیر کارهای سیاسی شد، تا پای اعدام رفت و در همان زندان که منتظر چوبه دار بود، کتاب فلسفی تاریخ غرب نوشته برتراند راسل را ترجمه کرد و آن چنان به راسل دلبسته شد که حتی سال‌ها بعد به دیدارش در ولز رفت.

نجف دریابندری بیش از 50 کتاب در طی 9 دهه زندگی ترجمه کرده و نوشته است.

 


بخش‌هایی از کتاب پیامبر و دیوانه


*دیگران به سوی شما آمده‌اند و وعده‌های زرینی به ازای ایمانتان به شما دادند و شما به آن‌ها ثروت و قدرت و شکوه داده‌اید. من کمترین وعده‌ای به شما نداده‌ام و بیشترین بهره را از سخاوت شما برده‌ام. شما تشنگی مرا به آب زندگی بیشتر کرده‌اید.


* چنین روی داد: یک روز، بسیار پیش از آنکه خدایان بسیار به دنیا بیایند، از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همه نقاب‌هایم را دزدیده‌اند. همان هفت نقابی که خودم ساخته بودم و در هفت زندگی‌ام بر چهره می گذاشتم. پس بی نقاب در کوچه‌ها دویدم و فریاد زدم «دزد، دزد»…. چنین بود که من دیوانه شدم.


* آنگاه زاویه نشینی، که سالی یک بار به شهر می‌آمد، پیش‌آمد و گفت با ما از لذت سخن بگو و او در پاسخ گفت: لذت ترانه‌ آزادی‌ست، اما آزادی نیست. شکفتنِ خواهش‌های شماست،‌ اما میوه‌ آنها نیست. ژرفایی‌ست که بلندا را فرا می‌خواند،‌ اما خود نه ژرف است و نه بلند. در قفس مانده‌ای‌ست که به پرواز در می‌آید،‌ اما فضای فروبسته نیست. آری به راستی لذت ترانه آزادی‌ست. و من آرزو می‌کنم که شما آن را از ته دل بسرایید، اما نمی‌خواهم که در این سرایش دلِ خود را ببازید.

 

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *