مرگ فروشنده
نویسنده: آرتور میلر
مترجم: عطاالله نوریان
ناشر: قطره
نوبت چاپ: ۲۶
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۱۸۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۴۱۲۴۷۰
کتاب مرگ فروشنده مهمترین و مشهورترین اثر آتور میلر نمایشنامه نویس آمریکایی است که به گفته منتقدان یکی از بهترین نمایشنامهها و افتخارات ادبی قرن بیستم به شمار میرود.
این نمایشنامه روایت سالهای آخر زندگی مرد میانسالی به نام ویلی لومان است که در دوران بازنشستگی بهسر میبرد و وضعیت شغلی و خانودگیاش را نابسامان و شکست خورده میبیند.
ویلی لومان پس از یک سفر کاری ناموفق به خانه بازمیگردد. همسرش لیندا که نگران وضعیت روحی ویلی و تصادف اخیر وی است، به او پیشنهاد میکند که از رئیساش هوارد واگنر بخواهد که به او اجازه دهد در شهر خود کار کند تا مجبور به سفر نباشد.
بیف و برادر کوچکترش هپی (پسرانویلی و لیندا) که پس از بازگشت غیرمنتظره بیف از غرب به طور موقت در خانه پدری هستند، خاطرات دوران کودکی خود را با هم مرور میکنند. آنها در مورد انحطاط روحی پدرشان صحبت میکنند که در قالب بلاتکلیفی مداوم و خیالپردازی و زندگی در گذشته و بهنوعی بیماری آلزایمر ظاهر میشود.
ویلی از پسر بزرگش؛ بیف، که هنوز کاری برای زندگی خود انجام ندادهاست، ناراضی است. با وجود استعداد بیف به عنوان یک ستاره فوتبال دبیرستانی، او در ریاضیات شکست خورد و بنابراین نتوانست وارد دانشگاه شود. به همین دليل ویلی و بیف همیشه باهم دعوا میکنند. اما اختلافات آن دو ریشهی عمیقتری دارد. سالها قبل بیف متوجه خیانت پدرش به مادرش شده و همین بر سرنوشت بیف و رابطهی آن دو تاثیر بسیار بدی گذاشتهاست. انگار بیف هرگز پدرش را نبخشیده و ویلی این را بهخوبی حس میکند و در مقابل پسرش را بهخاطر آنکه به جایی نرسیده، سرزنش میکند.
بیف و هپی در تلاشی برای آرام کردن پدرشان به او می گویند که بیف قصد دارد روز بعد یک پیشنهاد تجاری خارقالعاده ارائه دهد.
روز بعد ویلی می رود تا از هوارد (کارفرمای خود) بخواهد که کاری در نیویورک به او بدهد. اما هوارد درعوض ویلی را اخراج میکند. از سوی دیگر، بیف ساعتها منتظر میماند تا یک کارفرمای سابق را ببیند تا از او وام بگیرد،اما کارفرمای سابق او را بهخاطر نمیآورد و به او اعتنایی نمیکند.
لیندا از پسرانش به خاطر رها کردن پدرشان عصبانی است. بیف سعی می کند با ویلی آشتی کند، اما بحث به سرعت به بحث دیگری تبدیل می شود. بیف با صراحت به پدرش میگوید که او برای هیچ چیز بزرگی در نظر گرفته نشده است، و اصرار دارد که هر دوی آنها صرفاً مردانی معمولی هستند که قرار است زندگی معمولی داشته باشند. سپس ویلی را در آغوش میگیرد و در حالی که تلاش میکند ویلی را از انتظارات غیرواقعبینانهاش رهایی دهد، میگرید. همه متاثر میشوند و ویلی احساس میکند، بیف او را بخشیده است. آرامشی برقرار میشود و سرانجام ویلی لومان در آشفتگی ذهنی که مدتهاست گرفتار شده، تصمیم قبلی خود را عملی میکند. او خود را میکشد تا بیمهی عمرش خانوادهاش را نجات دهد.
مرگ فروشنده یکبار دیگر پارادوکس رویای آمریکایی را آشکار میکند. آیا همه در این سیستم اقتصادی و اجتماعی و در این رقابت تنگاتنگ توان و شایستگی رسیدن به روياهای بلندپروازانهی خود را دارند؟ اين رقابت آشکارا فشاری بر دوش خانوادهها میگذارد که منجر به تعاملات پیچیده و سوءتفاهم میان آنها میشود. بهعلاوه در این رقابت و مسابقهی نفسگیر آدمها متوجه گذر عمر و رسیدن به نقطهی پایان نمیشوند و زمانی متوجه میشوند که دیگر بهترین روزهای عمرخود را پشتسر گذاشتهاند. پیامد دیگر این نوع زندگی از دست دادن رابطه با طبیعت و گرفتار شدن در سیمان و آجر و برج و شلوغی است.
افتخارات کتاب مرگ فروشنده
– برنده جایزه پولیتزر در سال ۱۹۴۹
– برنده جایزه نمایشنامه انجمن منتقدین نیویورک در سال ۱۹۴۹
– برنده جایزه تونی بهترین نمایشنامه در سال ۱۹۴۹
این نمایشنامه نخستین بار در سال ۱۹۴۹ در تئاتر برادوی به روی صحنه رفت و نمایش آن برای ۷۴۲ شب ادامه داشت.
علاوه بر تئاتر، تاکنون چندین نسخه سینمایی بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده ساخته شده است.
در سینمای ایران هم اصغر فرهادی در صحنههایی از فیلم موفق فروشنده اشارههایی به نمایشنامه مرگ فروشنده داشته و بخشهایی از آن را به اجرا درآوردهاست. فیلم فروشنده برنده جایزه جشنواره کن و جایزه اسکار شده است.
دربارهی نویسنده
آرتور میلر (Arthur Asher Miller)
زندگی شخصی
آرتور اشر میلر، زاده ی ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵ و درگذشتهی ۱۰ فوریه ی ۲۰۰۵، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آمریکایی بود.
او در یک خانواده مهاجر در نیویورک بهدنیا آمد. پدرش مهاجری از لهستان بود که با هجوم هیتلر از وطنش کوچ کردهبود. پدرش در دوره رکود اقتصادی ورشکست شد، خانواده به ناچار به بروکلین نقل مکان کرد و آرتور نوجوان مجبور شد از صبح ساعت ۴ و پیش از رفتن به مدرسه به تحویل نان بپردازد تا بتواند به خانوادهاش کمک کند. این دوران الهامبخش او در خلق نمایشنامه مرگ دستفروش گردید.
او به دانشگاه میشیگان رفت و ابتدا در رشتهی روزنامهنگاری مشغول به تحصیل شد، سپس رشتهی تحصیلی خود را به زبان انگلیسی تغییر داد و اولین نمایشنامهاش برندهی جایزهی Avery Hopwood( آوری هاپوود) از دانشگاه میشیگان شد که او را ترغیب کرد تا کار خود را بهعنوان نمایشنامهنویس حرفهای دنبال کند.
میلر در سال ۱۹۴۰ با ماری گریس اسلتری ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد، اما در سال ۱۹۵۶ همسرش را ترک کرد و با ستارهی سینما، مرلین مونرو، ازدواج کرد. آنها در سال ۱۹۵۱ با هم آشنا شدهبودند و پس از رابطهای مخفیانه سرانجام با هم ازدواج کردند. آرتور میلر سرانجام بر اثر سرطان مثانه و ایست قلبی در خانهاش در کنتیکت چشم از جهان فرو بست.
زندگی هنری
آرتور میلر در جوانی پس از خواندن داستان برادران کارامازوف نوشته داستایوفسکی به نویسندگی علاقهمند شد و براى تحصیل در رشته روزنامه نگارى در سال ۱۹۳۴ در دانشگاه میشیگان ثبت نام کرد. پس از آنکه در سال ۱۹۳۸ در رشته ادبیات انگلیسى فارغالتحصیل شد و به نیویورک بازگشت و در یک گروه نمایشى عضو شد و براى برنامههاى رادیویى، نوشتن را آغاز کرد.
بعد او نمایشنامه تمام پسران من را نوشت که جایزه انجمن منتقدان ادبیات نمایشى نیویورک و جایزه تونى را برای او به ارمغان آورد. در سال ۱۹۴۹ نمایشنامه مرگ دستفروش را آفرید که برایش شهرتى جهانى به ارمغان آورد و اکنون یکی از دستاوردهاى ارزشمند تئاتر مدرن آمریکا بهشمار میآید.
او همراه تنسی ویلیامز، و ادوارد آلبی بهعنوان سه نمایشنامهنویس بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم بهشمار میآیند.
کارگردانانى مانند جان هیوستون، سیدنى لومت و کارل رایز آثارش را بهروى پرده سینما به نمایش گذاشتند.
سبک آرتور میلر واقعگرایی بود و در آثارش تصویر دقیقی از جامعهی معاصر و ارزشهای رو به زوال آن بهنمایش میگذاشت. بیشتر شخصیتهای او همانند ویلیلومن قربانی بیعدالتی و بیرحمی نظام سرمایهداری بودند. در آثار او احساس مسئولیت نسبت به همهی انسانها نهفته است.
نمایش بوته آزمایش او اعتراض به فضای سرکوب سیاسی در دوران مککارتیسم بود و داستان محاکمه دیوانهوار فردی را نقل می کرد که به جادوگری متهم شده بود. این نمایشنامه استعارهای از سلطهی مککارتیسم بر جامعه و نوعی دفاع از آزادی عقیده و بیان بود .
او درگیریهای اخلاقی انسان معاصر را به تصویر میکشید و اعتقاد داشت در برابر هرنوع بیعدالتی در جهان، همهی ما مسوول هستیم.
میلر در شامگاه ۱۰ فوریه ۲۰۰۵ (پنجاه و ششمین سالگرد اولین نمایش «مرگ یک فروشنده» در برادوی) در سن ۸۹ سالگی بر اثر سرطان مثانه و نارسایی قلبی در خانهی خود در راکسبری، کنتیکت درگذشت.
بخشی از متن کتاب
انتهای پردهی دوم
بیف:
ویلی! امروز من از اون ساختمون یازده طبقه دویدم پایین و یه خودنویس هم دستم بود. یه دفه ایستادم، میشنوی؟ زیر همونساختمون ایستادم و آسمونو نگاه کردم. تمام چیزایی که دوست دارم به نظرم اومد، شغل حسابی، غذا، نشستن و سیگار کشیدن. وقتي به خودنویس نگاه کردم، به خودم گفتم: آخه واسه چی این خودنویسو بلند کردی؟ چرا سعی میکنی چیزی بشی که دلت نمیخواد؟ توی دفتر اولیور چهکار میکردی؟ مثل یه احمق پست رفتی گدایی بکنی؟ درحالی که چیزای دلخواه تو فقط توی تگزاسه و همین الان در انتظارته. ولی چرا من نمیتونم این حرفا رو برات بزنم.
ویلی:
(با نفرت و تهدید) هرکار میخوای بکن، کسی جلوتو نگرفته!
بیف:
پدر! من یه غاز نمیارزم! تو هم همینطور!
ویلی:
(ناگهان از کوره درمیرود) نه من اینجور نیستم! منویلی لومانم، تو هم بیف لومان!
بیف:
(به قصد حمله بهسوی پدرش میرود، اما هپی راهش را سد میکند) من رهبر مردم نیستم. تو هم همینطور. تو فقط در تمام عمرت یه کارگر زحمتکش بودی. دیگه هیچچی! ویلی من حقوقم ساعتی یه دلاره. هفت تا ایالتو زیر پا گذاشتم و نتونستم بیشتر از این حقوق بگیرم. ساعتی یه دلار! متوجه میشی؟ من دیگه جایزه نمیآرم خونه، در انتظار جایزه نباش.
ویلی:
لجباز، کینهای!
بیف:
(خود را از چنگ هپی رها میکند،ویلی متوحش بهسوی پلهها میرود، ولی بیف او را میگیرد، با منتهای عصبانیت) پدر! من هیچکارهام. مگه نمیفهمی؟ اصلا موضوع لجبازی در کار نیست. من همینم که هستم. تموم شد.
بیف از عصبانیت میافتد و گریهکنان سرش را پایین میاندازد، ویلی او را در آغوش میگیرد و مبهوت و متحیر میخواهد صورت بیف را ببیند.
نویسنده معرفی: عفت زهرهوندی