دل دلدادگی
نویسنده: شهریار مندنیپور
ناشر: علم
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۹۲۸
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۴۶۰۹۰۷
خلاصه داستان
روجا، زنی بلندپرواز و روستایی است که سه دلدار دارد؛ داوود معلمِ شهری که نمایندهی طبقهی تحصیلکردهی بعد از انقلاب است. کاکایی، جوانی روستایی که روجا به او قول ازدواج میدهد اما همین که از سربازی برمیگردد میبیند روجا همسر داوود شده، به جبهه میرود و بخشهای زیادی از رمان که در جنگ میگذرد به او و موقعیتش مربوط است. یحیی، قاچاقچی اشیای عتیقه که به بهانهی دوستی با داوود در فکر نزدیک شدن به روجا است.
دلِ دلدادگی، در رودبار میگذرد و از زلزلهی ویرانگر ۱۳۶۹ آغاز میشود، جایی که گلنار دختر داوود و روجا زیر آوار مانده، داوود گم و گور شده، شهر ویران شده و خانهای که داوود به سختی برای روجا ساخته نیز به کلی از بین رفته است. در فصلهای بعدی با کاکایی و جنگ رو به رو میشویم. فصل سوم شرح عشق داوود و روجا است و به همین ترتیب در سیری دایرهوار در فصل ششم به زلزله برمیگردیم و در فصل پایانی روجا جسد داوود و گلنار را مییابد و آنها را کنار هم دفن میکند اما اینکه داوود چگونه مرده است معما باقی میماند.
مندنیپور این رمان را در ۴۲ سالگی منتشر کرد. دلِ دلدادگی به نوعی حاصل تجربهی زیستهی او از جنگ است. او سالها در جبهههای جنگ بوده و در گفتگوهایش بارها نقل کرده که چطور پشت سنگرها خودش را با نوشتن مشغول میکرده است. در زمان زلزله هم به رودبار رفته و از نزدیک شاهد ویرانی و وحشت عظیم بوده است.
رمان دلِ دلداگی به طور کلی به مسائل جاری کشور؛ تفکرات چپ، انقلاب و جنگ پرداخته است.
درباره نویسنده
شهریار مندنیپور در سال ۱۳۳۵ در شیراز به دنیا آمد. او یکی از مشهورترین شاگردان هوشنگ گلشیری است و جزو مهمترین نویسندگان نسل سوم داستاننویسی فارسی محسوب میشود.
شهریار مندنیپور سردبیر مجلهی ادبی توقیف شدهی «عصرپنجشنبه» در شیراز بود و رئیس بخش حافظپژوهی. در دههی هفتاد و هشتاد احتمالاً اگر کسی گذرش به کتابخانهی حافظیه در آرامگاه حافظ میخورد، او را میدید که مشغول نوشتن و یا گفتگو با دانشجویان و مراجعان اهل ادبیات است.
او در سال ۱۳۶۹ با انتشار اولین مجموعه داستانش «سایههای غار» با فضای مهآلود، زبان و فرم جدید خود جستجوی تازهای در نوشتار فارسی آغاز کرد. پس از آن به ترتیب مجموعه داستانهای «هشتیمن روز زمین»، «مومیا و عسل»، «ماه نیمروز»، داستان بلند «راز»، مجموعه داستان «شرق بنفشه»، رمان «دلِ دلدادگی» و مجموعه داستان «آبی ماورای بحار» را منتشر کرد.
در داستانهای او مسئلهی عشق، جنگ، آشوب در هم آمیختهاند، زبانی تغزلی، حسی _ شهودی دارد و همواره در پی تازه کردن فرم هاست.
شهریار مندنیپور در کتاب «ارواح شهرزاد» به شیوهها و سبک در داستاننویسی نوین پرداخته است. او سالهاست که مقیم آمریکاست، در دانشگاههای هاروارد و بوستون تحقیق و تدریس کرده است، آخرین رمان او «ماه پیشونی» که به انگلیسی و با ترجمه سارا خلیلی منتشر شد، نامزد جایزهی پن آمریکا شد.
دیگر آثار او رمانهای «تن تنهایی» و «سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی» است.
قسمتی از کتاب
«چطور شد گلنار جا ماند تو خانه؟ هر دوتایشان را دوست داشتم اندازهی هم به خداوندی خودت… ای داوود نامرد که من به امید تو… به چشمهایم… و به دریا نگاه کرد و گفت آمده توی چشمهایت. ابروهایم را برداشت.
_ بهت میگویم حق نداری بروی توی صف گدایی برنج کوپنی. اگر زن من هستی نباید خودت را کوچک بکنی…
بچه چطور میفهمد که مردن چیست؟ وقتی حتی نمیفهمد مریضی چیست، حالا فرشته چی مینویسد توی نامهی اعمال… دلم را سنگ کن، دلم را سنگ کن برای زیتون.
_ پاهایش کو داوود؟
روغن زیتون مانده میخریم برای صابون… سرمای آبِ دم صبحِ آبشار روی دندانِ گرمِ لبها بسته رویش همهی شب… اگر زارع را پیدا کنم لابد خبر دارد از داوود…»، چند لاشخور، میانهی آسمان شهر دور میزدند. میچرخیدند، میچرخیدند.
نه بالا می رفتند نه پایین می آمدند.
«اشکم اگر آمد…» برخلاف جریان رود راه افتاد، آب رود کدر شده بود، هلیکوپتری، با صدایی هیولاوار بالای شهر آمد.
نظرات دیگران
حسن میرعابدینی: «مندنیپور برای دادن صبغهای مدرن به نوشتهی رئالیستی خود، عناصر چهارگانهی آب، باد، آتش و خاک (به مثابه نشانههای مرگ و زندگی) را به کار میگیرد تا محدودهی رمان را از ماجراهای یک دورهی معین تاریخی به کل هستی بشری گسترش دهد. او با تکیه بر اسطورهها و افسانهها و باورهای عامه، به رمان بافتی کتمانی میبخشد و فلسفهی آن را میپروراند- فلسفهای مبتنی بر مقابلهی خیر و شر. خیر در روجا، زنی مظهر اعتدال و عشق و عقل، نمود مییابد؛ و شر در یحیی بروز پیدا میکند. نویسنده در آغاز رمان، به روایت اسرار التوحید، خلقت را شرح میدهد و به این نکته میپردازد که هستی آدمی به دست عزرائیل سپرده میشود، تا ساختاری مبتنی بر مرگ و زندگی، از ورای روابط و اعمال چهرههای داستانی به نمایش درآید.»
فرزانه طاهری: «پس از زلزله به رودبار و منجیل رفته بود و آنجا زندگی کرده بود، مدتی. حاصلش رمانی دوجلدی شد، دلِ دلدادگی، که وقتی به پایانش رساند، آمد چند روزی تهران ماند. آنروزها آپارتمانی درست زیر آپارتمان ما، دفتر گلشیری بود. همانجا ماند… و رمان دو جلدی، تمامش را، خودش برای گلشیری و دوستانش خواند. گلشیری گاه میآمد بالا تا آب و غذایی ببرد، همان حالی را داشت که هر وقت کار خوبی میشنید، به او دست میداد… انگار بازوانش را مثل بال پرندهها حرکت میداد و چشمهایش بیش از حد معقول برق میزد.»
حمید نشاط: «ویرانی با آوارهایی در ذهن مخاطب ساخته میشود با مشتی مرده و کمی زنده که بافت فضا را بیشفقت و در عین حال با شفقت در باب زندگان مینمایاند. تصویری که از زلزلهای در ابعاد عظیم در نخستین سطرها به مخاطب داده میشود با ادامه یافتن خود، درگیر تفسیری با دخل و تصرف چهار فرشته، شکلمان خود را تغییر داده حالت ازلینگی و سرمدی به خود میگیرد. این سرمدیوارگی نه تنها بیانکنندهی ساختار فضای موجود برساخته در جهان رمان به واسطهی زلزله است بلکه در یک سیرورت، جدا افتادگی انسان از ریشه و خود را نشانگر میشود؛ که هر چیز غیر انسانی آن را میسازد و از همین جمله هست فرشته… اما نتیجه اینکه دلیل شهرت دلِ دلدادگی، تنها زمان خوب انتشار توفیق تاریخی و از این دست امثال نبوده است، بلکه نگرش دقیق فرهنگی مندنیپور توانسته اثری خلق کند که در ورای اصول آکادمیک با ناخودآگاه فرهنگی و زیست بومی مخاطب، پیوند برقرار کرده و به همزیستی با وی برسد.»
غلامرضا رضایی: «یک وجه عمده در رمان علیالخصوص و در داستان، شخصیتپردازی است. وقتی از تعدادی داستان نام میبریم که موفق بودهاند و به خوبی از آب و گل در آمدهاند، حتماً این قضیه به خوبی در آنها صورت گرفته که داستانها خود را از حد متعارف بالا کشیدهاند. در رمان دلِ دلدادگی وقتی شخصیتهای داوود، مندآ، کاکایی، یحیی، روجا یا آیسوف هنوز هم در ذهنم جا خوش کردهاند و این اتفاق افتاده، بدیهیست نویسنده کار خودش را انجام داده است.»
منابع
- تمامی بخش نظرات برگرفته از نشریهی بهیننامه، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۷ویژی شهریار مندنیپور، است.
یک دیدگاه در “دل دلدادگی”
شاهکار…