چارلی و کارخانه شکلات سازی
نویسنده: رولد دال
مترجم: شهلا طهماسبی
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱۰
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۷۵
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۰۵۲۷۰۶
داستان چارلی و کارخانه شکلاتسازی تمام عناصر جذابیت برای یک خواننده نوجوان را دارد، هیجان، شکلات، حس مبارزه و شاید برتر شدن، شانسی که در اختیار همه قرار میگیرد و مالکیت.
ویلی وانکا صاحب بهترین کارخانه شکلاتسازی شهر است و حالا میخواهد خود را بازنشسته کند و برای همین به دنبال پیدا کردن جانشینی برای خود است. او 5 بلیت طلایی را در لابلای شکلاتهایش که بسیار طرفدار دارد قرار میدهد و صاحبان این بلیتها میتوانند از کارخانه دیدار کنند. چارلی خانواده خاص خود را دارد، شاید سالی یک بار بتواند شکلات بخورد و حالا به شدت علاقمند است او یکی از آن کودکان باشد و اتفاقا خانواده بسیار فقیر و شادش نیز این آرزو را دارند.
نویسنده کتاب «رولد دال» در انتخاب 4 کودک دیگر هم نکتههای خاصی را مورد توجه قرار داده است و هر کدام به دلیل یکی از صفاتی که چندان از منظر نویسنده و البته جامعه مورد پذیرش نیست شانس کمی دارند. اما همه چیز آن گونه که ویلی وانکا میخواهد پیش نمیرود. او هم گرههایی در زندگی خود دارد.
این کتاب اولین بار در سال 1964 در آمریکا و 11 ماه بعد در انگلیس منتشر شد. این واقعیتی است که سیستم نشر کتاب در انگلیس سختگیرانه است. در سال 1971 فیلم سینمایی ویلی وانکا و کارخانه شکلات سازی به مدت یک ساعت و 41 دقیقه در شرکت فیلمسازی وارنر بروس ساخته شد، اما در سال 2005 بود که با پیشرفت تکنولوژی و با کارگردانی خلاقانه «تیم برتن» و بازیگری «جانی دپ» این اثر با عنوان خودش ساخته شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت. قراراست در 2023 نیز اثری با عنوان «وانکا» با بازی اتکینسون ساخته شود، فیلمی که به ماجراجوییهای وانکای جوان و دیدارش با اومپا لومپاس میپردازد.
دنباله کتاب با عنوان چارلی و آسانسور شیشهای بزرگ، توسط رولد دال در سال 1971 نوشته شده و در همان سال نیز منتشر شده است. هرچند رولد دال قسمت سوم آن را در سال 1972 شروع کرد اما هیچ وقت آن را به اتمام نرساند.
از همان ابتدا این کتاب در آمریکا با تصویرهای «یوزف اشنیلدمن» همراه بود، اما در چاپهای بعدی تصویرگران دیگری داشت. مایکل فورمن نسخه چاپ 1985 را تصویرگری کرد و از سال 1995 آثار رولد دال با تصویرگری مجدد کوئینتین بلیک -برنده جایزه آستریدلیندگرن- شکل دیگری به خود گرفت.
این کتاب برای اولین بار در سال 1375 با ترجمه «فتحالله جعفری جوزانی» در انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در 159 صفحه و قیمت 5هزار ریال منتشر شد. در اسفند 1377 بود که نشر مرکز این کتاب را با ترجمه شهلا طهماسبی در 175 صفحه و قیمت 6800 ریال منتشر کرد و چاپ نهم آن در سال 1394 قیمتش برابر با 89000 ریال بود. از سال 1386 رولد دال در ایران دیگر طرفداران خاص خود را پیدا کرده بود. از این رو نشر افق درصدد برآمد تا مجموعه کامل کتابهای او را با ترجمه محبوبه نجفخانی راهی بازار نشر کند.
گرچه این کتاب مورد توجه کودکان درسراسر جهان بود اما چندان مورد استقبال منتقدان قرار نگرفت. یکی از منتقدان آن را یک فانتزی تهوع آور و دیگری یک خوراکی شیرین که مزه بدی در دهان باقی میگذارد دانست.
در طول این سالها تا وقتی رولد دال زنده بود، هرگاه ایراد خاصی از داستان گرفته میشد که شبههبرانگیز بود آنرا در چاپهای بعدی تغییر میداد مثل اعتراض به سیاهپوست بودن آدمهای کوچولویی که در کارخانه فعالیت میکردند.
همچنین در سالهای بعد روزنامه گاردین و نشریه وینتی فیر از حذف قسمتهایی پیش از چاپ کتاب خبر دادند مثلا در پیش نویس قرار بوده 10 بلیت بین بچهها توزیع شود یا یک قسمت از کتاب به دلیل اینکه کودکان طماع در دستگاهی میافتند و به قسمتهای مساوی تقسیم میشوند بیش از اندازه برای کودکان 50 سال پیش خشن تشخیص داده شده بود، یا یکی از بخشها درباره آبنبات داغ بوده که پس از زیاده روی کودکان، تور متوقف میشود و آنها ناگزیر میشوند دو سه ساعتی را در یخچال سپری کنند.
درباره نویسنده
رولد دال از پدر و مادر نروژی در13 سپتامبر1916 در ولز به دنیا آمد. وقتی سه ساله بود به فاصله کمی خواهرش آستری و پدرش را از دست داد. هرچند پدر که یک دلال کشتی ثروتمند بود برایشان ثروت زیادی به ارث گذاشت و کمی بعدتر نیز خواهرش به دنیا آمد. مادرش تصمیم گرفت تا در انگلیس بماند تا فرزندانش در آنجا به مدرسه بروند چرا که از نظر هارلد دال آنجا بهترین مدارس را داشت.
رولد دال برای نیروی هوایی انگلیس در طول جنگ جهانی دوم خدمت کرد. او در دهه 40 با نوشتن داستان برای کودکان و بزرگسالان شناخته شد و تبدیل به یکی از 10 داستان سرای قرن شد و 250 میلیون کپی از آثارش در جهان فروخته شد. او شیوه متفاوتی برای داستانهایش برگزید، آن هم در دورانی که نصیحت و اخلاقیات مهمترین رکن آثار داستانی برای مخاطبان کم سن و سال بود.
دال به صراحت علیه بدی و بدجنسی بزرگسالان مینوشت و هیچ ابایی برای شکستن حرمت مادربزرگ بدجنس یا عمه خودخواه یا رئیس مدرسه دیکتاتور نداشت. داستانهای او به شیوهای است که در نهایت کودکان پیروز و شاد باقی میمانند و این بزرگسالان و کودکان خبیث هستند که به سزای رفتارشان میرسند.
او یکی از اولین آثارش گرملینها را در ۱۹۴۳ نوشت اما کتاب بعدی با نام جیمز و هلوی غول پیکر را با فاصله بیشتری در ۱۹۶۱ نوشت. کتابهای چارلی و کارخانه شکلاتسازی، انگشت جادویی، آقای روباه شگفتانگیز، چارلی و آسانسور بزرگ شیشهای، دنی، قهرمان جهان، تمساح غولپیکر، سرزنشها، داروی شگفتانگیز جورج، غول بزرگ مهربان، جادوگرها، من و زرافه و پلی، ماتیلدا و تشپ کال در زمان زندگیاش منتشر شدند. مینپینها و کشیش نیبلزویک دو کتابی هستند که پس از مرگ او در 1991منتشر شدند.
رولد دال، فعالیتهای مختلفی داشت از تصویرگری تا مجریگری تلویزیون برای برنامههای علمی تخیلی. از هرآنچه میدید و میشنید برای نوشتن داستان برای کودکان الهام میگرفت، از افسانههای نروژی که مادرش برای آنها هنگام خواب تعریف میکرد تا صحنه نوشیدن دارو توسط آلیس در سرزمین عجایب یا حتی تجربه کودکیاش در دهه 20 که شکلاتها را برای امتحان کردن به مدرسهشان میآوردند.
به گفته خودش از میان نوشتههایش کتاب غول بزرگ مهربان را بیشتر از دیگر کتابهایش دوست میداشت. در زمان کودکی رولد دال دو شرکت شکلا سازی باهم رقابت داشتند و هر دو شرکت به شدت از فرآیندهای شکلات سازی خود محافظت میکردند. ترکیبی از این پنهان کاری و ماشینهای پیچیده و اغلب غولپیکر در کارخانهها الهامبخش او برای نوشتن داستان بود.
او در طول زندگیاش بارها با مرگ مواجه شد، چه هنگام جنگ در آفریقا و یمن و سوریه چه هنگام تصادفی که بینیاش را به کل از دست داد. در نهایت او براثر یک سرطان کمیاب خون که منجر به سندرم «میلودیسپلاستیک» در23 نوامبر 1990 درگذشت.
بخشی از کتاب چارلی و کارخانه شکلاتسازی
*چارلی دستش را دراز کرد وصفحهی تلویزیون را لمس کرد و یکدفعه انگار که معجزه شده باشد، یک بسته شکلات توی دستش آمد. و آن قدر تعجب کرد که چیزی نمانده بود شکلات از دستش بیفتد. آقای وانکا فریاد زد: «بخورش! زود باش بخورش! خیلی خوشمزه است! همان شکلات است! فقط توی راه کوچکتر شده، همین وبس!» بابا بزرگ جو نفس زنان گفت: «معرکه است! این… این … این معجزه است!»
* پدر چارلی تنها فرد خانوادهاش بود که کار میکرد و بار هزینههای خانواده را به دوش میکشید. او در یک کارخانه خمیردندانسازی به عنوان کارگر مشغول بود و وظیفه او این بود که پس از پرشدن لولههای خمیردندان، در آنها را میبست. طبیعتا کسی که شغلش پیچاندن در خمیردندان است دستمزد زیادی نمیتواند دریافت کند. خانواده چارلی از گرسنگی در حال مرگ نبودند اما همه آنها -یعنی چارلی، پدرش، مادرش، دو پدربزرگش و دو مادربزرگش- از صبح تا شب احساس میکردند که شکمشان خالی است.