شب یک شب دو
نویسنده: بهمن فرسی
سال چاپ: ۱۳۵۳خلاصه داستان
در رمان شب یک، شب دو مردی تحصیلکرده با عقایدی مدرن به نام «زاوش ایزدان» با خواندن نامههای عاشقانه دختری به نام «بی بی» به مرور روابط و بخشهایی از زندگیاش میپردازد. داستانی که در خلال این نامهها درصدد بیان اوضاع آن دوران با ته زمینه برهنگی و عشقهایی مبتی بر تن و جسم است. راوی داستان تمام سرخوردگیهای خود را به شکل عصیان علیه همه نظامهای اخلاقی و اجتماعی نشان میدهد. او هنگامی که نامههای معشوقش را مرور میکند، خاطراتش را با تغییر فعل و فاعل برای خودش میخواند، مرور میکند و بعد آنها را میسوزاند. نامههایی که در طول ۷ سال نوشته شده است. «زاوش» عصبانی و سرخورده از همه افراد به اصطلاح هنرمند اما دورو و تهی است که با آنها در ارتباط است و معاشرت میکند. «بی بی » دختر ثروتمندی است که با «ژیار» ازدواج کرده و در خارج طراح مد و لباس است. در هرسفرش رابطهای با زاوش دارد، حتی اگر لازم است برای او دختری جور می کند تا او تنها نماند.
فرسی معتقد است که این اثرش نامهای است به انسانی از زمانهی دیگر. او بیست سال بعد از نوشتن این کتاب میگوید: «وقتی خود من به عنوان خواننده به این نوشته نگاه میکنم، باید، در عین ناخوشایندی، بگویم که از بابت زبان و بیان و بافت و ساختمان ادبی، مقولهییست که زبان فارسی آن را خواهد خواند و خواهد شناخت. امروز که من ادبیات داستانی دنیا را با گز و عیار دیگری میسنجم، به سختی میتوانم سر در بیاورم که بیست سال پیش به شکل و زبان شب یک شب دو چگونه دست یافتم و آیا آن کمگویی و انسجام شاعرانه را باز میتوانم تکرار کنم؟»
درباره نویسنده
بهمن فرسی فقط یک نویسنده نیست، او هم فیلم بازی کرده، هم شعر سروده و هم چندین نمایشگاه از آثار نقاشی و پیکرههایش در سراسر جهان برپا شده است. یکی از آخرین نمایشگاههایش ۴ سال پیش برپاشد . اولین نمایشگاهش را هم به اصرار سهراب سپهری در گالری سیحون با ارائه تابلوهای استخوان پای مرغ به صورت موزاییک برگزارکرد. این نویسنده تبریزی متولد ۱۳۱۲ است و برخی دوستان میگویند او تحصیلاتش را خیلی زود رها کرد و کارمند شد اما او این موضوع را درست نمیداند. هرچند پشت کتاب شب یک، شب دو درباره اش نوشته شده است که «از ۴ سالگی در تهران بود. مدرسه را از میان رها کرد. از ۱۴ سالگی کار کرد. کارهای گوناگون، ولی نه دولتی. چند سالی برای مطبوعات قلم زد و امروز هم، کارمند است. زن و یک پسر دارد. او شعر، داستان کوتاه، نقد، یادداشت سفر و…. نوشت. به تفنن مشغول بازیگری و نقاشی بوده است». البته فرسی کار ادبیاش را با نبیرههای بابا آدم (۱۳۳۳) آغاز کرد. او در نشریات متعدد مثل «ایران آباد» «نگین»، «آشنا»، «چلنگر»، «اندیشه و هنر» مینوشت و داستانهایش در روزنامههایی مثل: «آژنگ» و «کیهان» منتشرشد. فرسی در آغاز دههه چهل کتابهای خود مانند گلدان، با هو، چوب زیر بغل، و زیر دندان سگ را منتشر کرد. چوب زیر بغل (۱۳۴۱)، صدای شکستن (۱۳۵۰)، گلدان (۱۳۵۱) و آرامسایشگاه (۱۳۵۶) از نمایشنامههاییست که او در ایران، قبل از سفر به لندن نوشته و برخیهایشان را روی صحنه برد. فرسی در سالهای پس از انقلاب نمایش گلدونه خانم نوشته اسماعیل خلج را در ایران انقلابزده روی صحنه برد. او در آن سالها همراه با علی نصیریان، عباس جوانمرد، اسماعیل شنگله و خجسته کیا یکی از اعضای گروه تئاتر مروارید بود. پیشنهاد تشکیل یک گروه تئاتری با علی نصیریان، فریدون فرخزاد، مهدی فتحی و چند تن دیگر را داده بود و تجربهه بازیگری در فیلم «پستچی» داریوش مهرجویی در کنار بازیگرانی مانند: عزتالله انتظامی، علی نصیریان، ژاله سام، احمدرضا احمدی، و… را دارد. در فیلمهای دایره مینا، رومئو و ژانت و دو ضربدر دو مساوی بینهایت ایفای نقش کرده است. همچنین یک مجموعهه باارزش که شامل برخوانی شاهنامه فردوسی است به اجرای نقالی و نقش گویی میپردازد. البته او در سالهای پس از انقلاب مقیم لندن شد. چندسال پیش امکان انتشار دوباره برخی آثارش فراهم می شود که مجموعهای از نمایشنامههای چاپ و اجرا شدهاش با عنوان هشت به علاوه یک منتشر میشود و آرامسایشگاه دومین اثری از او بود که در ایران مجوز انتشار گرفت. از چاپ نخست این نمایشنامه طنز درباره وضعیت اجتماعی ایران آن دوران ۴۰ سال گذشت تا دوباره اجازه انتشار گرفت. عدم امکان تفاهم با یک محیط بدلی که از دوگانگی رنج میبرد و بحرانزده است، در اغلب آثار فرسی، از جمله در نمایشنامههای او هم مشاهده میشود. او به نوشتن داستان ادامه داد از آخرین مجموعه داستان های او می توان به غوراپ غوراپ اشاره کرد که در سال ۱۳۸۴ در شهر کلن در آلمان منتشر شد. او همچنین یک کتاب کودک با عنوان آآآآن هم در لندن نوشت و منتشر کرد.
قسمتی از کتاب شب یک شب دو
هرچه در دل دارم برایت مینویسم. عزیزم،تصادف تماس با تو، آشنا شدن به وجود تو آنقدر برایم زیاد بود که کسی نمیتواند بفهمد. من توانستم تو را ببینم.تو را تماشا کنم. تو آنقدر عجیب و پر و زیاد و غیر عادی و نامعلوم و ساده و طبیعی هستی که محال است کسی این همه اخلاق تو را ببیند و باز هم بتواند تورا تحمل کند. که شجاعت تحمل تو را داشته باشد.ترسی که از تو داشتم، عشقی که به هر کلمه و هر حرکت تو داشتم، احترامی که برای تو قائل بودم، اینها را هرگز نمیتوان تعریف کرد. من میخواستم فقط مثل یک حیوان، چندسالی سرم را روی زانوی تو بگذارم و لذت ببرم که سرم روی زانوی توست، (ما بر یک بلندی هستیم.سر تو به زانوی من است. باران میآید. بعد برف میآید. باد میآید. آفتاب است. ابرمیشود. غروباست. شباست.ما تدریجا رنگ میبازیم، گوهر میبازیم، سنگ میشویم. تندیس سنگی ما بر بلندی میماند. وکلمات تو مانند پیکانهای گل قاصد، تکتک،بر آسمان این تصویر رها میشوند، میگذرند و به اقیانوس خاموش نیستی میریزند، باور کن من حس میکردم که اینحال با طبیعت جور نیست. و ادامه نمییابد. تو آنقدر بالاتر بودی، و من هربار که پیش تو بودم آنقدر خودم را هیچتر میدیدم.
ولی همیشه فکر میکنم با چه رویی هر روز بیشتر پیش تو آمدم. تا عادت کردی. تا خواستی پیش تو بمانم. آن وقت مثل یک تکه آهن سرد گذاشتم آمدم. چون دیگر جرئت ماندن پیش تو را نداشتم. حالا یک زندگی معمولی دارم. مردی که در کنار من است گاه آنقدر احمق است که خودم را کمتر از او نمیبینم. و گاهی آنقدر مهربان است که وظیفه خودم میدانم راحت و خوشحالش کنم و نگذارم ناراحتیهای مرا بفهمد. خلاصه یک زندگی حیوانی ابلهانه. سعی خواهم کرد سالم باشم و مثل بقیه نفس بکشم. برای مدتی کوتاه، قشنگترین و والاترین لحظات را با تو داشتهام. خواهش میکنم ببخش. دارم مهمل میگویم. همهاش بیخود و غلط است. فقط خواستم با تو درد دل کنم. دروغ است. دروغ گفتم. دروغ نوشتم. دارم خودم را گول میزنم. بیخود از مدت صحبت میکنم. احساسم این است که من بیرون از زمان با تو بودهام. خارج از قلمرو زمان. اینها همه تب و تاب است. ناتوانیست و خالی بودن. اینجا هیچچیز مرا پر نمیکند. تلقین هم نمیتواند مرا پر کند. تو درست فکر میکنی، ریشه من در تمدنیست که ولنگاری با دستورهای اخلاقی آن نمیخواند. اما ضمنا من ولنگارم. اصلا نمیدانم چه میگویم. فقط میدانم که درهم ریختهام. دیگر بس. فعلا بس. قربانت.
نظرات دیگران
منصور ملکی: «فرسی روشنفکر زمانه خودش بود. معروفترین کارش در زمینهی قصه یا بهتر بگویم نثر شب یک، شب دو است. فرسی در مدت اقامت در انگلستان، ترجمه بینظیری از حیدربابای شهریار به چاپ رساند… در این سالها هم شعر میگوید و نقاشی میکشد و احتمالاً ترجمه هم میکند. اما به نظر من هر آدمی که از ریشه جدا میشود، به مرور زمان احتمال خشک شدن هم دارد، که دربارهی فرسی این مورد صدق نمیکند. او در این سالها کلی کتاب منتشر کرده است.»
اصغر نوری : «فرسی آغازگر نوعی از ادبیات در ایران است که فرم و شکل ادبی در آن اهمیت دارد. جدای از خاصیت و اهمیت ساختاری و فرمی رمان شب یک، شب دو، این رمان در محتوا هم رمان تازه و تا آن زمان بیبدیلی است. فرسی در بعد محتوایی این رمان دست بهکاری میزند که تا پیش از او کسی انجام نداده بود و آن نقد از درون جامعه روشنفکری است. تا قبل از رمان شب یک، شب دو ما با روشنفکران و نویسندگانی منسوب به جریان روشنفکری روبهرو هستیم که از یک طرف قدرت را بنا به ماهیت کارشان نقد میکنند و از طرف دیگر زندگی مردم عادی را. نوعی خودبرتربینی و نگاه از بالا به پایین به مردم و جامعه. روشنفکرانی که خود را برتر و فراتر میدانند و مردم را پایینترو فروتر. یک جور فرهیختهانگاری خود و تجلیل جریان روشنفکری و بیسوادانگاری مردم. در چنین وضعیتی است که رمان شب یک، شب دو فرسی نوشته میشود و اهمیت اساسی آن به عقیده من از یک سو در فرم ادبی تازهای است که دارد و از سوی دیگر در نقدی است که به خود جریان روشنفکری وارد میکند. این نقد از درون و خودداری از نگاه بالا به پایین خیلی مهم است.
فرسی در رمان شب یک، شب دو با نقدی که به نوعی از سبک زندگی رایج در میان بعضی از روشنفکران وارد میکند، در واقع نوعی هشدار به جریان روشنفکری میدهد و پرده از بسیاری از جنبههای پنهان آن سبک زندگی به ظاهر شیک برمیدارد. ظاهر شیکی که پشت آن نوعی فساد از درون پنهان است. فرسی این فساد را برای خواننده رمان برملا میکند. اگرچه این رمان در آن زمان به «خودزنی» یک نویسنده روشنفکر تعبیر شد و دلیلش هجمهای بود که قدرت حاکم نسبت به روشنفکران داشت اما اینها دلیل نمیشود که ارزشهای این رمان و جسارت این نویسنده روشنفکر را در پرده برداری از فساد پنهان طبقه خود نادیده بگیریم. فرسی در شب یک، شب دو پرده از یک دروغ بزرگ در مورد زندگیهای به ظاهر شیک برمیدارد و باطن خراب این ظاهر شیک را نشانمان میدهد و این کار بزرگی است. مهم تر اینکه فرسی این کار را بدون اینکه با اصل روشنفکری مخالفت و آن را نفی کند، انجام میدهد. اینها شب یک، شب دو را به یکی از رمانهای ماندگار فارسی تبدیل کرده است.»
حسن میرعابدینی: «در این رمان، روشنفکری سرخوردگیهای عاطفی خویش را به شکل طغیان برضدهمه نظامهای اخلاقی و اجتماعی نشان میدهد. ضد قهرمان رمان به ستایش از چیزهایی میپردازد که بیشتر مردم آنها را به جنبههای شهوانی انسان نسبت میدهند. او زهدفروشی و سرکوب غرایز را خوار میشمارد و بیاعتنا به دیگران، عشق میورزد. قضاوت فرسی درباره هنرمندان بدون اغماض و چشم پوشی است ، تمامی هنرمندانی که در رمان به آنان برمیخوریم سردرگم و بلاتکلیف هستند و فکری ندارند جز رسیدن به حوایج دنیوی. یکی از صحنههای خواندنی کتاب، صحنه مهمانی در خانه پدر بی بی است که نویسنده میخواهد فحشای درونی جماعتی از هنرمندان را بیان کند. بالاخره هم دلهره دائمی تخریب و تصاحب ضدقهرمان اورا وادار به جنایت میکند. همه تلاش او برای پوشاندن خلا فکری و اضطراب روحی خویش است.»
منابع
- رادیو زمانه ۲۰۱۶
- ایرنا ۲۵تیر ۱۳۹۹
- ایسنا ۲۷آبان ۱۳۸۵
- کتاب جشن مهرگان (جشننامهی مشاهیر معاصر ایران)- بخش نخست: هنر (پاره اول)- به اهتمام محسن شهرنازدار
- گفتوگوی مریم منصوری با بهمن فرسی، روزنامهی آیندهی نو، سال اول شمارهی ۹۴، پنجشنبه۲۶ آذر ۸۶
- شماره سوم فصلنامه دانشجویی نمایش
- روزنامه ایران ۱۱ بهمن ۱۳۹۷
- کتاب صدسال داستان نویسی ایران
3 دیدگاه در “شب یک شب دو”
رُمان شب یک، شب دو، اثر کاملاً متفاوت (از لحاظ تکنیکِ روایی) و خاصی (از نظر پی رنگ) بوده است، که امروز با حفظِ امتیازِ متفاوت بودن، امتیاز خاص بودنش شاید کمی کمرنگ شده است! زیرا مقوله ی عشق ممنوعه، که محور اصلی پی رنگِ رُمان است، دیگر برای امروز چیز غریبی نیست! اما همچنان اثرِ قابل ملاحظه ای است که در نهایت امر نمی تواند در لیست شاهکارهای ادبیات داستانی ایران قرار بگیرد…
قرار بگیرد یا نگیرد؟
بهترین شاهکار ادبیات فارسی