شعر در برابر ظلمت
فکر میکردیم با قدم گذاشتن به قرن بیستویکم، به جهان هوش مصنوعی و رباتهای انساننما، بعضی از تجربههای سیاه بشری دیگر تکرار نخواهد شد. اما قرن جدید همراه انسانی که میخواهد قدم به مریخ بگذارد هم نسلکشی داشت، هم جنگ و حتی پاندمی. ماه آوریل برای بسیاری از هموطنان ما یادآور نسلکشی ارامنه در سال 1915 است. شاید اگر از دیدگاهی به وسعت تاریخ به کل زندگی بشر نگاه کنیم، احوال درونی بشر چندان تفاوتی با دوران چنگیز و اسکندر نداشته باشد!
این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند
فکر میکردیم با قدم گذاشتن به قرن بیستویکم، به جهان هوش مصنوعی و رباتهای انساننما، بعضی از تجربههای سیاه بشری دیگر تکرار نخواهد شد. اما قرن جدید همراه انسانی که میخواهد قدم به مریخ بگذارد هم نسلکشی داشت، هم جنگ و حتی پاندمی. ماه آوریل برای بسیاری از هموطنان ما یادآور نسلکشی ارامنه در سال 1915 است. شاید اگر از دیدگاهی به وسعت تاریخ به کل زندگی بشر نگاه کنیم، احوال درونی بشر چندان تفاوتی با دوران چنگیز و اسکندر نداشته باشد! برای عبور از این لحظههای تاریک و تلخ چه داریم؟ جایی که گویا هیچ منطق و توجیهی کاربرد ندارد اما همچنان باید به زندگی ادامه داد؟ شعر یکی از راههای نجات است. به قول ساموئل هزو و به ترجمه فریده حسنزاده: «شعر از جایی آغاز میشود که منطق ایست میکند.» ایده آغازین این پرونده یادآوری ماجرای نسلکشی ارامنه بود. برای همین بخشی از پرونده را به شعرهایی اختصاص دادهایم از شعرای ارمنی. هنرمندانی که با شعرشان، عبور از لحظههای سخت را ممکن کردند. این اشعار از کتاب صد سال شعر ارمنی، با گردآوری و ترجمه احمد نوریزاده که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده، انتخاب شده است. همینکه آب میبینی نهر میسازی. کنارههایش را محکم میپردازی پل بر آن میزنی، پل، پل … تو چه میدانی؟ بهار سرسبزم! که پل در جهان بسیار ارزش دارد. پل بساز! نازنین کودکم. کرانههای جداماندهی دنیا را به هم کن وصل! جادهها بساز در دنیا از سفتترین و مقاومترین سنگها! و در این خیزش عظیم بشر تو هم شریک میباش. با هر قدمت زیبایی بیافرین راه انسان بالا رونده را آسانتر کن دست کوچکت را به جهان بزرگت بسپار! (ص 467) ما از غار تار بهدر آمدهایم میلیونها میلیون سال پیش از این. ما از همان غار بهدر میآئیم در هر لحظه. همان غار است که باز ما را پی میگیرد از درون ما اکنون. و بیش از نیمی از آوازهای ما خود طنین همان غار است و به نیم دیگر، ما سر میکنیم سرود همان غار را. با همان واژههای کور و نفرینآسائی که معنیشان را همانقدر میفهمیم که پیری سخنان آشفتهی گیرایش را که طفلی حرفهای پرت و پلای بشتاب گفتهی خود را (ص510) هشدار! که شعر را چو اسلحه دانسته به کار اندازی وقتی که قرن پر آشوب است. و بدان این را که حروف و گلوله هردو از یک سرب است. (ص 656) ما را چه به جا ماند؟ دیگر چه مانده به یادگار؟ از ماتمهای کهنه و فریادهای بیجان دادخواه و اندوه و حریقهای فتاده بر جانها… باید که خویشتن از ویرانههای گذشته برهانیم باید تمام عصبهای ناتوانا را به هم بپیوندیم و استوار نگهداریم. ننگریم واپس را تا تمام خطوط گذشته بگذارد و تمام بناهای سیاه بنیانکن و با خاک یکسان گردد. از سقوطهای گذشته شعلهور بگذار اراده آبدیده ما آتش به تن کند و با جان اوجگیرنده از خاکسترها برخیزد ملت از نوزاده جاودانزی من. (ص 835) اگر که شما را دنبال میکنم و میکوشم که شکارتان کنم و با دروغ و زهر و با سلاح علت آن این است که من گلولهای شلیک شده از سوی شکارچی ناشی هستم که منحرف شده از هدف قلب سیاره زمین را نشانه رفتهام. پیش از ادراک پیش از دانش و پیش از جنگ انسانها عشق را آفریدند. (ص 877) ماجرای نسلکشی ارامنه در کتابها و منابعی منعکس شده است. بخشی از این کتابها به زبان فارسی هم ترجمه شدهاند و روایتهای تکاندهندهای از این واقعه ثبت کردهاند. بخشی از این روایات به زندگی افرادی اشاره دارند که خانواده و کار و خانه خود را در این ماجرا از دست دادند و گرچه توانستند جان سالم به در ببرند اما هیچگاه به زندگی طبیعی بازنگشتند. در دو بخش نمونههایی از این آثار را معرفی کردهایم. در ادامه شما میتوانید برخی از تصاویر مرتبط با نسلکشی ارامنه و آوارگی آنها به سرزمینهای دیگر را ببینید. در این پرونده از ستایش شعر گفتیم که در لحظههای تاریک بشری میتواند دستاویز ما باشد. پایان آن را نیز شعر قرار میدهیم. شعری از ویسواوا شیمبورسکا، یکی از شاعران برجسته قرن پیش که در سال 1996 برنده جایزه نوبل شد. قرار بود این قرن بیستم ما بهتر از قبل باشد دیگر فرصت نمیکند این را ثابت کند سالهای اندکی از آن مانده سلانه سلانه پیش میرود نفسش به شماره افتاده. از بلاهایی که قرار نبود، دیگر بیش از حد سرش آمده و آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد اتفاق نیفتاده است. قرار بود رو به بهار باشد و از جمله رو به خوشبختی. قرار بود ترس، کوهها و درهها را خالی کند قرار بود حقیقت زودتر از دروغ به مقصد برسد. قرار بود دیگر بدبختیهایی مثل جنگ و گرسنگی و غیره پیش نیاید. قرار بود حرمت بیپناهی مردم بیدفاع حفظ شود اعتماد و امثال آن. کسی که میخواست در دنیا شاد باشد با تکلیفی نشدنی مواجه میشود حماقت خندهدار نیست حکمت شادیبخش نیست امید دیگر آن دختر جوان نیست و غیره و غیره متاسفانه. قرار بود خدا بالاخره به آدم نیکو و قدرتمند ایمان بیاورد اما هنوز که هنوز است نیکو و قدرتمند دو آدمند. چگونه باید زیست- کسی در نامه از من این را پرسید که من خودم میخواستم همان را از او بپرسم. همانطور که در بالا آمد دوباره و مثل همیشه سوالهایی ضروریتر از سوالهای سادهلوحانه وجود ندارد. شعر در برابر ظلمت
مارو مارکاریان
متولد 1915 شولاور (شاهومیان) گرجستان
دست کوچکت را به جهان بزرگت بسپار
بارویر سواک
متولد 1924 چاناخچی ارمنستان
سرود غار
گئورگ امین
متولد 1919 آشتاراک ارمنستان
هشدار
بیوزاند توپالیان
متولد 1902 آینتاب کلیکیه
ققنوس
مگردیچ هاجیان
متولد 1915 ازمه گیوه
ماجرای شکار

انقراض قرن
از کتاب آدمها روی پل. ترجمه شهرام شیدایی/ چوکا چکاد. نشر مرکز








