کفش نشانه شخصیت آدمهاست
این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند
ماجرای ورود شما به تئاتر چگونه بود؟ لطفا کمی از سابقۀ خود، تجربهها و علائقتان در ادبیات نمایشی و کارگردانی تئاتر بفرمایید. اگر بخواهم از اول ماجرا بگویم راستش دهۀ شصت بود و من در سن کودکی بودم. مادربزرگ من در محلۀ جوادیه زندگی میکرد. یک روز دیدم در ساختمان خرابهای که شلوغ است و آدمها جمع شده اند. وقتی رفتم جلوتر دیدم که دارند یک فیلم میسازند. آقای اکبر عبدی بازی میکرد، فیلم سفر جادویی. برایم خیلی عجیب و جذاب بود. یکی از دلایلی که واقعا من اول به فضای هنر و بعد بازیگری علاقهمند شدم همین ماجرا بود. خب وقتی هم که هنر را انتخاب میکنیم علاقهمندی صد برابر میشود. وقتی وارد هنر می شوی، نوع زیست متفاوتی را انتخاب کردهای. من هنر را بهصورت تجربی خواندم، هم بازیگری و هم تئاتر و کارگردانی تئاتر و در کنارش فیلمسازی. البته هنوز غیر از چند فیلم کوتاهی که ساختم کارم خیلی وسعت پیدا نکرده است. من خیلی سالها در دهۀ هشتاد و نود در تئاتر برای گروه سنی نوجوانها فعالیت میکردم. احساس میکردم گروه سنی نوجوان با تمام اهمیتش در تمام زمینههای هنری، تئاتر، سینما و شاخههای دیگر فراموش شده. چون خیلی به نوجوانها علاقهمند بودم عمده فعالیتهای کارگردانی من در زمینۀ تئاتر نوجوان بود و البته دورۀ کوتاهی هم نمایش کودکان. در واقع به کفشهات نگاه کن یکی از تولیداتی بود که من برای گروه سنی نوجوان تولید کرده بودم. برای طراحی و کارگردانی نمایشنامۀ به کفشهات نگاه کن چه چالشهایی داشتید؟ در سال 1392 وقتی ایدۀ این نمایش به ذهن من رسید با منوچهر اکبرلو نویسندۀ کار صحبت کردم. در همان روزهای اول هم که داشتیم راجع به این نمایش صحبت میکردیم، میدانستیم که کار سختی را میخواهیم انجام دهیم و شاید درواقع در این دوره از فعالیت تئاتری، ما با چالشهای عجیبی روبهرو میشویم. این را میدانستیم، اما تصمیم گرفتیم که این اثر را تولید بکنیم. درواقع منوچهر اکبرلو قصه را نوشت و ما شروع کردیم. به این صورت که بخش زیادی از کار را بهصورت کارگاهی با بازیگرها کار کردیم. و خب باید بگویم که آنقدر تولید این نمایش طولانی شده بود که ما چند تا بازیگر عوض کردیم. دوستان خسته میشدند و میرفتند یا درواقع برایشان هنوز جا نیفتاده بود که قرار است چه اتفاقی در این نمایش بیفتد. کمکم در طول ده ماه تمرین مداوم در سال 92 ما رسیدیم به تولید نمایش به کفشهات نگاه کن. نکتۀ مهمتر این است که هر دورهای که ما میخواستیم اجرا برویم یعنی ما یک دوره سال 92 رفتیم، بعد سال 93 در جشنوارههای مختلف رفتیم و متوقف شد و سالهای بعد که میخواستیم برویم دوباره مدام تغییراتی در آن داشتیم. یعنی در هر دورهای که ما میخواستیم بازتولیدش کنیم، تغییراتی به آن میدادیم. این ذات این نمایش بود، بهخاطر بیکلام بودنش. ولی خب چالشهای عجیبی که وجود داشت سر این بود که آیا مخاطب ارتباط برقرار میکند با این فضای بیکلام؟ آیا با موضوع داستان که صلح است ارتباط برقرار میکند! آیا با شیوۀ اجراییمان و چیزهای مختلف انس میگیرد یا نه. که وقتی که برای نوجوانها اجرا میرفتیم سیاستهای خاصی در تالار هنر در آن دوره جریان داشت که الان هم تا حدودی هست. بههرحال اختصاصاً برای تئاتر نوجوان نمایشی وجود نداشت و خیلی شرایط سخت بود. وقتی ما اجرا میرفتیم، ما حتی با کمبود مخاطب روبرو میشدیم در آن دوره و خیلی برای من سنگین بود. ولی با حمایتهای آن دورۀ رئیس هنرهای نمایشی و مدیر تالار هنر آقای شهرام کرمی ما در واقع توانستیم مجوز اجرای نمایش را بگیریم و اجرا کنیم. بازیگرها چگونه وارد همکاری با شما شدند؟ آیا سابقۀ همکاری با آنها داشتید؟ باتوجهبه شیوۀ اجرایی و بیکلام بودن نمایش که درواقع پایه و اساسش فرم بدن و شیوۀ اجرایی نمایش به کفشهات نگاه کن برگرفته از کمدی دلآرته از زبان بدن است، خب انتخاب بازیگر به نوع خودش سختتر میشود. من چون از قبل با حامد زحمتکش این نمایش را بازی کرده بودم و میدانستم که او خیلی واقف است به این شیوۀ اجرایی، خیالم راحت بود. ولی خب درمورد بازیگر نفر سوم ما تلاشمان این بود که از نسل جدید انتخاب بکنیم، درواقع این نمایش مثل فوتبال میماند، نسل جوان را باید اضافه کنیم، چون خودم قرار نبود بازی بکنم، خب یک بازیگر خانم داشتم جای خودم. درواقع این ترکیب را داشتیم بههم میریختیم و این اتفاق نتوانست بیفتد. بهخاطر وقت کمی که داشتیم، مجبور شدم که خودم بازی کنم. یکی از دلایلی که خودم وارد بازی در این نمایش شدم این بود که باز ما باید آن زمان طولانی را میگذاشتیم برای تمرین که بتوانیم یک بازیگر را، چه از نسل جدید و چه از نسل خودمان، که تا حالا با او مواجه نشده بودند را بهنوعی پرورش میدادیم و خب این فرصت الان در این وضعیت و شرایط تئاتری خیلی راحت میسر نمیشود. درعینحال که هر چقدر شما به ترکیب برنده دست نزنید برای این شیوۀ اجرایی و این نمایش خیلی به نظر من درستتر است، بهخاطر اینکه زمان زیادی لازم است تا بخواهیم یک بازیگر را پرورش دهیم. به نظر شما چرا باید به کفشهایمان نگاه کنیم؟ اصلا این نمایش، در صحبتهای اولیهاش در رابطه با اینکه ما خیلی از جاها شنیدهایم که در فرهنگ خودمان، کفش نشانۀ شخصیت آدمهاست. وقتی ما نسبت به سلیقهمان، نسبت به شخصیت ساختهشدۀ خودمان یا علاقهمندیهامان یا چیزهای دیگری که کنارش قرار میگیرد، چون بخشی از آن بحث روانشناختی بود، بحث خودشناسی بود، انتخاب کفش هم براساس آن اتفاق میافتد، عموما و اصولا، و بخش دوم اقتصاد بود، یعنی میگفتیم اقتصاد یک موقعهایی آدمها را مجبور میکند به انتخاب یک کفشهایی که درواقع سلیقهشان نیست و علاقهمندیشان نیست، نزدیک به شخصیتشان نیست، مجبور است که انتخاب کند. حالا تمام اینها کنار هم قرار گرفت و شد طرح نمایش به کفشهات نگاه کن. برای همین آدمها باید به کفشهایشان نگاه بکنند یا برعکس! همیشه این بوده، مثلا خیلیها میگفتند کفش برای من آنقدر مهم است که به کفشهای آدمها هم نگاه میکنم که چه پایشان کردهاند، چه کفشی را انتخاب کردهاند، آیا نزدیک به شخصیتشان است!؟ حالا باتوجهبه اینکه نمایش ما در رابطه با صلح و زندگی بدون جنگ است، چه اتفاقی میافتد که ما میرویم یک کفش یا پوتین نظامی را برای جنگیدن یا دفاع کردن انتخاب میکنیم. اینها کنار هم قرار گرفت که ما گفتیم به کفشهایت نگاه کن و انتخاب درستی بکن، یعنی شما میتوانید در زندگیتان کفشی را که خودت از خودت، هر آن چیزی را که ساختی را، حالا بابتش یک کفشی را انتخاب کنید و بپوشید. خب عموما کسانی که ورزشکار هستند شاید در طول زندگی روزمرهشان کفشهای اسپرت انتخاب میکنند و میپوشند یا کسانی که درواقع عمده وقتشان در ساعتهای اداری میگذرد و شغلهای اداری دارند یا کارمندی دارند، دقت بکنید میبینید که کفشهاشان خیلی متفاوتتر از کفشهای دیگر است. بازاریها، نمیدانم، و شغلهای دیگر. بهخاطر همین باید به کفشها نگاه کرد که ببینیم چقدر نزدیک است به انتخابهاشان و چه انتخابی را انجام میدهند. خیلی بحث دامنهداری است و من سعی کردم خلاصه خدمت شما بگویم. دیالوگ عنصر مهمی در تئاتر است؛ چرا قالب بیکلام را برای نمایش استفاده کردید؟ نگران نبودید که منظورتان به تماشاگر منتقل نشود؟ بخشی از پاسخ این پرسش را در صحبتهای قبلی گفتم. بههرحال وقتی موضوعی مطرح میشود به نام صلح یا زندگی بدون جنگ، ناخودآگاه ما را میبرد به نمایشهای دفاع مقدسی یا یکسری از این نمایشهای مناسبتی که در یک زمانهای خاصی اجرا میشود، زمانهای خاصی آن آثار تولید میشود. یکی از چیزهایی که خیلی برای من مهم بود این بود که از دیالوگ کم کنیم، یعنی ما اول با یکسری خرده دیالوگها طرف بودیم، بعد اینکه واقعا برسیم به آن زبان بدن و آن را تکمیلترش بکنیم و راحتتر برسیم به فرم نهایی. یک موقعهایی حرف میزدیم، حرف میزدیم که بتوانیم کمکم حذفش کنیم. مهمترین بخش نداشتن دیالوگ در این اثر هم همین بوده، که ما بتوانیم بگوییم که آقا زندگی خیلی قشنگتر از این حرفهاست و همهچیز میتواند درعینحال نابود شود، گفتیم بیاییم این را با زبان بدن بگوییم، با حرف زدن نگوییم، من خودم در همان دوره خسته شده بودم از اینکه آنقدر حرف زدیم، بیاییم حرف نزنیم، بگوییم که آقا ما بدون اینکه حرف بزنیم میخواهیم که بگوییم واقعا جنگ چیز خوبی نیست. چون بههرحال جنگ الان همهجا وجود دارد دیگر. درواقع الان چه کوچکش و چه بزرگش، در تمام دنیا وجود دارد. باتوجهبه اینکه دوران کودکی ما در دوران جنگ گذشته و بهخاطر همین این موضوع برای من خیلی دغدغه بود و همچنان هم است، چون دوران ترسناک و عجیب و وحشتناکی را گذرانده بودم در دوارن کودکیام. بهخاطر همین سعی کردیم که بدون دیالوگ به تمام دنیا بفهمانیم که آقا واقعا جنگ چیز خوبی نیست. و گفتیم به سادهترین شکل ممکن در زبان بدن حرف بزنیم، یعنی سختش نکنیم. وقتی که تمرینها را پیش میبردیم، میگفتیم بیاییم ماجرا را، مثلا اگر قرار است لیوانی جابهجا شود، خب یکسری المانهایی وجود دارد، یکسری ایما و اشارههایی وجود دارد که در روزمرگی تمام آدمهای دنیا است، یعنی مشخصات و مختصات خاص خودش را دارد، یعنی همه میفهمند. گفتیم بیاییم به همان سادگی در واقع این کار را انجام دهیم که راحتتر بتوانیم منتقل کنیم. خب قطعا که اینجوری خیالمان راحتتر بود و میدانستیم که مسیرمان خیلی درستتر و بهتر و راحتتر پیش میرود. این سوال را از نویسنده کار هم پرسیدهایم. شما جایگاه تئاتر تجربی و آوانگارد را در تئاتر امروز ایران چگونه میبینید؟ در مورد این سوال، تئاتر آوانگارد، تجربی… در این ده سال اخیر خیلی ترسناک شده است. بنظرم تئاتر در ایران، واقعا خیلی ترسناک شده. من میدیدم که خیلی از دانشجوهای نسل جدید دارند میروند به سمت تئاتر تجربی، تئاتر آوانگارد، تئاتر مدرن، تئاترهایی که تئاترهای روز دنیا دارد به آن سمت پیش میرود، بهخاطر آن علم و تکنولوژی و اتفاقاتی که در این دوره و در این قرن اتفاق میافتد. خب ما نمیتوانیم مدام پس برویم و پسرفت کنیم، ولی وقتی میروند به سمت تئاتر آوانگارد، تئاتر تجربی، مواجه میشوند با یکسری اتفاقات عجیب و فاجعه در تئاتر. بهخاطر همین دوباره مدام عقبنشینی میکنند. میخواهم بگویم که تياتر تجربی خیلی ضعیف است، اصلا تئاتر آوانگارد و تجربی و به هر شیوهای که الان در این دوره دارد درواقع اتفاق میافتد در ایران خیلی ضعیف است، وقتی ما الان مواجه میشویم با نود و نه درصد تئاترهای ایران که شده تئاتر کمدی، کمدی سخیف. دیگر به نظر من تئاتر تجربی و تئاتر آوانگارد اگر یک نفر در جایی اثر را تولید کرده و دارد اجرا میرود، به نظر من اصلا دیده نمیشود، مثل یک سوزن در انبار کاه. واقعا همینجوری میشود، نمیشود که من الان بگویم چه مسیری دارد! آیا به مسیر درستی میرود؟ نه، قطعا مسیر درستی نمیرود چون حمایتی وجود ندارد، چون ارزشگذاریای برایش وجود ندارد، چون تهیهکنندهها نمیآیند سرمایهگذاری بکنند. در رابطه با اینجور نمایشها، چون حمایتهای دولتی شکل نمیگیرد، حمایتهای خصوصی هم حتی شکل نمیگیرد. اگر بخواهم واقعا در یک کلمه بگویم باتوجهبه فرهنگ الان جامعهمان، در رابطه با سلیقه و انتخاب تئاتر، میتوانم بگویم بسیار بسیار ضعیف و خیلی بد است. من خیلی ناراحتم. چون میبینم نسل جدید واقعا دارد به سمت تئاتر تجربی و تئاتر آوانگارد و تئاترهای مدرن خیلی خوب میرود. چند تا کار دیدم از دانشجوها و این نسل جوان به نظر من نسل بسیار درست و عجیب و خاصی است، ولی متاسفانه اتفاقی که انتظار داریم نمیافتد. فکر میکنید در روزگار فعلی به چه دلیل پرداختن به مضمون جنگ و آثار ضد جنگ مهم است؟ شما اگر در شادترین و مرفهترین کشورهای دنیا هم باشید، خوشحالترین آدمها را داشته باشد باز در شبکههای اجتماعی خبری میآید در که تهدید شدهاند به جنگ. یا باید دفاع کنند. این چیزها هیچوقت تمام نمیشوند. من احساس میکنم هیچوقت این جنگ تمام نمیشود توی دنیا، مگر اینکه اتفاقی عجیب و یک اتحاد باورنکردنی بین همۀ آدمهای دنیا پیش بیاید. در دولتمردان و رهبران دنیا که آقا دیگر بیایید تمامش کنیم و بیایید عشق بکنیم در زندگی، چون میگوییم که یک دورهای به دنیا میآییم و بعد تمام میشود و میرود و اگر به این هم برسد! برای همین هیچوقت تمام نمیشود ولی مهم است. حالا اینکه چطوری بازگو کنیم خودش یک بحث دیگر است، که واردش نمیشوم چون اعتقاد دارم که میتواند خیلی نوعها و شیوههای مختلفی راجع به جنگ حرف زده شود، بطوریکه مخاطب را پس نزند و در کنارش بهراحتی ارتباط برقرار کند و مضمون درستی را دریافت کند. به نظر من مضمون جنگ و آثار ضد جنگ همیشگی است و از زندگی آدمها حذفنشدنی. بهخاطر همین باید به آن پرداخت، ولی به درستترین شکل، نه چیزهایی که تا الان داشتیم، اپیکهای اشتباه و تئاترهای دفاع مقدسی. من خودم هم کار کردم ولی احساس میکنم جور دیگری باید به آن پرداخت. کفش نشانه شخصیت آدمهاست
گفتوگو با حمید ملاحسینی؛ کارگردان نمایش «به کفشهات نگاه کن»


پیشنهاد مطالعه: وقتی سکوت فریاد میزند: تئاتری بیکلام دربارۀ رنج و جنگ




