اعتراف
نویسنده: لی یف نیکالایویچ تولستوی
مترجم: آبتین گلکار
ناشر: گمان
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۱۲۴
شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۴۰۷۲۰۰
اعتراف
تولستوی در کتاب جمعوجور و کوچک اعتراف، سعی دارد شرح حالی از زندگی و اعتقادات خود در سالهای پایانی عمرش ارائه دهد. این شرح حال شامل جزئیترین، سختترین و تاریکترین بخشهای زندگی تولستوی است که البته ممکن است در زندگی هر کس دیگری هم وجود داشته باشد اما هرکسی را یارای گفتن آن نیست؛ حتی نزد روانکاو و روانشناس. اما تولستوی چنان جسارت و صراحت و صداقتی دارد که این بخشهای تاریک خودش را بروز میدهد.
تولستوی اعتنایی به شهرت خود ندارد. برایش مهم نیست که دیگران چه قضاوتی درباره او میکنند. حلقه بزرگ اُدبا و همچنین اشرافزادگان روسیه دیگر برای تولستوی مهم نیستند. نکته جالب درمورد این کتاب این است که تولستوی در تمام رمانهایش سعی کرده نکات اخلاقی و راه سعادت بشر و اعتقادات دینی را به خوانندگان بیاموزد؛ اما در قسمتی از این کتاب از بیایمانی سخن میگوید.
تولستوی در آغاز کتاب از این میگوید که مسیحی زاده شده اما در پانزدهسالگی اعتقادش به مسیحیت را از دست میدهد و دیگر پا به کلیسا هم نمیگذارد اما اندک ایمانی در کنه وجودش باقی میماند. سپس به گفته خود تولستوی، به دنبال شهرت از طریق نویسندگی میرود. سپس چندین سال از عمر خود را صرف عیاشی میکند. تعارض بزرگ تولستوی در همین دوره شکل میگیرد؛ او از سویی در کتابهایش اعتقادات فلسفی خود را میآورد اما از سویی دیگر زندگیاش مملو از غرور و خودبزرگبینی میشود. پس از این، هرچه میگذرد باورش به انسانیت و کمال انسان از دست میرود. این واقعه هم به دو دلیل بوده: دیدن اعدام و جنگ و مرگ برادرش.
با وجود شک و تردیدی که در زندگی تولستوی رخنه کرده او به زندگی ادامه میدهد و سعی میکند تمام حواسش را معطوف به خانواده کند. اما باز هم دانستن «معنای زندگی» رهایش نمیکند. حتی به فکر خودکشی هم میافتد اما باز هم طاقت میآورد. پس از این سعی میکند سراغ علوم مختلف برود تا بلکه جواب پرسشهایش را بیابد اما باز هم این علوم را ناتوان مییابد. تولستوی متوجه میشود که نمیتواند زندگی کامجویانه را پیش بگیرد چون سؤالهای فلسفیاش او را تنها نمیگذارند. خودکشی هم راهحل مناسبی برای او نیست. درنهایت متوجه میشود که در عین آگاهی به پوچی دنیا باید به زندگیاش ادامه بدهد.
تولستوی مدام زندگی خود را با گذشتگان و حتی توده مقایسه میکند و از خود میپرسد چطور آنها میتوانستند و میتوانند زندگی کنند اما او نمیتواند. و درنهایت متوجه میشود معنای زندگی در یک کلمه نهفته است و آن هم ایمان است. ایمان به خدا و ذات زندگی باعث میشود انسان رنج دنیا را تاب بیاورد: «انسان برای تداوم زندگی به ایمان نیاز دارد. اگر ایمان نداشته باشیم که باید برای هدفی زیست، دیگر ادامه زندگی نخواهیم داد. جام کلام، بدون ایمان نمیتوان زندگی کرد.»
درباره نویسنده
لئو نیکلا پویچ تولستوی 28 اوت 1828 در خانوادهای اشرافی در جنوب مسکو زاده شد. پدر او کنت و مادرش شاهزاده بود. مادرش را در دوسالگی و پدرش را در نهسالگی از دست داد. پس از آن سرپرستیاش را عمهاش به عهده گرفت. بعدها رشته زبانهای شرقی را برای تحصیل انتخاب کرد اما بعد از سه سال به رشته حقوق تغییر گرایش داد تا وکالت کشاورزانی را که مسئولیت آنها به عهده او بود، قبول کند و زندگیشان را سر و سامان دهد. اما انگار این هم به انتها نمیرسد.
سال 1851 تولستوی در ارتش نامنویسی میکند و به ماموریت قفقاز میرود. کودکی نخستین اثر او محصول همین سالهاست. پس از این، تولستوی در ارتش تزار، نوشتن را به صورت حرفهای پی میگیرد. بودن در جنگ آنقدر در ذهن او تاثیر میگذارد که دستمایه اغلب داستانهای او میشود. وقتی به سپاه کریمه میپیوندد، مقام ستوانی دارد. بعد از اینکه یکی دو داستان دیگر در این دوران مینویسد، سفر طولانی خود را به فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا و سوییس آغاز میکند تا با شیوه زندگی و طرز فکر مردم این کشورها آشنا شود.
پس از بازگشت تولستوی به کشور، او در مقام یک مصلح اجتماعی و کنشگر قرار میگیرد: مدرسه میسازد و در پی امر آموزش و پرورش کودکان میافتد. تولستوی در سال 1862 با دختری هجدهساله به نام سوفیا ازدواج میکند و بعد از آن رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینا را مینویسد. سوفیا در تدوین و پاکنویس این رمانها به همسرش کمک میکرده است و دستنویس کارهای او هماینک هم موجود هستند. این دو 13 فرزند داشتند که چهارتا از آنها میمیرند. زندگی این زن و شوهر فراز و نشیب زیادی داشت؛ سوفیا از برخی خوشگذرانیهای لئو پیش از ازدواجشان آگاه میشود؛ از طرفی بالا و پایینهای فلسفی همسر، گاهی طاقت سوفیا را طاق میکند. به هر روی، به زندگی خود بهسختی ادامه میدهند.
فعالیتهای اجتماعی لئو باز هم ادامه پیدا کرده و ابعاد وسیعتری هم پیدا میکند. او با دیدن فقر کشاورزان تصمیم میگیرد سازمانی برای آنها تاسیس کند. از طرف دیگر، از زندانیان سیاسی و دینی و سربازان فراری حمایت کرده و بهخصوص سعی میکند در زمینه ادیان، تحقیقات مفصلتری انجام دهد. در سال 1901 انتشار رمان رستاخیز بهانهای به دست کلیسای ارتدوکس میدهد تا حکم ارتداد او را صادر کنند. پلیس تزار تمام حرکات او را تعقیب میکند تا مدرک جرمی علیه او پیدا کنند.
در نهایت آنقدر فشار و سختگیری پلیس تزاری زیاد میشود و پیشنویس رمانهایش را ضبط میکنند تا عرصه به لئو تنگ شده و 7 نوامبر 1910 در ایستگاه راه آهن، وقتی همراه دخترش به سمت جنوب روسیه میرود، در میگذرد.
بخشی از کتاب
من در دامان مسیحیت ارتدوکس تعمید و پرورش یافتم. از کودکی و در تمام دوره نوجوانی و جوانی این مذهب را به من آموختند. ولی هنگامی که در هجدهسالگی در سال دوم دانشگاه را ترک گفتم، ایمانم را به هر آنچه به من آموخته بودند از دست داده بودم. تا جایی که به یاد میآورم، من هیچگاه به طور جدی ایمان نداشتم، بلکه فقط به آنچه به من میآموختند و به آنچه بزرگترها جلوی من از آن پیروی میکردند، اعتماد میکردم ولی حتی این اعتماد هم بسیار سست بود.
به یاد دارم هنگامی که یازدهساله بودم، پسرکی به نام والودینکا م. که مدتهاست از دنیا رفته است و در آن زمان شاگرد دبیرستان بود، یک روز یکشنبه نزد ما آمد و خبر دستاول یک کشف تازه در دبیرستان را به ما داد. کشف عبارت از این بود که خدا وجود ندارد و همه آنچه به ما میآموزند چیزی جز موهومات نیست… .
#تولستویفیلسوف، عارف و نویسنده روس بود که او را از بزرگترین رماننویسان جهان میدانند. او بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات و جایزه صلح نوبل شد ولی هرگز به آنها دست نیافت
نویسنده معرفی: افسانه دهکامهنوشتهها و کتابهای مرتبط