زبان ادبیِ کافکا
شاید کمتر نویسندهای است که به اندازهی فرانتس کافکا در معرض خوانشهای متعدد انتقادی بوده باشد. از سویی متفکرانی چون بنیامین و آدورنو هرگونه ارزیابی تمثیلی- استعاری، چه الهیاتی و چه اسطورهشناختی از آثار وی را به باد انتقاد میگیرند و از سوی دیگر دوست و وصی آثارش، ماکس برود نوشتههای او را استعارهای بر امر پنهان الهیاتی میداند. دلوُز و گُتاری او را در پرتو «ادبیات خُرد»(اقلیت) نویسندهای متخطی قلمداد میکنند و از جنبهای دیگر پاسکال کازانووا بیشتر آثارش را یادبودی در مدح زبان مادریاش –ییدیش- میداند. حجم نقد و بررسیهای آثار کافکا چنان انبوه و بعضاً متضاد است که نویسندهی هموطنش، میلان کوندرا از اصطلاح «کافکالوژی» برای توصیف آنها استفاده میکند.