بیگانه (جیبی)
نویسنده: آلبر کامو
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱۹
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۲۸
شابک: ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۱۵۹۹
قهرمان کتاب بیگانه مورسو است؛ مردی که نمیداند مادرش دیروز مرده است یا امروز، با دختری که دوست دارد زندگی نمیکند و در لحظاتی حاضر است که یک دستش را بدهد تا او را قبل از مرگ یکبار ببیند، و بیجهت یک عرب را میکشد و بعد هم به جرم قتل اعدام میشود و قبل از اعدام آرزویش این است که تعداد تماشاگران زیاد باشد.
خود کامو درباره خلاصه کتاب مینویسد: «دیرگاهی است که من رمان بیگانه را در یک جمله که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کردهام: در جامعه ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش میکند. منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت.
در این معنی از جامعه خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذتهای تن سرگردان. از این رو خوانندگان او را خودباختهای یافتهاند دستخوش امواج. چگونه باید قهرمان این داستان را درک کرد که فردای مرگ مادرش (حمام دریا می گیرد، رابطه نامشروع با یک زن را شروع میکند و برای اینکه بخندد به تماشای یک فیلم خندهدار میرود) و یک عرب را (به علت آفتاب) میکشد و در شب اعدامش در عین حال که ادعا میکند شادمان است و باز هم شاد خواهد بود آرزو میکند که عده تماشاچیها در اطراف چوبه دارش هر چه زیادتر باشد…».
از کنار این کتاب نمیتوان به سادگی گذشت، کتابی که نویسنده آن هنوز به سی سالگی نرسیده بود و با انتشارش، در میانه جنگ جهانی دوم توانست به عنوان یکی از طرفداران فلسفه اگزیستانسیالیسم خود را معرفی کند و البته تحسین «ژان پل سارتر» سخنگوی این جنبش را هم به دنبال داشت. برخی با این کتاب او را پوچگرا و بدبین معرفی میکنند، هرچند مرسو میتواند نماد بسیاری از افرادی باشد که به دنیا آمدهاند و فقط بیهدف گذران روزگار میکنند اما خصوصیات قابل قبولی هم دارند، مثلا هرگز دروغ نمیگویند و همرنگ جماعت برای منافع خود نمیشوند.
برخی معتقدند کتاب مرگ خوش (نوشته شده بین 1936 تا 1938) که پس از مرگ کامو توسط خانوادهاش منتشر شد، پیشنویسی است بر کتاب بیگانه. در آن هم شخصیتی به نام مرسو وجود دارد که راسکلنیکوفوار (قهرمان رمان جنایت و مکافات) برای رسیدن به ثروت، مرد افلیجی را میکشد و در ظاهر نیز خوشبخت زندگی میکند و از آن پوچی شخصیت بیگانه خبری نیست. هرچند منتقدان معتقدند در بیگانه شخصیت مرسو، پرورش یافته و به تکامل رسیده است.
از سال 1345 که برای اولین بار جلال آلاحمد بیگانه را ترجمه کرد تا 40 سال بعد که مدیا کاشیگر ترجمه دیگری از آن را ارائه داد، بسیاری از مترجمان شناخته شده ایرانی این اثر را ترجمه کردهاند مانند امیر جلالالدین اعلم، محمدرضا پارسایار ،خشایار دیهیمی، عنایتالله شکیباپور، پرویز شهدی، لیلی گلستان وهدایتالله میرزمانی.
درباره نویسنده
آلبرکامو، نویسنده خوشتیپ فرانسوی در 7 نوامبر 1913 در الجزایر و ازیک خانواده طبقه کارگر به دنیا آمد و 4 ژانویه 1960 در در 47 سالگی در تصادف ماشین لوکس ناشرش «گالیمار»، در فرانسه کشته شد، در حالی که یک بلیت قطار در جیبش بود و نسخه تمام نشده یک کتابش در کیف. بعدها یعنی در سال 2011 یک خبرنگار ایتالیایی بر مبنای سخنان یک جاسوس روس تحلیل کرد که کا.گ.ب مقدمات کشتن او را فراهم کرده بود.
کامو جزو نسل دوم مهاجران فرانسوی بود، مادری که خدمتکار بود و پدری کشاورز که بعدا در جنگ جهانی اول کشته شد و آلبر 4 ساله هرگز او را نشناخت. اگر معلمش «لویی ژرمن» استعداد او را شناسایی نمیکرد، هرگز نمیتوانست بورسیه یک دبیرستان خوب را دریافت کند. آلبرکامو فلسفه را در دانشگاهی در الجزایر خواند، سعی داشت زبانهای مختلف را یاد بگیرد اما در شنا و فوتبال موفقتر بود و حتی به عنوان دروازهبان تیم دانشگاهی قهرمان هم شد تا این که سل گرفت.
به طور مخفیانه ضد فاشیسم فعالیت میکرد و در روزنامههایشان مطلب مینوشت و حتی با دوستانش یک روزنامه منتشر کرد. بعدا به پارتیزانان فرانسوی پیوست، مدتی کمونیست بود، ضد نازی بود . با نوشتن دو کتاب بیگانه و افسانه سیزیف خودش را به روشنفکران اروپا معرفی کرد، هرچند تفاوت طبقه گهگاه او را میآزرد.
به فلسفه سیمون وی اعتقاد داشت و او را «تنها روح بزرگِ دوران ما» و «نافذترین و پیشگوترین متفکر اجتماعی و سیاسیِ پس از مارکس» خوانده است. حتی پیش از دریافت جایزه نوبل سری به خانه این فیلسوف مبارز جوان که بر اثر گرسنگی درگذشته بود، زد. او جوان ترین برنده نوبل پس از رودیارد کیپلینگ بود.
سال 1945 تاکید کرد به هیچ ایدئولوژی اعتقاد ندارد و «اگزیستانسیالیست» نیست و اتحادیهای تاسیس کرد که برمبنای نفی هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود. به شدت طرفدار جنبشهای آزادیبخش بود چه در شوروی و علیه حکومت کمونیستها، چه به نفع مسلمانان الجزایر، چه وقتی که سازمان ملل «زنرال فرانکو» را به رسمیت شناخت و او از کارش در یونسکو استعفا داد.
در سال 1957 جایزه نوبل را دریافت کرد و در طول زندگی کوتاهش 5 رمان، 7 نمایشنامه و 7 کتاب غیر داستانی شامل یادداشت و تحلیلهای فلسفی نوشت. رمانهایی همچون طاعون (۱۹۴۷)، سقوط (۱۹۵۶)، مرگ خوش (انتشار1971)، آدم اول (انتشار 1994) و نمایشنامههایی هم چون کالیگولا (1938)، سوءتفاهم (۱۹۴۴)، حکومت نظامی یا شهربندان(۱۹۴۸)، دادگستران (۱۹۴۹)، تسخیر شدگان (۱۹۵۹) و کتابهای غیر داستانی نظیر مجموعه مقالات پشت و رو (۱۹۳۷)، انسان طاغی (۱۹۵۱) و مجموعهای از یادداشتهایش از 1935 تا 1959 و نامههای عاشقانهاش به ماریا کاسارس که بعدها منتشر شد.
بخشی از کتاب بیگانه
*سرتاسر آسمان انگار شکاف خورد و بارانی از آتش از آن بارید. تمام وجودم منقبض شد و دستم محکمتر روی هفتتیر فشرده شد. ماشه زیر انگشتم آمد؛ قبضهی صاف و صیقلیاش را لمس کردم؛ و آنجا، وسط آنهمه سر و صدای تیز و کرکننده بود که همهچیز اتفاق افتاد. عرق و آفتاب را کنار زدم.
میدانستم که جریان متوازن روز را به هم زدهام و داغان کردهام و آن سکوت فوقالعادهی ساحلی را که در آن شاد بودم شکستهام. بعد چهار بار دیگر به آن جسم بیجان شلیک کردم. گلولهها در این جسم مینشستند بدون اینکه ردی از خودشان به جا بگذارند. مثل نواختن چهار ضربهی محکم به در بدبختی بود.
* هیچچیز، هیچچیز اهمیت نداشت و من خوب میدانستم چرا، او هم میدانست چرا. در تمام این زندگیِ پوچی که سر کرده بودم، از آن تهِ تهِ آیندهام، از آن سر سالهایی که هنوز نیامده بودند، همیشه یک نَفَس تیره بهطرفم میآمد، نَفَس تیرهای که سر راهش هر چیزی را که آن موقع به من وعده میدادند بیتفاوت میکرد، وعدههایی برای سالهایی که هیچ واقعیتر از سالهایی نبودند که همین حالا زندگیشان میکردم.
مرگ آدمهای دیگر یا محبت مادر چه اهمیتی برای من داشت؛ خدای او، زندگیهایی که آدمها انتخاب میکنند، یا سرنوشتی که برای خودشان رقم میزنند چه اهمیتی برای من داشت، وقتی که برای من مسلم بود که همهمان همان سرنوشت را داریم، من و میلیاردها آدمهای بهتر دیگر، که مثل خود او میگفتند برادر من هستند؟ نمیتوانست بفهمد. او هم یک روز محکوم میشد. چه اهمیتی داشت اگر او هم متهم به قتل میشد و بعد چون سر خاک مادرش گریه نکرده بود اعدام میشد؟
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری