ماجرای کتاب سنگی بر گوری یک خودنوشته درباره بچهدار نشدن یکی از مشهورترین زوجهای فرهنگ و ادبیات ایران است. یک خودزندگینامه شجاعانه درباره بخشی از زندگی جلال و همسرش سیمین دانشور.
کتاب در سال 1342 نوشته شد اما سال 1360 و بعد از مرگش به چاپ رسید، آن هم به صلاحدید برادرش شمس آل احمد و البته بی اجازه همسرش سیمین. این کتاب جزییات دقیق و موجزی را از تلاشهای آنها برای بچهدار شدن بیان میکند و در هر فصل به طور دقیق مینویسد که چه راههایی را رفتهاند، از خوردن جگر خام تا خوردن نطفه تخم پرنده؛ از درمان در ایران تا اتریش؛ از تلاش برای به سرپرستی گرفتن کودکی تا منصرف شدن از آن. حتی عشقبازی با زنان خارجی به امید بچهدار شدن.
انتشار کتاب با حواشی و واکنشهایی روبهرو شد اما واقعا این کتاب برای انتشار نیاز به اجازه همسرجلال داشت؟ سیمین دانشور که خود نویسندهای تواناست معتقد بود هر کتابی از نویسنده باید منتشر شود و تاکید کرد بر او ستمی نشده، اگر هم شده برایش مهم نیست. از نظر سیمین دانشور سنگی بر گوری کتابی است که با قهرمانی رنجور از «ابتر بودن» که در پایان، به «هیچ» رسیده و خود را از قید آینده، گذشته و سنت رها میکند.
در این میان البته منتقدان نظرات مختلفی را بیان کردهاند، عدهای معتقدند این کتاب نمادین است و اعترافی است به ناتوانی جلال در تغییر چیزهایی که به آن اعتقاد داشت و برخی دیگر معتقدند این فقط یک خودزندگینامه است که از شجاعت جلال ناشی شده و اگر هم آن را منتشر نکرد به خاطر احترامی بود که به همسرش سیمین دانشور گذاشت.
در کتاب نگاه و فلسفه جلال درباره فرزند وفرزندآوری نیز آمده است.
درباره نویسنده
جلال آلاحمد بیتردید یکی از نویسندگان و روشنفکران شناخته شده ایرانی است. او زندگی موفقی در عرصه ادبی داشت، مشهور بود و بنیانگزار برخی فعالیتها بود، از جمله در شکل گیری کانون نویسندگان ایران نقش داشت.
جلال که درسال 1302 به دنیا آمد فقط 46 سال زندگی کرد، برخی از آثار مهم جهان را به فارسی ترجمه و تا آنجا که میتوانسته در راه بهبود شرایط فرهنگی ایران تلاش کرد. او سال 1328 با همسرش «سیمین دانشور» یکی از زنان برجسته ادبیات و فرهنگ ایران ازدواج کرد.
آلاحمد یکی از اولین کسانی بوده که به نوشتن اتوبیوگرافی یا خود زندگی نامه در ایران اقدام کرده است. او دو سفرنامهاش را هم تبدیل به کتاب کرد، یکی خسی در میقات که روایت سفرش به حج و دیدن کعبه است اما فقط به این مسئله نپرداخته و به وجوه فرهنگی و اجتماعی قبله مسلمان نیز در دهه چهل اشاره کرده است .
جلال جسدش را برای تشریح بخشیده بود اما چون مغایر با شرع بود، پیکرش را در قسمت بالای شبستان مسجد فیروزآبادی در شهر ری به امانت گذاشتند تا مزاری مناسب شأنش ساخته شود؛ اتفاقی که هرگز نیفتاده است. سنگ سادهای که فقط امضایش بر آن نقش بسته بر سر مزارش قرار دارد.
بخشی از کتاب سنگی بر روی گوری
* ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت است اما آیا کار به همینجا ختم میشود؟ اصلاً همین است که آدم را کلافه میکند. یکوقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساختهاند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان میدهند که چرا کُمیت واقعیت لَنگ است. عین کُمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سؤال را به سکوت از خودمان کردهایم؛ و به نگاه؛ و گاهی با به روی خود نیاوردن.
* واقعیت این است که هیچکس پس از من نیست. جادهای تا لبه پرتگاهی، و بعد بریده. ابتر بتمام معنی. آخر هیچ میشود فکرش را کرد که صفی از اعماق بدویت تا جنگل تنک تمدن ته کوچه فردوسی—تجریش این امانت را دستبهدست —یعنی نسلبهنسل— بتو رسانده باشد و تو کسی را در عقب نداشته باشی که بار را تحویل بدهی.
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری