سایت معرفی و نقد کتاب وینش

در ستایش احساس گناه

 

 

 

به دلیل دردناک بودن ماهوی احساس گناه و احساس شرم، اصلاً عجیب نیست اگر انسان دوست‌ نداشته باشد که آن‌ها را تجربه کند. پس بدیهی است که تجربه آن‌ها دردناک باشد و دومی دردناک‌تر از اولی. همین ادراک دردناک بودن آن‌هاست که منجر می‌شود ما رفتاری نکنیم که این احساسات در ما ایجاد شوند و از این طریق اجتماع به بقای خود ادامه دهد. احساس گناه به قدری دارای اهمیت است که نبود آن، یکی از مهم‌ترین عوامل سبب‌ساز اختلال شخصیت ضد اجتماعی (سایکوپاتی) است. شاید بهتر بود کتابی نگاشته می‌شد با این عنوان: «در ستایش احساس گناه.»

در ستایش شرم

نویسنده: حسن قاضی‌مرادی

ناشر: اختران

نوبت چاپ: ۱۱

سال چاپ: ۱۴۰۳

تعداد صفحات: ۱۴۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۷۵۱۴۵۱۴

 

 

 

 

 

تهیه این کتاب


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

در ستایش احساس گناه

 

 

نویسنده: محسن مولازاده

 

نام کتاب گیراست. چرا؟ از آنجا که همه ما در سراسر زندگی‌امان بارها و بارها شرمگین شده‌ایم. شاید از همان کودکی که در جمع حرفی جدی زده‌ایم و بعد خنده بزرگ‌ترها را دیده‌ایم. یا شاید روزهایی که همه هم‌کلاسی‌هایمان در مدرسه تکالیفشان را نوشته بودند و ما نه. و حالا معلم اسم ما را خوانده بود و باید با خجالت می‌گفتیم: ننوشتیم.

 

اما حالا کسی آمده و این احساس تلخ را می‌ستاید؟ برای من که عجیب بود، شاید برای خیلی‌های دیگر نیز.

 

جلد کتاب نیز جذاب است. زمینه‌ای سفید، با رنگ قرمز و مشکی، مشکی اما دایره‌ای بسته رسم کرده که در آن چه‌ها که نمی‌گذرد.

 

اما محتوای کتاب. زمانی که پای امور تخصصی به میان می‌آید و بناست که مطابق ادعای کتاب، یک احساس را آن هم در مقیاس جامعه، آن هم جامعه‌ای پیچیده، به نام جامعه ایران بررسی کنیم، باید سنگ بنای محکمی داشته باشیم.

 

سنگ بنای این کتاب، طبعاً تعریفی است که از احساس شرم ارائه می‌کند. در نتیجه انتظار داریم که تعریفی دقیق ارائه شود. حداقل انتظارمان این است که تعریف از کسی ارائه شود که تخصصی در باب احساسات انسان داشته باشد. مثلاً چه کسانی؟ روان‌شناسان، روان‌پزشکان، عصب‌شناسان و… خلاصه منظور آنکه کار علمی تخصصی، نیاز به تعریف تخصصی دارد. تعریفی که برای درست بودن آن، حداقل شواهدی در دست باشد.

 

اما نویسنده، آقای قاضی مرادی، نویسنده کتاب تعریف احساس شرم را از چه کسی ارائه می‌کند؟ مارکس.

 

بله، کارل مارکس. تعریف چیست؟ شرم، نوعی خشم به خویشتن است (ص ۱۵).

اگر بگذریم از اینکه شواهد عصب‌شناسی، روان‌تحلیلگری و علوم اعصاب‌شناختی امروز نشان داده‌اند که احساس شرم یکی از احساس‌های اصلی انسان است نه ماحصل ترکیب یا تغییر احساسی دیگر، اگر بگذریم از اینکه خشم معطوف به خویشتن، منجر به شرم نمی‌شود، که منجر به نشانه‌های افسردگی (به طور ویژه خلق افسرده) می‌شود، و اگر حتی بگذریم از اینکه توصیف یاد شده از مارکس، ماهیتاً توصیف یک احساس نیست، بلکه توصیف یک فرایند دفاعی ( در روان‌تحلیلگری با عنوان بازگشت به خود/ حمله به خود یاد می‌شود) است، از این نمی‌توانیم بگذریم که خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج.

 

از سوی دیگر از این پرسش نیز نمی‌توان گذشت که چرا آقای قاضی‌مرادی برای تعریف یک احساس به مارکس ارجاع داده است؟ در کتاب که به این مسئله اشاره‌ای نشده است؟

 

مسئله این است که اگر قرار است نقدی اجتماعی مطرح شود که در پی آن رشد و تحول اجتماعی صورت گیرد و یا دست کم به آن امیدوار بود، باید تا حد امکان ظرافت‌ها را رعایت کرد و با تیزبینی مطالب را ارائه کرد، دست کم تورق منابع روان‌پزشکی یا روان‌شناسی در جهت ارائه تعریفی صحیح از شرم مورد انتظار است.

 

نه آنکه با تعریفی اشتباه، نسخه‌ای اشتباه‌تر برای یک ملت پیچید و در ادامه تلاش شود تا هر چه از دست بر می‌آيد را انجام داد تا هر آنچه که در فضای اجتماعی در حال رخ‌دادن است را در گستره همان تعریف اشتباه گنجاند. قدیمی‌ترها می‌گفتند آسمان ریسمان بافتن. شاید این آسمان ریسمان بافتن توصیفی مناسب برای بخش‌هایی از این کتاب باشد.

 

صد البته کتاب خالی از حسن نیست. برخی از صفحات کتاب، علی رغم تعریف نادرست از احساس شرم، که به بررسی افراد یک جامعه تحت حاکمیت استبدادی می‌پردازد بسیار ارزشمند است و خواندنی.

 

امر دیگری که باید بدان اشاره کرد، مباحث زبان‌شناختی مطرح شده در کتاب است. برای مثال، نویسنده بارها در کتاب بیان می‌کند که شرمسار شدن با تجربه احساس شرم متفاوت است. از این تمایز نیز در جهت تأیید همان تعریف یاد شده از مارکس بهره می‌برد. اما هرکسی که به زبان فارسی سخن می‌گوید، می‌داند که واژه شرمسار یک صفت مرکب است که اشاره به وضعیتی دارد که انسان در آن شرم را تجربه می‌کند و به فردی که شرم را تجربه می‌کند شرمگین می‌گوییم.

 

دقیقاً مانند واژه خشگمین، که به فردی که اکنون احساس خشم دارد اطلاق می‌شود. مترادف واژه شرمساری نیز مطابق با لغت‌نامه دهخدا خجلان است که در محاوره به آن خجالت‌زدگی نیز می‌گوییم. بنابراین، با یک مسئله زبان‌شناختی مواجه هستیم، نه دو احساس متفاوت. از سوی دیگر، یکی دیگر از نقدهای وارد به کتاب، که در راستای همان عدم بررسی تخصصی مسئله احساسات است، این است که در کتاب، احساس گناه، صرفاً مربوط به امور مذهبی و دینی دانسته شده است (ص ۴۰)، در حالی که احساس گناه نیز یکی از احساسات اصلی انسان است.

 

تفاوت احساس شرم و گناه، این است که در اولی، در پی نقض قوانین یا ارزش‌های اجتماعی/ اخلاقی/ عرفی و… شخص همه وجود خود را مورد قضاوت قرار می‌دهد و در دومی شخص در پی نقض همان قوانین، فقط یک رفتار را که منجر به این نقض قوانین یا ارزش‌ها شده است را مورد ارزشیابی و قضاوت قرار می‌دهد.

 

بدیهی است که از آنجا که امور دینی و مذهبی، مجموعه‌ای از قوانین و ارزش‌ها را دارا هستند، این ظرفیت را دارند که شخص ناقض آن‌ها را دچار احساس گناه کنند، اما این صرفاً معطوف به امور دینی نیست. برای آگاهی بیشتر از کارکرد احساس گناه می‌توانید نگاهی به کتاب “قفل‌گشایی ناهشیار” حبیب دوانلو بیاندازید. اصولاً احساس گناه، نخست در سطح ناهشیار ایجاد شده و ماحصل تعارض دو احساس خشم و عشق است.

 

بنابراین هرجا این دو احساس خشم و عشق، در تقابل قرار گیرند، احساس گناه ایجاد می‌شود. همین نگرش نادرست نویسنده به احساس گناه، منجر شده است که نویسنده تصور کند که احساس گناه منجر به دو رویی و ریاکاری می‌شود (ص ۴۱) در حالی که احساس گناه اگر تجربه شود، این ظرفیت را دارد که عمیق‌ترین تغییرات شخصیتی را به ارمغان آورد. این مسئله در یافته‌های روان‌درمانی‌های پویشی جدید به وضوح قابل مشاهده است.

 

در انتها، باید اضافه کرد که به دلیل دردناک بودن ماهوی احساس گناه و احساس شرم، اصلاً عجیب نیست اگر انسان دوست‌ نداشته باشد که آن‌ها را تجربه کند. اگر این دو احساس، احساساتی باشند که در جهت حفظ پیوندهای اجتماعی در روند دگرگشت (تکامل) حفظ شده‌اند، بنابراین، این پیام ضمنی را برای همه ما دارند که باید چیزی در ما تغییر کند، این چیز یا رفتاری به خصوص است (احساس گناه) یا کل وجود ما (احساس شرم).

 

پس بدیهی است که تجربه آن‌ها دردناک باشد و دومی دردناک‌تر از اولی. همین ادراک دردناک بودن آن‌هاست که منجر می‌شود ما رفتاری نکنیم که این احساسات در ما ایجاد شوند و از این طریق اجتماع به بقای خود ادامه دهد. احساس گناه به قدری دارای اهمیت است که نبود آن، یکی از مهم‌ترین عوامل سبب‌ساز اختلال شخصیت ضد اجتماعی (سایکوپاتی) است. شاید بهتر بود کتابی نگاشته می‌شد با این عنوان: «در ستایش احساس گناه.»

 

در نهایت، به دلیل دوری از طولانی شدن متن، به علاقه‌مندان توصیه می‌کنم مقاله ارزشمند تنگ‌نی (۲۰۰۵) را که در انتها ارجاع کامل آن را قرار داده‌ام مطالعه کنند.

 

 

 

منابع:
دوانلو، حبیب. (۱۴۰۱). قفل‌گشایی ناخودآگاه، ترجمه عنایت خلیقی سیگارودی، تهران: انتشارات ارجمند.
 قاضی‌مرادی، حسن. (۱۴۰۲). در ستایش شرم. تهران: نشر اختران.
Tangney, J. P. (2005). Self-Relevant Emotions. In M. R. Leary, & J. P. Tangney (Eds.), Handbook of self and identity (pp. 384-400). New York:Guilford Press. https://psycnet.apa.org/record/2003-02623-019

 

 

روانشناسی

  این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *