شرق غریب
در شعر نوذر پرنگ نشانههای متون کهن بهخصوص حافظ، بسیار پررنگ است. در غزلها بارها تأثیرپذیری او را از حافظ شاهد هستیم. تو گویی روح و ذهنی کهن به شعرسرایی پرداخته است. او همواره در شعرش سودای ایجاد نوعی گفتمان شرقی را در سر داشته. شعرهای نوذر پرنگ شعرهای یکبار خواندن و رد شدن نیستند؛ محل بارها خواندن و رفتن به سمت فضاهای سپید و تجربهی لذت کشفاند. شاعری که سمت تاریک کلمات نشسته و سالها بعد از مرگش ما را به غربت و قربت شرق دعوت میکند.
در شعر نوذر پرنگ نشانههای متون کهن بهخصوص حافظ، بسیار پررنگ است. در غزلها بارها تأثیرپذیری او را از حافظ شاهد هستیم. تو گویی روح و ذهنی کهن به شعرسرایی پرداخته است. او همواره در شعرش سودای ایجاد نوعی گفتمان شرقی را در سر داشته. شعرهای نوذر پرنگ شعرهای یکبار خواندن و رد شدن نیستند؛ محل بارها خواندن و رفتن به سمت فضاهای سپید و تجربهی لذت کشفاند. شاعری که سمت تاریک کلمات نشسته و سالها بعد از مرگش ما را به غربت و قربت شرق دعوت میکند.
شرق غریب
پرداختن به دفتر شعر شاعری که از او کمتر شنیدهایم و در زمان خود مورد بیمهری قرار گرفته است شاید اتفاق مهمی ست. دلیلش واضح است. در درجهی اول منتقد باید حلقهی واسطهی نویسنده و مخاطب باشد و مهمتر اینکه در حوزهی شعر منتقد وظیفهی رازگشایی از متن را بهعهده دارد. در شعر نوذر پرنگ نشانههای متون کهن بهخصوص حافظ، بسیار پررنگ است. در غزلها بارها تأثیرپذیری او را از حافظ شاهد هستیم. تو گویی روح و ذهنی کهن به شعرسرایی پرداخته است.
در ابتدای این دفتر شعر ناشر هوشمندانه از نظرات جمعی از شاعران و منتقدان (منوچهر آتشی، کامیار عابدی ، محسن فرجی، ولی الله درودیان، بیژن ترقی، عبدالعلی دستغیب و …) استفاده کرده تا ما را با فضای حاکم شعری این شاعر کمتر شناخته شده آشنا کند. نوذر پرنگ هم در قالب نیمایی شعر سروده هم در قالب چهار پاره و مثنوی و غزل؛ او تصنیفهایی نیز نوشته که در پایان کتاب آمده که تنی چند از خوانندگان آنها را خواندهاند.
پرنگ عمرش را صرف شعر کرده است. از ابتدا درگیر بیماری بوده، هم ساکن ایران بوده و هم آمریکا. بعد از سالها دوری از وطن سرانجام به ایران بازگشته و ساکن کرج شده است. اما رد و نشان سکونت در کشور پهناور آمریکا در شعرهایش دیده نمیشود. او بیشتر دلبستهی شعر و روح شرق است. نوذر پرنگ را باید ایرانی دانست. ذهنیت ایرانی و تفکر حزناندیش و مرگاندیش (که البته ای بسا ریشه در بیماری جسمانی او هم داشته باشد) در شعرهایش دیده می شود. او عشق را از عالم بالا می داند و خود را به عنوان شاعری که دلش در گرو معنویت است معرفی میکند.
در شعرهای نیمایی او رگه هایی از مدرنیته و حتا روایت دیده میشود که حرکت به سمت فرمی درخور را نوید میدهد. مثلاً هنگامی که میخوانیم:
«در پیش روی پنجرهام تا رسد به چشم/ گورست خفته از پس گور دگر بهراه/ برخیز و در فراز کن!/ باشد کسی بُوَد / کاو پشت این پنجره همیگویند که خیز! / چون خیزم، آه/ شاید باد است/ یا…/ رفتم که در فراز کنم هر چه باد باد / تا دورست هر چه میگسترد نگاه/ گورست خفته از پس گور دگر به راه» (ص. ٧٢ و ٧٣)
در این شعر هم متوجه نگاه مرگاندیش نوذر پرنگ میشویم هم میبینم مرگ را در هیأت بادی وزنده به تصویر میکشد. او مرگ را همهجا به شکل یک امر قطعی حاضر و ناظر بر هستی انسان میبیند.
همچنین او در ستایش شرق بارها در شعرهای مختلف خود وضعیتی مورد هجوم واقع شده را نشان میدهد. در شعر شرق غریب مینویسد:
«چه رفت آن سوی تاریکی توهم باد؟/ در آن شبی که تو از شب؟ غریب تر بودی:/ در آن شب، آه…/ تنت، برگ برگ میلرزید/ که از تمام درختان نجیبتر بودی/ تو را در آینهها آن شب از قفا کشتند/ میان گریهی باد و تلاوت شمشیر/ سمند من، همهی شب را به خون پیمود/ ولی چه دیر رسیدم!/ اگر نمیشد دیر؟/ کنار فتح، تو را آن شب از قفا کشتیم/ که سخت دیر رسیدیم و زخم / کاری بود./ غروبوار ز شرق غریب میرفتیم/ و خون داغ، ز رگهای پاره، جاری بود. (ص. ۸۴ و ۸۵)
این شعر در هفتهنامهی فردوسی در شماره ١١٢١ چاپ شده است. میبینیم او در همان ابتدا هم سودای ایجاد نوعی گفتمان شرقی را در سر داشته است. وقتی مینویسد ما دیر رسیدیم و زخم کاری بود. و حسرت محسوس دیر رسیدن را میخورد میفهمیم که تا چه اندازه میخواهد ارزش را نزد ایران پیدا کند. او میتواند خود را منجی فرهنگ شرقی در نظر بگیرد که غریبانه گفتمان مسلط را از دست داده است.
این نوع نگاه غریب با اجرای مدرن در رثای وضعیتیست که از درخت نجیبتر است. او تمام اعتبار خود را در پای همین شرق مینهد. فراموش نکنیم که شعر در هوستون آمریکا سروده شده است. او در بطن تفکر غربی خود را مقصر قلمداد میکند، در گزارهای که می نویسد: «تو را آن شب از قفا کشتیم.»
در این شعر شاعری را میبینیم که ضمن مقصر دانستن خویشتن خون ِ داغ را جوشنده و رونده از رگهای پاره میبیند. شاعر در تمام شعرها در حسرت و اندوه فضاهای شعری خود را رنگآمیزی میکند. در شعرهای نوذر پرنگ سهم عشق به شکل عینیت یافتهاش اندک است. درست بر خلاف جهت شعری دههی چهل ایران از عشق و آزادی در شعرهای او رگههای ناملموسی دیده میشود. او حتا در قالب روایتی از زن در یکی از شعرهاش در بخش چهارپارهها تحت عنوان «زن بی سر» مینویسد:
«نعش زن، چون سایهای بر آب/ زیر و رو شد، دور شد، گم شد/ خندهای (این خندهی من بود) / روی گرداندم چه وحشتناک/ عکس من در قاب میخندید.» (ص. ۹۸)
در فضایی وهمآلود زن به شکل مرده با جسمیت و عینیتاش شکل میگیرد. او هرگز از دل حضور زن به اجرای تغزلی نزدیک نمیشود.
ما نمیتوانیم از وضعیت اجتماعی ایران در شعر نوذر پرنگ بهراحتی به تصویری برسیم اما تأکید بر تاریکی و سرما و سایه در بیشتر شعرها نشانهی شکلی از بحران اجتماعیست. شعرهای نوذر پرنگ شعر یکبار خواندن و رد شدن نیستند. شعرها محل بارها خواندن و رفتن به سمت فضاهای سپید و راه رفتن در ساحت مرزها وتردیدها و نشانهها و تجربهی لذت کشف است. شاعری که سمت تاریک کلمات نشسته و سالها بعد از مرگش ما را به غربت و قربت شرق دعوت میکند.
شعر