سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تمساح

نویسنده: فیودور داستایفسکی

مترجم: بابک شهاب

ناشر: برج

نوبت چاپ: ۵

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۹۶

شابک: ۹۷۸-۶۲۲۷۲۸۰۸۷۶


تاکنون 4 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
تمساح

تاکنون 4 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

تمساح

 

 

کارمندی عادی به نام ایوان ماتویچ به زودی قصد سفر به اروپا دارد و فعلاً در مرخصی اداری به سر می‌برد. روزی به همراه همسر و دوست ‌خانوادگی‌شان جهت آماده‌شدن برای سفر به خارج، به تیمچه می‌رود تا تمساحی را ببیند که از آلمان به روسیه آورده شده و در ازای مبلغی مشخص به نمایش گذاشته می‌شود. تمساح که انگار از محیط پیرامونش به ستوه آمده، بی‌حرکت نشسته است و هر از چندگاهی صدایی از خود در می‌آورد.

ایوان ماتویچ که از دیدن تمساح به وجد آمده، به او نزدیک و سرگرم وارسی جانور می‌شود. در همین حین است که تمساح ایوان را تمام و کمال و در چند حرکت کوتاه می‌بلعد.

 

همسر و دوست ایوان ماتویچ نگران او هستند و می‌خواهند با شکافتن شکم تمساح، ایوان را بیرون بیاورند. از طرفی صاحبان تمساح، از دست ایوان عصبانی‌‌ و خواستار پرداخت جریمه‌اند؛ چراکه ممکن است تمساحشان بر اثر خوردن این مرد، تلف شود. جنگی میان همسر ایوان و صاحبان تمساح درمی‌گیرد؛ تا اینکه صدای ایوان ماتویچ به گوش می‌رسد و به این هیاهو پایان می‌دهد: «نظر من این است که باید مستقیماً از طریق دفتر ناظم اقدام کنیم، چون آلمانی جماعت بدون یاری پلیس قادر به درک حقیقت نیستند.» همه شگفت‌زده به سمت تمساح می‌روند.

ایوان نه تنها زنده است، بلکه سالم و تندرست در بدن میان‌تهی تمساح قرار گرفته‌است:

«خدا را شاکرم که بدون کوچکترین آسیبی بلعیده شدم. تنها نگرانی‌ام این است که مدیران اداره چه فکری درباره این صحنه خواهند کرد‌. زیرا بلیت سفر خارج را گرفتم، منتها به جای اروپا سر از دهان تمساح درآوردم. واقعه‌ای که حتی صفت بامزه نیز شایسته‌اش نیست…»

 

دوست خانوادگی ایوان در فکر پرداخت مبلغی به عنوان خون‌بهای تمساح است تا دوستش را از شکم جانور بیرون بکشد. اما به اصرار ایوان و پس از مشورت با دوستی قدیمی، می‌فهمد چیزی که ارجحیت دارد، جذب سرمایه‌ خارجی‌هاست تا مناسبات جدید اقتصادی ایجاد شوند. مدتی بعد ایوان ماتویچ با پذیرفتن تقدیر خود، تصمیم می‌گیرد با خرسندی به زندگی‌اش در شکم تمساح ادامه دهد و حالا خود را فردی برگزیده و صاحب تریبون می‌بیند.

اکنون او می‌خواهد باقی زندگی‌اش را وقف تاباندن نور فضیلت بر ملت و نظریه‌پردازی برای جهانیان کند و از همسر و دوستش می‌خواهد تا در رساندن صدایش به مردم و فراهم آوردن شرایط دسترسی آسان به نظریات فلسفی او همراهی‌اش کنند:

«اهالی کاوشگر شهرستان‌های بی‌شمار امپراطوری پهناورمان نیز به اینجا سرازیر خواهند شد و با اینکه مرا نمی‌بینند، چشم همه به من خواهد بود و به قول معروف، چراغ مجلس خواهم بود. قصد دارم کمی آن جماعت عاطل را نصیحت کنم. من، درس‌آموخته‌ی تجربه، خود را الگوی عظمت و فروتنی در برابر اراده‌ تقدیر نشان خواهم داد. به اصطلاح، تریبونی می‌شویم برای آموزش بشر. اطلاعات علوم طبیعی من درباره هیولایی که درونش ساکنم، ارزشمند است. از این‌رو، نه تنها از واقعه اخیر ناراضی نیستم، که با تمام وجود امیدوارم یکی از درخشان‌ترین کسب‌و‌کارها را راه بیندازم.»

 

داستایفسکی
داستایفسکی

 

 

داستان کوتاه «تمساح، داستان دادگرانه درباره تمساحی که آقایی را در سن پختگی و با ظاهری برازنده زنده زنده در تیمچه به تمامی و بی‌باقی بلعید؛ و پیامدهای ماجرا‌.» در سال ۱۸۶۵، در دومین شماره از مجله اُپخا منتشر شد. نگاه طنزآمیز نویسنده و شخصیت‌های جذاب، داستانی با روندی غیرمنتظره به مخاطب ارائه می‌دهد و خواننده را به سرعت، درگیر داستان شگفت‌انگیزش می‌کند.

نویسنده برتری ارزش‌های اقتصادی و سیاسی بر ارزش‌های انسانی را در زمانه خود به تصویر می‌کشد و دیدگاهش به رابطه و عاقبت رویا‌رویی فرهنگ غرب و روسیه را در ماجرای تمساح و ایوان خلاصه می‌کند. تمساح، همچون فرهنگ اروپایی، یا روسیه را از خود می‌راند، یا به درستی آنرا می‌بلعد.

در طول داستان، با شخصیت‌هایی طرف می‌شویم که در نهایت، فقط و فقط به فکر منفعت خود هستند و کاری را منطقی می‌دانند که در سریع‌ترین حالت ممکن، آنها را به سود برساند. همسر ایوان به سود بردن از متارکه فکر می‌کند، صاحب تمساح به مبلغی که از فروش یا کشتن تمساح عایدش می‌شود و آشنایان ایوان به حفظ رابطه‌شان با اروپایی‌ها.

حتی خود ایوان نیز به فکر سود بردن از موقعیتش است و اصلی‌ترین نگرانی‌اش این است که مبادا لباس‌های ساخت روسیه‌اش بپوسند و تمساح هوس کند او را هضم کند؛ پس از دوستش تقاضا می‌کند تا یک دست لباس انگلیسی برایش بیاورد… انگار میان شخصیت‌ها، تنها کسی که بلعیده شدن یک انسان و ماندن او در شکم یک تمساح برایش غیر قابل قبول و ناگوار است، دوست ایوان (راوی داستان) است. طی روال داستان، نویسنده لایه‌های جذابی از جامعه آن‌روز روسیه را نمایان و همچنین شیوه برخورد جامعه با اتفاقی ناهنجار و عجیب را بررسی می‌کند.

 

درباره نویسنده

فئودور داستایفسکی (متولد نوامبر ۱۸۲۱ – درگذشته فوریه ۱۸۸۱) نویسنده نامدار روسی است. جنایت و مکافات، ابله، برادران کارامازوف، ناشناس و یادداشت‌های زیرزمینی چندی از آثار او هستند. در داستان‌های داستایفسکی ، پرداخت دقیق و موشکافانه‌ای از ابعاد روانشناسانه شخصیت‌ها ارائه می‌شود. سبک نگارش داستایفسکی در تمساح را می‌توان تا حدودی شبیه به داستان کوتاه دماغ نیکلای گوگول (منتشرشده در سال ۱۸۳۶) دانست.

 

بخشی از کتاب

تیمافی سمیونیچ با عجله گفت: «…واقعه‌ای است مشکوک و به علاوه، بی‌سابقه. نکته مهم این است که بی‌سابقه است و نمونه‌اش پیدا نمی‌شود، و این می‌تواند آدم را انگشت‌نما کند. به همین علت باید تا میتوانید محتاط باشید. بگذارید فعلاً همان‌جا برای خودش کیف کند. باید تا رسیدن زمان مناسب منتظر ماند. باید منتظر ماند…»


– چطور می‌شود منتظر ماند؟ اگر آنجا خفه شد چی؟
– خفه شود؟ چرا؟ مگر خوتان نگفتید که آن داخل خیلی هم احساس راحتی می‌کند؟


بار دیگر کل ماجرا را تعریف کردم. تیمافی سمیونیچ به فکر فرورفته بود و انفیه‌دان را در دستش می‌چرخاند. دست آخر گفت:

 

«هوم… به نظرم اینکه او به جای رفتن به خارج مدتی آنجا استراحت کند، خوب هم هست. بگذار با فراغ‌بال برای خودش فکر کند. البته، باید تمهیداتی برای حفظ سلامتی‌اش بیندیشد. مثلا مراقب باشد که سینه‌پهلو نکند.‌.. چیزهایی از این دست… درباره آن مرد آلمانی هم نظر شخص من این است که حق با اوست، حتی بیشتر از طرف دیگر، چون ایوان ماتویچ بدون اجازه به داخل تمساح او رفته است، نه اینکه او بدون اجازه به داخل تمساح ایوان ماتویج رفته باشد.

هرچند تا جایی که حافظه من یاری می‌کند، ایوان ماتویچ هرگز تمساح شخصی نداشته است. خب، تمساح دارایی فرد به شمار می‌آید و شکافتن شکمش بدون پرداخت هزینه امکان‌پذیر نیست.»

 

 

نویسنده معرفی: مدیا نورخمامی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *