در عوضِ این زندگی ملالانگیز
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی«تصویر دختری در آخرین لحظه» را در ژانر ادبیات جنایی قرار میدهند. رمانی استاندارد با رگههایی از غافلگیری در زندگی، معماییبودن و دلهره که گاهی به عرصههای کلیشهای در میافتد و در عین حال، مخاطب پیگیر «ادبیات ژانر» را به خوبی درگیر میکند.
«تصویر دختری در آخرین لحظه» را در ژانر ادبیات جنایی قرار میدهند. رمانی استاندارد با رگههایی از غافلگیری در زندگی، معماییبودن و دلهره که گاهی به عرصههای کلیشهای در میافتد و در عین حال، مخاطب پیگیر «ادبیات ژانر» را به خوبی درگیر میکند.
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی«تصویر دختری در آخرین لحظه» جدیدترین اثر سیامک گلشیری، نویسنده و مترجم نامآشنای حوزهی ادبیات است. رمانی جنایی با پیرنگی حسابشده که در همان روزهای اولِ انتشارش مورد استقبال قرار گرفت. داستان تشکیل شده از ۱۵ فصلِ کوتاه که در جریان آنها با هشت شخصیت اصلی و فرعی آشنا میشویم. راویِ نویسنده و بهرام شاگردش، که برای پیدا کردن دخترعمو و نامزد گمشدهاش به سراغ او آمده است.
شقایق دیشب به خانه برنگشته و پدرش که از ترس آبرو نمیخواهد پلیس را خبر کند با همفکری بهرام به یاد نویسندهای افتاده که استاد قصههای معمایی و مدرس کارگاههای داستاننویسی است. بهرام مطمئن است که نامزدش را نوید دزدیده، پسری که سه ماه پیش برای نصب دوربین میرود به شرکتی که شقایق در آن کار میکرده و عاشق او میشود. همکار نوید، زنعمو، شایان و سمانه(خواهر و برادر شقایق) دیگر شخصیتهای قصهاند که هرکدام در جایی درست به کمک ماجرای اصلی میآیند.
نویسنده اول زیر بار نمیرود. به کارکرد خودش در ماجرا شک دارد و بعد از سه ماه ننوشتن قرار بوده که امشب پای نوشتن رمانی تازه بنشیند. اصرار بهرام و کنجکاوی اما کار دستش میدهند تا جایی که تمام شب را به پای حل کردن معمای دختر ربوده شده میگذارد. پیدا کردن سرنخ، آشنایی با شخصیتها و دست و پنجه نرم کردن با صحنههای ناآشنا این بار در قصه نیست، واقعیت است که او را تمام و کمال بلعیده هرچند که ظاهراً شباهتهای بسیاری میان دنیای ادبیات و زندگی روزمره باشد.
به این ترتیب، رمان سیامک گلشیری که در درجهی اول به سیاق دیگر آثار نویسنده دارد برایمان یک قصهی جذابِ کمی ترسناک را تعریف میکند در لایهای دیگر گفتگویی زمزمهوار است میان دنیای تخیل و واقعیت. تا نیمههای کتاب همراه با شک و تردیدهای نویسنده به حضور مفیدش در این ماجرای عجیب ما هم علت اصرار پدر شقایق و نامزدش را برای درگیر کردن او به جای پلیس نمیفهمیم. رفته رفته اما دلمان به هوش و شهود قصهنویس گرم میشود و به فایدهی ادبیات در زندگی واقعی دل خوش میکنیم.
ادبیات در این کتاب اما مانند نثر خود سیامک گلشیری ادبیاتی سرشار از زیباییپردازی و ادبیت نیست. گلشیری نویسندهای است که چه در داستانهای کوتاهش و چه در رمانهایی که از او خواندهام نویسندهی «ادبیات ژانر» محسوب میشود.
کسی که در نوشتن، روایت و پیرنگ را اصل داستاننویسی میداند و در پرداختن عناصر داستان به منطقی بودن، درست بودن، طبق نقشه بودن و چیزهایی از این قبیل اعتقاد دارد. منظور اینکه کمتر میشود در آثارش به دنبال ادبی نویسی، جملات قصار و بازیهای زبانی گشت؛ ویژگیهایی که نویسنده از سر اصرار و اعتقاد سالها در نوشتن به آنها متعهد بوده است.
مخاطب سیامک گلشیری در درجهی اول، خوانندهای است که میخواهد سرگرم باشد. و گلشیری در فراهم کردن امکان این سرگرمی سخاوتمندانه عمل میکند، او را نمیشود به راحتی نویسندهی آثاری فقط جذاب تلقی کرد؛ زبان و سبک یکدست، پیرنگهای منطقی، تواناییهایش در پرداختن خوب برخی از شخصیتها و دیالوگ نویسیها، تعهدی که به تصویرسازی و شکل دادنِ جزء به جزء زمان و مکان دارد؛ همه و همه آثار او را از سطح ادبیاتی صرفاً عامهپسند در معنای منفیاش جدا میکنند.
شاید بشود گفت که سیامک گلشیری نویسندهای استانداردنویس است با آثاری با رگههایی از غافلگیری، معماییبودن، ترس و دلهره. به بیان دیگر ارزش کار او را باید به انصاف از یک نویسندهی آویزان به معیارهای آثار پرفروش جدا کرد. پیرنگهای اصلی او اغلب با قصههای دلهرهآور کوچک در طول معمای اصلی غنی میشوند. داستان و راز مجزای هر یک از شخصیتهای اصلی به درستی رمانهایش را از خطر افت کردن به خاطرِ افتادن در جریانی ملالانگیز نگه میدارند و نویسنده در ترتیب دادن هریک از این چارهها و تکنیکها کاربلد است.
اما او به هرحال نویسندهی ادبیات ژانر است. رمانهایش را میشود با درامهای اجتماعی در سینما مقایسه کرد که در زیر پوست ماجراجوییها و جذابیتهایشان کمی هم دغدغههایی آسیبشناختی دارند. به طور مثال مسائل مربوط به زنان، ور رفتن با چهرهی عاشقی که عشق و مالکیت را در یک ترازو گذاشته و یا ابراز موضع در مقابل احساسات کورکورانهی برخاسته از غیرتهای مردسالارانه در دو رمان آخرش(رمان مذکور و «آخرین رؤیای فروغ») عقایدی هستند که مخاطب درگیر با این مسائل را تا حدی راضی میکنند. و بیش از این؟
بیش از اینها نمیشود در سبک و سیاق او دنبال چیزهای متفاوتی گشت. ادبیاتی که او زیر پرچمش ایستاده، به آسیاب ادبیات روشنفکرانه کمتر آبی میریزد. استانداردسازیهای او گاهی به کلیشههای غیرواقعی پهلو میزنند و لااقل برای خودم پیش آمده که در جریان خواندن دو رمان آخرش ماجرا را از کمی بعد از نیمهی کتاب تا حدی حدس زدهام. گاهی دیالوگها از جریان طبیعیشان خارج میشوند و بعضی «شخصیت»ها به «تیپ»هایی پهلو میزنند که میشود از این کتاب به آن کتابِ نویسنده رد شباهتهای اساسی و کلیشهوارشان را گرفت.
به طور مثال شخصیت پدر شقایق در این کتاب و یا برادر خانواده در «آخرین رؤیای فروغ» با وجود نقشهای محوری و مهمی که دارند به نظر کمی بدون جزئیات و به دور از پیچیدگیهای برخاسته از زندگی واقعی ساخته و پرداخته شدهاند.
در این دو مورد به خصوص و اغلب موارد اگرچه آدمهای داستانهای سیامک گلشیری را به راحتی به خاطر میسپاریم اما از این رمان به آن رمان رد شباهتهای «تیپوار»شان را به راحتی میتوانیم پیدا کنیم. برای نمونه شاید چندان توقع زیادی نباشد اگر پیش خودمان فکر کنیم که کاش نویسنده در توجیه یک قتل ناموسی از زبان شخصیت کتابش چیزی بیشتر، درگیرکنندهتر از این جملهها بگوید:
«شما خودتون دختر دارید؟
سرم را بالا انداختم گفتم: «نه.»
«پس نمیفهمی دختر داشتن یعنی چی. خیلی چیزها رو نمیفهمی. میدونی چه حالی بهت دست میده وقتی بفهمی دخترت داره سرت کلاه میذاره؟ دختری که با خون دل بزرگش کردهی، داره به یه لندهور آشغال، که دو ماه نیست پاش به زندگیش باز شده، فرار میکنه؟ میفهمی؟ میفهمی یعنی چی؟»(ص۱۳۶)
فارغ از سلیقهی شخصی من اما آرتور کریستال، نویسندهی کتاب «فقط روزهایی که مینویسم» این ویژگیها را بیش از آنکه عیب و ایراد باشند به خاصیتِ ذاتی داستان و رمانِ ژانر نسبت میدهد. کریستال، در جستاری با عنوان «لذتهای گناهآلود» در توضیح و تفاوت میان داستان ادبی و داستان ژانر مینویسد: «ژانرنویسان متبحر میدانند که کارشان باید کمی تصنعی و غیرواقعی باشد وگرنه انگیزههای ما برای خواندنشان رنگ میبازد. ما پیرنگ میخواهیم و خیلی زیاد هم میخواهیم.»(کریستال،۳۸:۱۳۹۶)
او طی نوشتهی راهگشایش از طریق اشاره به مصادیق به خوبی ویژگیهای ادبیات ژانر را شرح میدهد: سبکی از نگارش که عملگرایانه است، از حاشیهروی، زیادهگویی و برملا کردن رازهای بزرگ جامعهشناختی میپرهیزد، شانه به شانهی کلیشهها حرکت میکند و این همه برای این است که مبادا میان داستان و خواننده حائلی بگذارد.(همان،۴۴) مخاطب ادبیات ژانر از «خواندنهای ثقیل و عرقریزان ذهن» فرار کرده(همان،۴۶) و به ماجرایی پناه آورده که امید دارد از ملال زندگی روزمرهاش بکاهد.(همان،۳۸)
اما آیا این همه جرم است؟ چرا بعضی از برچسبِ ادبیات ژانر بر روی آثارشان شرمگین میشوند؟ و دیگر اینکه به چه دلیل کریستال لذت برخاسته از خواندن این نوع از ادبیات را لذتی «گناه آلود» نامیده است؟ به خود نویسنده رجوع میکنم که میگوید: «اگر یادمان بیاید که خود رمان هم زمانی جزو لذتهای گناهآلود محسوب میشد، برچسب لذت گناهآلود سستتر میشود.»(همان،۴۰)
سیامک گلشیری از سفرهی ادبیات، آگاهانه این شکل از روایتگری را انتخاب کرده و در تعامل با مخاطب نوجوان و بزرگسالش به هر دو خوراکهای هیجانانگیز میدهد(نگاه کنید به دو رمانی که در متن به آنها اشاره شد، رمان مهمانی تلخ، مجموعه داستان همسران و نیز رمانهای پنجگانهی خونآشام).
هرچند بازی قصه و واقعیت در این رمانِ آخرش از قضا به نفع زندگی واقعی تمام میشود؛ انتهای ماجرای دختر گمشدهی داستان او برای مخاطبی که به جدی بودن ادبیات و کارکردهای محیرالعقول آن دلبسته، همراه است با نقش بر آب شدن فکرهایش. نویسنده اگرچه در تمام طول رمان قهرمان ما و شاگردش باقی میماند اما باز هم اشتباهاتی جبران ناپذیر دارد.
او که زیادی نقش خودش را در حل معمای زندگی آدمهای واقعی (و نه شخصیتهای داستان) جدی گرفته در انتهای کتاب به جایگاه همیشگی خودش که همان نویسندهی پشت میزنشین است برمیگردد. نویسندهای که قرار نیست گره از ماجرای چندان پیچیدهای باز کند مگر سرگرم کردن مخاطب. و معجزهی او حداکثر داستان است، ادبیاتی که خوانندهی در حال فرار از زندگی روزمره را در داستانهای سرگرمکننده پناه میدهد.
تصویر دختری در آخرین لحظه
منبع: کریستال، آرتور(۱۳۹۶)، فقط روزهایی که مینویسم،(ترجمهی احسان لطفی)تهران: نشر اطراف.
2 دیدگاه در “در عوضِ این زندگی ملالانگیز”
خیلی عالی
تجاوز به عنوان ابزار اعمال قدرت لطفا بهش بپردازید