خاطره ای از دو دوشنبه
نویسنده: آرتور میلر
مترجم: زهره خلیلی
ناشر: قطره
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۵
تعداد صفحات: ۱۲۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۱۱۹۸۰۹۰
خاطره دو دوشنبه (به انگلیسی: A Memory of Two Mondays) یک نمایشنامه تکپردهای است. میلر نوشتن این نمایشنامه را در سال ۱۹۵۲ شروع کرد و آن را در سال ۱۹۵۵ بهپایان رساند.
در سال ۱۹۵۹ میلر این نمایشنامه را برای پخش ITV با بازی آلن بیتس اقتباس کرد و در سال ۱۹۷۱ پل بوگارت، کارگردانی فیلمی اقتباسی از آن را برعهده گرفت.
داستان این نمایش در مورد برت جوان خوشبین است که در انبار قطعات خودرو بروکلین کار میکند، تا زمانی که بتواند پول کافی برای ثبت نام در کالج را پسانداز کند. او رمان جنگوصلح تولستوی و روزنامهی نیویورک تایمز میخواند و از ظهور هیتلر آگاه است، آن هم در محیط خشن و فاقد روح یک انبار لوازم یدکی اتومبیل در میان کارگرانی که یا الکلی هستند و یا خسته و نومید.
ارواح گمشدهای که در یکنواختی کار بیمعنی و زندگی سخت و فقر به دام افتادهاند، همچون: تام همیشه مست؛ ریموند سرکارگر همیشه عصبی؛ گاس کارگر پیشکسوت و کهنهکار که هوای دوستانش را دارد؛ لری که نمیتواند هم به خانواده اش غذا بدهد و هم یک ماشین خوب داشته باشد؛ کنت مهاجر ایرلندی که برای برت شعر میخواند، اگنس که موفق به ازدواج نشده و با همه همدردی میکند و پاتریشیا که در زیبایی و جوانی خود گمشدهاست.
در واقع برت یادآور میلر است، وقتی در دورهی رکود اقتصادی آمریکا، پدرش ورشکست شد و به بروکلین نقل مکان کردند و او برای کمک به خانواده، پیش از رفتن به مدرسه نان تحویل میداد. در شرایط رکود اقتصادی، آدمها همچون شخصیتهای این نمایشنامه توان انتخاب شغل و زندگی بهتر را نداشتند و پناه بردن به الکل تنها راه فراموشی بود.
نکتهی جالب دیگر در مورد این نمایشنامه، ریتم شگفتانگیزی است که میان کار کارگران و گفتوگوی آنها جاری است. هرگاه گفتگوی شخصی بهپایان میرسد، دنبالهی کارش را میگیرد و این کار بدون وقفه، با جدیت و با ریتمی موزون و حتی با آشکار ساختن ماهیت خشن کار صورت میگیرد.
دربارهی نویسنده
آرتور میلر (Arthur Asher Miller)
زندگی شخصی
آرتور اشر میلر، زادهی ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵ و درگذشتهی ۱۰ فوریه ی ۲۰۰۵، نمایشنامهنویس و مقالهنویس آمریکایی بود.
او در یک خانواده مهاجر در نیویورک بهدنیا آمد. پدرش مهاجری از لهستان بود که با هجوم هیتلر از وطنش کوچ کردهبود. پدرش در دوره رکود اقتصادی ورشکست شد، خانواده به ناچار به بروکلین نقل مکان کرد و آرتور نوجوان مجبور شد از صبح ساعت ۴ و پیش از رفتن به مدرسه به تحویل نان بپردازد تا بتواند به خانوادهاش کمک کند. این دوران الهامبخش او در خلق نمایشنامه مرگ دستفروش گردید.
او به دانشگاه میشیگان رفت و ابتدا در رشتهی روزنامهنگاری مشغول به تحصیل شد، سپس رشتهی تحصیلی خود را به زبان انگلیسی تغییر داد و اولین نمایشنامهاش برندهی جایزهی Avery Hopwood( آوری هاپوود) از دانشگاه میشیگان شد که او را ترغیب کرد تا کار خود را بهعنوان نمایشنامهنویس حرفهای دنبال کند.
میلر در سال ۱۹۴۰ با ماری گریس اسلتری ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد، اما در سال ۱۹۵۶ همسرش را ترک کرد و با ستارهی سینما، مرلین مونرو، ازدواج کرد. آنها در سال ۱۹۵۱ با هم آشنا شدهبودند و پس از رابطهای مخفیانه سرانجام با هم ازدواج کردند. آرتور میلر سرانجام بر اثر سرطان مثانه و ایست قلبی در خانهاش در کنتیکت چشم از جهان فرو بست.
زندگی هنری
آرتور میلر در جوانی پس از خواندن داستان برادران کارامازوف نوشته داستایوفسکی به نویسندگی علاقهمند شد و براى تحصیل در رشته روزنامه نگارى در سال ۱۹۳۴ در دانشگاه میشیگان ثبت نام کرد. پس از آنکه در سال ۱۹۳۸ در رشته ادبیات انگلیسى فارغالتحصیل شد و به نیویورک بازگشت و در یک گروه نمایشى عضو شد و براى برنامههاى رادیویى، نوشتن را آغاز کرد.
بعد او نمایشنامه تمام پسران من را نوشت که جایزه انجمن منتقدان ادبیات نمایشى نیویورک و جایزه تونى را برای او به ارمغان آورد. در سال ۱۹۴۹ نمایشنامه مرگ دستفروش را آفرید که برایش شهرتى جهانى به ارمغان آورد و اکنون یکی از دستاوردهاى ارزشمند تئاتر مدرن آمریکا بهشمار میآید.
او همراه تنسی ویلیامز، و ادوارد آلبی بهعنوان سه نمایشنامهنویس بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم بهشمار میآیند.
کارگردانانى مانند جان هیوستون، سیدنى لومت و کارل رایز آثارش را بهروى پرده سینما به نمایش گذاشتند.
سبک آرتور میلر واقعگرایی بود و در آثارش تصویر دقیقی از جامعهی معاصر و ارزشهای رو به زوال آن بهنمایش میگذاشت. بیشتر شخصیتهای او همانند ویلیلومن قربانی بیعدالتی و بیرحمی نظام سرمایهداری بودند. در آثار او احساس مسئولیت نسبت به همهی انسانها نهفته است.
نمایش بوته آزمایش او اعتراض به فضای سرکوب سیاسی در دوران مککارتیسم بود و داستان محاکمه دیوانهوار فردی را نقل می کرد که به جادوگری متهم شده بود. این نمایشنامه استعارهای از سلطهی مککارتیسم بر جامعه و نوعی دفاع از آزادی عقیده و بیان بود .
او درگیریهای اخلاقی انسان معاصر را به تصویر میکشید و اعتقاد داشت در برابر هرنوع بیعدالتی در جهان، همهی ما مسوول هستیم.
میلر در شامگاه ۱۰ فوریه ۲۰۰۵ (پنجاه و ششمین سالگرد اولین نمایش «مرگ یک فروشنده» در برادوی) در سن ۸۹ سالگی بر اثر سرطان مثانه و نارسایی قلبی در خانهی خود در راکسبری، کنتیکت درگذشت.
بخشی از متن کتاب خاطره ای از دو دوشنبه
نیمهی دوم نمایشنامه
برت بهطرف کنت برمیگردد، اما نگاهش کاملا به او نیست و با اضطرابی عمیقتر ادامه میدهد.
برت:
تو هیچوقت دلت خواسته کسی باشی، کنت؟
کنت:
هیچوقتتوانایی فکرکردن به اینو نداشتم، برت…..نباید کفشمو سوراخ میکردم، حالا برف میره توش و تمام پام خیس میشه.
برت:
اگر درس میخوندی کنت، اگه فکرتو روی کارای بزرگ میگذاشتی، مطمئنم که خیلی چیزا یاد میگرفتی، چون تو زرنگی، تو خيلی از من باهوشتری!
کنت:
تو یه هدف راسخ تو ذهنت داری برت؛ با یه چیز دستنیافتنی و محکم. من هیچوقت نمیتونم چیزای دستنیافتنی رو تو ذهنم بپرورونم…..
(لحنش تغییر میکند….)
زن صاحبخانه برایم ارزشی قائل نیست. هفتهای یازده دلار بابت غذا و مسکن به او میدهم و تمام چیزی که در کیسهام میگذارد، یک ساندویچ گوشت مزخرف است. هر روز همان غذا بدون اندکی تنوع. این انصاف است؟آیا حق من این است؟ یک مرد چگونه باید زندگی کند؟
تمام روز در این قصر مملو از غبار بلرزد و شب را در اتاقی با یک تخت و پنجره سر کند و از خیابانهایی عبور کند که از غریبهها پر است و غریبههایی که حتی یکی از آنها کتابی را کامل نخواندهاست، یا ابتدا و انتهای شعری را ندیدهاست، یا ترانهای نمیداند که ارزش خواندن داشته باشد. آه این شهر، شهر یخزده است مادر و روزولت هم نمیتواند آن را گرمتر کند، حتی.
(پشت میز مینشیند و سرش را در دست میگیرد.)
و اینک یک دوشنبهی بزرگ دیگر پیش رو است.