ننه دلاور و فرزندان او
نویسنده: برتولت برشت
مترجم: مصطفی رحیمی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۱۲
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۹۲
شابک: ۹۷۸-۹۶۴۴۴۸۴۲۳۰
داستان نمایشنامه ننه دلاور و فرزندان او در قرن هفدهم و در زمان جنگ سیساله روایت میشود. این نمایشنامه، داستان آنا فیرلینگ را در دوازده پرده روایت میکند؛ تاجری دورهگرد که با فرزندانش در ارابهای کهنه در حال سفرند. آنا فیرلینگ با نام ننهدلاور شناخته میشود و یکی از منحصربهفردترین شخصیتهای زن ادبیات به شمار میرود.
نمایشنامه ننه دلاور و فرزندان او در سال ۱۹۳۹ منتشر شد. نوشتن این نمایشنامه تقریباً یک ماه زمان برد. چند سال پس از مرگ برشت از آن فیلمی اقتباس شد که همسر بیوهی برشت که هنرپیشهی توانایی بود، نقش اصلی این فیلم را ایفا میکرد. این اثر یکی از مهمترین نمایشنامههای قرن بیستم و عمیقترین و مهمترین اثر ادبی ضدجنگ جهان است. به طور خاص، برشت این نمایشنامه را در واکنش به اشغال لهستان توسط ارتش هیتلر نگاشت.
اروپا سی سال درگیر جنگی میان دو فرقهی مسیحی بود. مارتین لوتر علیه پاپ دست به اعتراض زد و فرقهی پروتستان با فرقهی کاتولیک درگیر شد. این درگیری به جنگ سیساله منجر شد و بر اثر این جنگ، قحطی و فقر و بیماری اروپا را در خود غرق کرد و میلیونها نفر آواره شدند.
برتولت برشت از جنگ سیساله برای انتقاد از حکومت نازیها استفاده کردهاست. آنا فیرلینگ معروف به ننه دلاور دو پسر به نامهای ایلیف و سویسی و یک دختر به نام کاترین دارد. جنگ باعث آوارگی همه شده است؛ اما ننه دلاور ارابهای خریده و به همراه سپاهیان، اروپا را طی میکند. تجارت او به این جنگ وابسته است اما همین جنگ فرزندانش را یکییکی از او میگیرد.
در نام ننهدلاور( مادر دلاور) کنایهای تلخ نهفته است. او مادر است و تمام تلاش خود را میکند که فرزندانش را بهسلامت از ميان اين جنگ عبور دهد. اما کسب و کار او به همین جنگ وابسته است. و درواقع او بهطور غیر مستقیم و بیآنکه واقعا بخواهد، باعث مرگ فرزندانش میشود. در نقطهی مقابل او کاترین دخترش قرار دارد که دلاور نیست. اما معصومیت مادرانهای دارد و دلش برای همهی کسانی که رنج میبرند، میسوزد.
تا جاییکه برای نجات فرزندان و نوههای یک خانوادهی روستایی و همینطور برای همهی بچههایی که در شهر خفته در خطر حمله قرار دارند، جان خود را از دست میدهد. درحالیکه ننهدلاور پس از مرگاو در پایان نمایشنامه به راه خود از ميان جنگ ادامه میدهد.
تئاتر روایی
نمیتوان نمایشنامههای برشت را خواند و تئاتر روایی را نشناخت، گرچه او مبدع آن نبود. پیش از او اروین پیسکاتور کارگردان و تهیهکننده تئاتر آلمان(۱۹۶۶-۱۸۹۳) روشهای این سبک را در اجرا بهکاربرده بود تا بر محتوای سیاسی- اجتماعی نمایش بجای تأثیر احساسی آن تاکید کند. اما این برشت بود که تئاتر روایی و روشهای آن را وارد متن کرد و همانطور که او خود اظهار داشته؛ گرایشهای آموزشی و تفسیری آن در نمایشنامههای مذهبی قرون وسطی و تئاتر قدیمی آسیا ریشه دارد.
درواقع تئاتر روایی، اصول تئاتر ارسطویی را که بر همذاتپنداری؛ همدردی، ترس و پالایش نفس استوار است، درهم میریزد، تا بهجای آن با استفاده از بیگانهسازی و ایجاد فاصله میان تماشاگر، موضوع و شخصیتهای نمایشنامه، از همدردی تماشاگر جلوگیری و این انگیزه را در وی ایجاد کند که با تفکرات انتقادی زمینهی تغییرات اجتماعی و سیاسی را بهوجود آورد.
این فنون بیگانهسازی عبارتاند از: دوگانگی نقش بازیگر نمایش(یعنی بازیگر مدام به ما یادآوری میکند که او نقشی را ایفا میکند و خود آن شخصیت نیست)؛ جهش زمانی؛ قطع روند داستان به وسیلهی موسیقی؛ صحنهآرایی با نور زیاد؛ صحنهی نیمهخالی با پردهی نیمهباز؛ وجود عناوین یا اشعاری در ابتدای هرصحنه و نصب تابلوها با عناوینی که تماشاگر را از توهم برهاند.
برشت میگوید:«من میخواستم قواعدی را بهکار گیرم که موضوع آن فقط تفسیر جهان نیست، بلکه تغییر آن است و میخواستم آن را در تئاتر مورد استفاده قرار دهم».
دربارهی نویسنده
اویگن برتولت فریدریش برشت (Eugen Berthold Friedrich Brecht) (زاده ۱۰ فوریه ۱۸۹۸ – درگذشته ۱۴ اوت ۱۹۵۶)، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی است.
در آگسبورگ آلمان از پدری کاتولیک و مادری پروتستان بهدنیا آمد. خانهی سادهای که او در آن بهدنیا آمد، امروزه بهعنوان موزه برشت نگهداری میشود. بهدلیل تأثیر مادر و مادربزرگش؛ برشت کتاب مقدس را میشناخت، آشنایی که تاثیری مادامالعمر بر نوشتن او گذاشت.
شانزده ساله بود که جنگ جهانی اول شروع شد و او که در ابتدا مشتاق این جنگ بود، با دیدن سرنوشت دوستانش، از آن بیزار شد و بر علیه آن مطلبی نوشت که به اخراجش از مدرسه منجر شد. برای اجتناب از اعزام با ارتش و به پیشنهاد پدرش برای یک دورهی پزشکی در مونیخ ثبتنام کرد.
در مونیخ درام را نزد آرتور کوشتر مطالعه کرد. اولین نمایش بلند برشت بعل در سال ۱۹۱۸ بود، با این نمایشنامه روندی آغاز شد که در طول فعالیت خلاقانهی او ادامه یافت. دومین نمایشنامه اصلی خود را با نام طبلها در شب در فوریه ۱۹۱۹ به پایان رساند. اجرای این دو نمایشنامه در لایپزیگ و مونیخ، با اقبال و ستایش منتقدان روبرو شد. این موفقیت برای برشت قرارداد همکاری با تئاتر مونیخ را به همراه آورد.
بخشی از متن کتاب ننه دلاور و فرزندان او
سرجوخه:
نمی شناسمش برای چه اسمش را گذاشتهاند دلاور؟
هر دو پسر:
(با هم) برای این اسمش را گذاشتهاند دلاور که ترسیده داراییاش را از دست بدهد و با پنجاهتا قرص نان که توی گاریاش بوده، از خط آتش توپخانه گذشتهاست.
ننه دلاور:
نانها داشت کپک می زد. وقت هم کم بود. چارهای غیرازاین نداشتم.
سرجوخه:
شوخی موقوف! ورقههایت را بیاور بیرون.
ننهدلاور:
(داخل یک قوطی فلزی را میکاود و از گاری پایین میآید.) بفرمایید! این هم تمام ورقههای من، سرکار. اینیکی کتاب دعاست، سالم و بی عیب. این یکی هم نقشهی ولایت مراوی. خدا کند روزی گذارم بیفتد به آنجا، والا نقشه به درد موشها میخورد.
این نوشته لاک و مهرشده هم نشان میدهد که اسبم مشمشه ندارد. حیوان زبان بسته مرد. پانزده «فلورن» میارزید، مال خودم نبود. خدا را شکر. این ورقهها بس است؟
سرجوخه:
الکی نخواه به من قالب بکنی. حقت را کف دستت میگذارم. خوب میدانی که باید ورقه عبور داشتهباشی.
ننهدلاور:
با من مودب صحبت کنید. جلو روی بچه هام که هنوز از دهانشان بوی شیر میآید، به من نگویید که میخواهم به شما قالب کنم. من با جنابعالی طرف نیستم. در هنگ دوم من فقط یک ورقه عبور دارم، آن هم قیافه نجیب و معصومم است.
حالا اگر شما نمیتوانید این خط را بخوانید، تقصیر من نیست. برای خاطر شما نمیتوانم مهر به صورتم بزنم.
مأمور سربازگیری:
سرکار، گمان میکنم این زن از آن ماجراجوها باشد. تو قشون انضباط میخواهند.
ننهدلاور:
خیر، تو قشون آش میخواهند!
سرجوخه:
اسمت چیه؟
ننهدلاور:
آنا فیرلینگ.
نویسنده معرفی: عفت زهرهوندی