خلاصه داستان
دو جوان یکهبزن و تقریباً همیشه مست، به نام هاشم (راوی) و بهروز شبهای خود را در محلهی شهر نو تهران در کنار روسپیان صبح میکنند. کتاب به طور یکنواخت و چرخشی، رفت و آمد آنها از خانه به میخانه و سپس روسپیخانه را تعقیب و روایت میکند. به تعبیر محمدعلی سپانلو؛ یک تماشای سطحی از تیرهروزیهای اعماق۱.
به خاطر یک شوخی هاشم وانمود میکند که لال است و همین زبانبسته بودن در کنار بزنبهادری یک جنبهی معصومیت توأمان با امنیت در ذهن روسپیان ایجاد میکند. آنها به او و دوستش اعتماد میکنند و در این میان طوطی، یک زن روسپی بیشتر از همه محبتش را نثار او میکند و به این امید دل میبندد که هاشم او را از آن وضعیت تلخ نجات دهد. شوربختانه هاشم و بهروز خود در تباهی فرق چندانی با اهالی شهر نو ندارند.
این رمان، از جهت فضای داستانی و روایتی که از محلات حاشیهی شهر و به خصوص محلهی شهر نو میدهد در ادبیات فارسی کمنظیر است. از لحاظ زبانی نیز تمایزش در گفتگوهای جاهلی و کوچهبازاری ست. رمان طوطی، داستانی ست با شروع سیاه و پایان سیاه و از این وجه به نظر میرسد یکی از پوچانگارترین رمانهای فارسی باشد.
درباره نویسنده
زکریا هاشمی در سال ۱۳۱۵ در شهرری متولد شد. او نویسنده، بازیگر و کارگردان است. از جوانی به سینما علاقه داشت و در استودیوهای مختلفی کار میکرد تا اینکه پس از آشنایی با فرخ غفاری به دنیای بازیگری وارد شد. در حین ساخت فیلم خشت و آینه به کارگردانی ابراهیم گلستان به همراه فروغ فرخزاد در این فیلم مشغول به بازی شد.
در همین ایام در پشت صحنه شروع به نوشتن رمان طوطی کرد. او در مصاحبههای مختلف از این اتفاق یاد کرده و از تشویقهای فروغ و گلستان گفته که چهقدر دلش را برای نوشتن گرم کردهاند. هاشمی بعدها به مستندسازی روی آورد. در زمان جنگ ایران و عراق نیز برای تهیهی چند فیلم به جبهه رفت که حاصل آن کتاب چشم باز گوش باز است.
زکریا هاشمی در سال ۵۵ فیلمی از روی رمان طوطی ساخته بود که هیچگاه اکران نشد و همچنین به دلیل محتوای کتاب، رمان جزو ممنوعهها قرار گرفت. او سرانجام تصمیم به ترک ایران گرفت و در سال ۱۳۶۳ به فرانسه مهاجرت کرد و آشپزی را پیشهی خود قرار داد.
قسمتی از کتاب طوطی
دستهایمان را زیر بغل هم قفل کردیم که نخوریم زمین. هر طرفی که بهروز تلو تلو میخورد مرا هم همراهش میکشید، هر طرفی که من تلو تلو میخوردم بهروز را میکشیدم. هر دو مست و بیاراده میرفتیم. یک مست دیگر به من تنه زد و دور شد. ایستادم، بهروز هم ایستاد. مرد مست دور شده بود. گفتم. «بیمعرفت میبینه که ما داریم میریم بازم تنه میزنه.»
بهروز همانطور که سر جایش وول میخورد و با زور اطراف را میپائید گفت «کی تنه زد؟» «اون بی همه کس. اوی! وایسا ببینم!» «غلط کرد بابا، ولش. » به بهروز نگاه کردم و گفتم «غلط کرد؟» گفت «آره بابا غلط کرد.» با گله گفتم «آخه همینجور ولش کنیم بره؟» بهروز گفت «خب آره دیگه. گفتم که غلط کرد.» «خیلی خب غلط کرد». راه افتاد و مرا هم همراهش کشید و گفت «قربون تو. بریم.» «کجا بریم؟»
گفت «تا حالا کجا میرفتیم؟» گفتم «الان که دم شهر نو هستیم.» گفت «خب همیشه همین جائیم.» گفتم «نه، همیشه اینجا نیستیم.» با اعتراض گفت «پس کجا هستیم؟» هردو ایستادیم. بعد گفتم «بیشتریشو از اون در بالا میریم.» گفت «آخرش میریم تو شهرنو، مگه نمیریم؟» بعد زیر بغلم را چسبید و کشید و از میان جمعیت گذشتیم و از دروازه جنوبی رفتیم تو.
نظرات دیگران
محمدعلی سپانلو (مجموعه مقاله های محمدعلی سپانلو ـ چاپ اول بهار ۱۳۵۳ ـ انتشارات معلم): جاذبه کتاب از سویی در گزارش روشن قواعد حیات در محلات پست، توصیف چهرههای نیمه تاریک راندگان و گردش زندگی در عشرت خانههای آلوده است؛ و از سویی در گفتگوهای ریزبافت و کاملاً خونداری است که بر گرد مسائل مبتذل شکل میگیرد. گفتگوهایی که در این جهان بیفردا و بیامید، تماماً میان یکهبزنها، روسپیان و گاه مأموران نظم روی میدهد.
قاسم هاشمینژاد (بوته بر بوته، نشر هرمس، چاپ چهارم ۱۳۹۸) : زکریا هاشمی در طوطی، نخستین اثر داستانی بلندش، «چیزی» برای گفتن دارد. اثر او از منشأ درست میجوشد، اگرچه نه با زبانی غنی، با نثری گسیخته و خام و بیچهره؛ نه با تکنیکی استوار، با شگردی غالباً نادرست و با پرگویی و تکرار که گاه به علت یکنواختی موجب ملال است؛ و در شکلی که ساده است اما به هرحال خالی از لغزش نیست، صادقانه خواننده را، با ولع، به دنبالش میکشاند.
شهرام اشراف ابیانه ( نشریه سینما سینما، دی ماه ۹۸، ۱۲۸۸۶۹) : زکریا هاشمی از آن جهت در سینمای ایران خاص میماند که در تصویر کردن این نوع از واقعیت، وامدار کسی نیست. او بیشتر به حسهای خود وابسته است. سه قاب و رمان طوطی، چنین دنیایی را بازتاب میدهند. آثاری که ما را به سفری میبرد به اعماق دوزخی دور از دسترس.
دوزخی که واقعیتی تلخ و زهرآگین در آن حرف اول را میزند. آثارش از این رو به طبقات فرودست می پردازد که خود برخواسته از این شیوهی زیستی است. در پس ذهن او همیشه آدمهایی از این طبقه، اسیر موقعیتهای خاص زندگی خود تصویر میشوند. در این نوع داستانسرایی سینمایی، هنرمند در پی ردیابی مقصر یا علت مشکل نیست. او قربانی را در قاب میگیرد تا پرده از نکتهای مهمتر بردارد؛ اینکه ما بازیچه و لعبتکانی گرفتار این دایره بازیایم.
دیدگاهی که خیلی به تصور خیامی از زندگی نزدیک است. این گونه، آثار اصیل و ماندنیتر زکریا هاشمی رنگمایهای از عرفان ایرانی پیدا میکند. گویی حقیقتی که زکریا هاشمی با آن دست و پنجه نرم می کند سالها پیش در کسوت اشعار شاعر ایرانی امکان نمود یافته.
- مجموعه مقاله های محمدعلی سپانلو ـ چاپ اول بهار