محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است، افسار نیست
گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیکست والی را سرای، آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم … نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر قرامت جامهات بیرون کنم
گفت پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت هشیاری بیار، اینجا کسی دیندار نیست
#پروین-اعتصامی
سوالها:
از شرکت شما در این نظر سنجی سپاسگزاریم