تختی، یک زندگی
نویسنده: فرید مرادی
ناشر: دوستان
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۲
تعداد صفحات: ۴۶۲
شابک: ۹۷۸-۶۲۲۹۷۲۳۵۸۶
تختی، یک زندگی
کتاب تختی، یک زندگی از آقای فرید مرادی، نشر «دوستان» روایتی جذاب و مستند از زندگی و مرگ غلامرضا تختی، یکی از بزرگترین اسطورههای ورزشی ایران و جهان است.
قهرمان محبوب ملی که زندگیاش تا ابد الگوی انسانیت و جوانمردی خواهد بود.
نویسنده در این کتاب کوشیده است تا با استناد به مهمترین آثاری که پیش از انقلاب و پس از آن در مورد زندگی تختی منتشر شده است، زوایای زندگی و مرگِ رازآلود جهان پهلوان تختی را موشکافی کند.
روایتی غم انگیز از جبر روزگار که تختی را مقهور و اسیر خاک کرد.
دلایل محبوبیت و ماندگاری تختی در فرهنگ ایرانی، جوانمردی و فتوت او بود. تختی دو خصلت پهلوانی و قهرمانی را با هم داشت. برای مردم زندگی میکرد و در مسیر پیروزی در میدانهای داخلی و خارجی، برای ایران عنوانها و مدالهای زیادی کسب کرد.
او برای خودش زندگی نکرد، هر آنچه به دست میآورد یا خرج خانوادهای میکرد که چشم به دست او داشتند، یا در سفره مردم مینهاد، یا به دانشجویی تنگدست میرسید یا برای دیگران کار وکسب فراهم میکرد و اگر به دیدار شاه میرفت، از مشکلات کشتیگیران حرف میزد.
و همین باعث شد که در چشم مردم همیشه قهرمان باشد، حتی مرگش نیز افسانهای شد که تیر تهمت را به سمت رژیم نشانه گرفت که از ترس تختی را کشتند. مرگش ایران را به جنبش و تکاپو و اعتراض کشاند.
تختی سیاستمدار نبود، ورزشکاری بود که به لطف صفات انسانی، قدرت پهلوانی و پیروزیهای درخشانش، محبوب دلهای مردم شد.
نویسنده برای شناخت روزگاری که تختی در آن رشد کرده و بزرگ شده، مروری اجمالی بر تحولات سیاسی آغاز حکومت پهلوی اول دارد. حوادثی که در آن دوران اتفاق افتاده، در شکل گیری شخصیت، رفتار و گرایشهای اجتماعی و سیاسی تختی تأثیر زیادی داشته است. پدر بزرگ تختی همدانی بوده، به تهران مهاجرت میکند و در محله خانی آباد به بنکداری مشغول میشود.
اهل عزت و احترام بوده و چون حاج قلی حین رتق و فتق امور در دکان خود بر روی تخت بلندی مینشسته، به او لقب «حاج قلی تختی» میدهند. ارباب رجب پدر تختی یخچالدار بوده و گرفتار مشغلههای بسیاری برای تأمین معاش خانواده میشود. غلامرضا تحصیل را رها میکند تا کمک خرج خانواده باشد. او در نانوایی محل و چراغسازی کار میکند و وقتی شاگرد دکان نجاری میشود برای ورزش قدم به زورخانه میگذارد.
در ایام سربازی در سایه توجه مسئولین ارتش، به تمرینات کشتی مشغول میشود و چون آن دوران مصادف با برگزاری مسابقات کشوری بوده، تختی به مقام اول کشور دست مییابد. به این ترتیب پای در راه افتخار و قهرمانی میگذارد. او در مسابقات جهانی، ۴ نقره و یک طلا، در المپیک، ۲ نقره و یک طلا و درمسابقات آسیایی، یک مدال طلا برای مردم ایران کسب میکند.
در بازگشت از مسابقات جهانی یوکوهاما، تختی به طور رسمی از فعالیتهای سیاسی خود و وابستگی به جبهه ملی پرده برمیدارد که به نوعی اعلام رودررویی با قدرت حاکم بود. این موضوع باعث میشود که موضع حکومت نسبت به تختی تغییر کند، حکومت با او روش هویج و چماق را پیش میگیرد، حقوقش را قطع میکنند تا دچار سختی معیشت شود و از طرفی میکوشند با تطمیع و وعده پست و مقام و حتی پرداخت پول او را منفعل و خنثی کند.
حاکمیت فهمیده بود علیرغم تمام محدودیتها و دور کردن تختی از تشک کشتی و کم کردن ارتباط او با مردم، از محبوبیت او کاسته نشده و با حرکات ایذایی موجب انزوا و ناکامیاش میشدند. حتی ورود تختی را به سالنهای مسابقات برای دیدن کشتی هم ممنوع اعلام کردند.
تختی بین فشار حکومت که میکوشید او را به تسلیم وادارد و ایستادگی برای مردم گیر میکند.
حضور تختی برای جمع آوری کمک به زلزلهزدگان «بوئین زهرا» افکار عمومی را تحت تأثیر قرار میدهد و این نیز موجب واکنش ساواک میشود.
خانواده تختی مذهبی و سنتی بودند و احترام به بزرگتر از مهمترین سنن خانوادگی آنها بود. اما تختی در ازدواجش این سنتها را نادیده گرفت و با دختری تحصیل کرده، دانشجو و کارمند دانشگاه ازدواج کرد که پانزده سال کوچکتر از او بود. خانم شهلا توکلی زنی مدرن و امروزی با فعالیتهای اجتماعی و در تضاد با بینش و زندگی زنان خانواده تختی بود.
تختی در این میان رفتاری منفعلانه و جانبدارانه نسبت به مادر و خواهرانش داشته که این دوگانگیها مشکلاتش را افزایش میدهد.
تختی در سالهای پایانی، با انبوهی از مشکلات دست و پنجه نرم میکرد، ازجمله به پایان رسیدن دوران قهرمانیاش که باعث قطع ارتباط او با بخش بزرگی از جامعه بود، مشکلات درون خانوادگی که آرامش را از او سلب کرده بود، گردن کج نکردن در برابر خواستههای حکومت و رد کردن هر امتیاز ممکن از طرف آنان، و بالاخره در روز ۱۷ دی ماه ۱۳۴۶ در هتل آتلانتیک به زندگی خود پایان میدهد.
بابک فرزند تختی علت خودکشی پدر را نه اختلاف با مادرش یا فشارهای سیاسی، بلکه آن را به نوعی به خاطر مردم میداند.
بابک تختی ورزشکار نشد، نویسنده و مترجم شد، «نشر قصه» را مدیریت کرد و ناشر کتابهای ارزندهای شد. همسرش منیرو روانیپور نیز زنی فرهیخته و قصهنویسی نامدار است. حاصل این ازدواج نیز پسری است که به احترام پدر، نامش را غلامرضا نهادهاند.
پشتکار و همت تختی او را به یکی از بزرگان ماندگار در تاریخ ورزش ایران و جهان تبدیل کرده است و شایعههای زیاد درباره مرگش از محبوبیت و جایگاه او کم نکرده است.
همه این چالشها مرگ او را به یکی از پر ابهامترین رازهای تاریخ تبدیل کرده.
آل احمد در باره او میگوید:
«او هیچکس نبود، او خودش بود، بگذار دیگران را به نام او و به حضور او بسنجیم. او معنی و معنای آزادگی است.»
فرید مرادی، نویسنده کتاب تختی، یک زندگی متولد ۱۳۳۳، کارشناس نشر و ویراستار ایرانی است.
کتاب دارای ۴۴۵ صفحه و بیست فصل است کتاب «تاریخ چاپ و نشر کتاب فارسی از (برآمدن تا انقلاب)» از جمله آثار تألیفی اوست.
از کارهای مرادی در حوزه ویرایش نیز میتوان به ویراست جدید کتاب «اوستا: یسنا (نامه ی زرتشت)»، به گردآوری و تألیف ابراهیم پورداود، اشاره کرد.
از فرید مرادی همچنین مقالاتی در مجله «آزما» منتشر شده است.
نویسنده معرفی: بتول کاظمی