خودخوار
نویسنده: روکه لاراکی
مترجم: نوشین سلیمانی
ناشر: نیماژ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۲۱۶
شابک: ۹۷۸-۶۰۰۳۶۷۶۲۸۲
خودخوار
خودخوار یک رمان کوتاه است. داستان آن طی دو زمان در کشور آرژانتین میگذرد. درباره دو گروه و دو نسل متفاوت اما هرکدام به نوعی در پی یک تعالی افراطی.
گروه اول پزشکانی هستند که در سال 1907 در بیمارستانی در بوینس آیرس مشغول به کار هستند. شخصیت اصلی، پزشکی که راوی ماجراست از ملال کار در آنجا و سرپرستاری میگوید که همه پزشکان به شکلی عاشق او هستند. اما ماجرای اصلی از وقتی شروع میشود که با پیشنهاد پزشک ارشد بیمارستان میخواهند دست به آزمایشی بزنند که نامشان را مطرح و جاودانه کند. آنها با خواندن یک مقاله علمی متوجه شدهاند که مغز پس از قطع شدن توسط گیوتین تا چند ثانیه به دیدن ادامه میدهد. اگر در این فاصله بتوانند از سر جدا شده سوال کنند سر چه خواهد گفت؟ درحقیقت آنچه سر میبیند، درک فضای پس از مرگ و دیدن جهان دیگر است.
برای پیاده کردن این ایده نقشه ماهرانهای میکشند. آنها به سراغ بیمارانی میروند که بیماری لاعلاج دارند، اول به بهانه کشف یک سرم دارویی جدید آنها را جذب میکنند و بعد با نشان دادن بینتیجه بودن دارو از آنها میخواهند که بدنشان را وقف علم کنند؛ البته بدون اشاره به ماجرای قطع سر توسط تیغه تیز!
ادامه کار آنها به وضعیت دهشتانگیز و منزجرکنندهای میرسد. نتیجه آزمایش که تفسیرهای فراوانی را ایجاد میکند، هم رازی از آن جهان را نمیگشاید و هم مرزهای اخلاق یا احترام به بدن انسانی را درهم میشکند.
گروه دوم ماجرای چند هنرمند جوان است که تقریبا صدسال بعد در بوینس آیرس زندگی میکنند. اینبار هنر بهانه شکستن مرزهاست. آنها برای رسیدن به یک چیدمان هنری ویژه به استفاده از قطعات بدن انسان رو میآورند و بار دیگر صحنههای دهشتناکی آفریده میشود.
یکی از دوستان این هنرمندان به نحوی به یکی از آن پزشکان مربوط است و میراثی بجا مانده از آنها به دستش رسیده، لاروهای گیاه خودخوار که قابلیت خوردن جسمی را دارند که در آن قرار گرفتهاند. انتخاب نام این گیاه (که در اصل نام یک درخت خیالی است) اشاره به این نکته دارد که خود ما انسانها هستیم که تیشه به ریشه خودمان میزنیم.
داستان کتاب خودخوار با وجود صحنههای تکاندهنده و ایدههای مهلکی که توسط شخصیتها اجرا میشود، از زبان و نگاهی طنزآمیز برخوردار است. شخصیتها درعین اینکه با خونسردی درحال تکه تکه کردن بدنها هستند اما بخشی از حماقت و ابتذال خود و دورانشان را نیز نشان میدهند که لبخند برلب میآورد.
گاهی علم و گاهی هنر، هرکدام به نحوی به بهانه رسیدن به یک امر شگفتانگیز و متعالی، ابتذالی را نشان میدهند که ما را در خود فرومیکشد و مانند باتلاقی عمل میکنند.

کتاب خودخوار که توسط روکه لاراکی نویسنده آرژانتینی نوشته شده، پس از ترجمه به زبان انگلیسی تحسینهای بسیاری دریافت کرد. آن را رمانی هوشمندانه خواندند که با طنزی تلخ به روایت عشق و زندگی میپردازد.
روکه لاراکی، نویسنده، فیلمنامهنویس و استاد طراحی روایی سمعی و بصری است. او غیر از این کتاب اثر دیگری با نام اطلاعاتی درباره حیوان اکتوپلاسما نوشته است که جایزه بهترین کتاب ترجمه شده در آمریکا را دریافت کرد.
لاراکی در رشته ادبیات درس خوانده و در سال 2016 به عنوان مدیر اولین برنامه اعطای مدرک در زمینه نویسندگی خلاق در دانشگاه ملی دلاس آرتس انتخاب شد.
بخشی از کتاب
داریم سر این بحث میکنیم که آیا باید سوالات را بعد از سرزنی بپرسیم یا قبلش. میخواهیم جوابها هدایت شده باشند؟ برخی _که البته کاملا هم منطقی است_ ترجیح میدهند چنین نباشد. لدزما چپچپ نگاه میکند. خودش طرفدار پرسشنامهی پسامرگ است. ادعا میکند از این طریق روشنترین جوابها دستگیرمان خواهد شد. آقای آلومبی معنی این لغت را نمیفهمد و از قضا هیچکس آن را برایش ترجمه نمیکند.
لدزما ادامه میدهد: «اگه سوالاتمون باعث بشه بیمار بو ببره که میخوایم سرش رو قطع کنیم حس فریبخوردگی بهش دست میده و لزوما به حس ترس گرایش پیدا میکنه و همون موضوع شل شدن روده که دکتر کوئینتانا اشاره کرد. توی همچین وضعیتی بعید میدونم بتونن در محضر خداوند حاضر بشن و تازه آقایون عقل سلیم رو هم در نظر داشته باشین: ما نمیخوایم درست دقیقهی آخر نظرشون برگرده. این یه مورد رو مهمون ما هستن.م
گوریان میگوید: «بیاید اصلا سوال نپرسیم. بذاریم سرها خودشون حرف بزنن.»