سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

داستان آنهایی که در تابستان مردند

داستان آنهایی که در تابستان مردند


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

انگار اون روزای گرم و طولانی تموم‌نشدنی بودن. اون تابستون جلوی روی ما قرار گرفته بود و برای من، از هر چیز دیگه‌ای که تا اون موقع تو زندگی‌ام وجود داشت واقعی‌تر بود، یا الآن که بهش فکر می‌کنم از هر چیز دیگه‌ای که بعد از اون اتفاق افتاد. انگار هر ذره از وجودم روی اون چند هفته متمرکز شده بود، انگار اونا روی همه‌چیز تأثیر گذاشته بودن؛ هم روی گذشته‌ام، هم روی آینده‌ام. اون تابستون مثل یه شهاب سوزان بود که از تو تاریکی هجوم آورد، از نیستی، پوچی. و من حس می‌کردم همیشه تو زندگی‌ام درباره‌ی اون تابستون همون‌طوری فکر کنم. تمام بقیه‌ی عمرم.

مردگان تابستان

نویسنده: كاملیا وی

مترجم: فریده اشرفی

رده بندی سنی کتاب: 15+

ناشر: ایران بان

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۲۳۶

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۹۸۰۰۶۲

انگار اون روزای گرم و طولانی تموم‌نشدنی بودن. اون تابستون جلوی روی ما قرار گرفته بود و برای من، از هر چیز دیگه‌ای که تا اون موقع تو زندگی‌ام وجود داشت واقعی‌تر بود، یا الآن که بهش فکر می‌کنم از هر چیز دیگه‌ای که بعد از اون اتفاق افتاد. انگار هر ذره از وجودم روی اون چند هفته متمرکز شده بود، انگار اونا روی همه‌چیز تأثیر گذاشته بودن؛ هم روی گذشته‌ام، هم روی آینده‌ام. اون تابستون مثل یه شهاب سوزان بود که از تو تاریکی هجوم آورد، از نیستی، پوچی. و من حس می‌کردم همیشه تو زندگی‌ام درباره‌ی اون تابستون همون‌طوری فکر کنم. تمام بقیه‌ی عمرم.

مردگان تابستان

نویسنده: كاملیا وی

مترجم: فریده اشرفی

رده بندی سنی کتاب: 15+

ناشر: ایران بان

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۲۳۶

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۹۸۰۰۶۲

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

داستان آنهایی که در تابستان مردند

 

انگار اون روزای گرم و طولانی تموم‌نشدنی بودن. اون تابستون جلوی روی ما قرار گرفته بود و برای من، از هر چیز دیگه‌ای که تا اون موقع تو زندگی‌ام وجود داشت واقعی‌تر بود، یا الآن که بهش فکر می‌کنم از هر چیز دیگه‌ای که بعد از اون اتفاق افتاد.

 

انگار هر ذره از وجودم روی اون چند هفته متمرکز شده بود، انگار اونا روی همه‌چیز تأثیر گذاشته بودن؛ هم روی گذشته‌ام، هم روی آینده‌ام. اون تابستون مثل یه شهاب سوزان بود که از تو تاریکی هجوم آورد، از نیستی، پوچی. و من حس می‌کردم همیشه تو زندگی‌ام درباره‌ی اون تابستون همون‌طوری فکر کنم. تمام بقیه‌ی عمرم.

 

از وقتی مامان «آنیتا» فوت کرد اوضاع خانه تغییر کرد. آنیتا نمی‌توانست بگوید این تغییر دقیقاً چه بود. اما هرچه بود انگار مسیر زندگی او هم از همان‌جا عوض شد. مامان یک‌جور خاصی به آنیتا توجه داشت و از او حمایت می‌کرد. هر وقت هم برادرش یا خواهرهای دوقلویش اعتراض می‌کردند که «تو آنیتا را بیشتر از ما دوست داری»، مادر این حرف را رد می‌کرد. اما واقعیت داشت؛ حواس مامان یک‌جور خاصی به آنیتا بود.

 

خانواده‌ی «نایدو» تازه به محله‌ی جدید اسباب‌کشی کرده بودند و آنیتا باید دوستان جدید پیدا می‌کرد؛ آن‌هم در دبیرستان لویی‌شِم که پر بود از نوجوان‌های قلدر و خلافکار با معلم‌های کُفری و عصبی. و البته حیاطی پر از پاکت‌های خالی چیپس تلنبارشده. شاید جای خالی مامان باعث شد آنیتا به‌سرعت با «دنیس» و «کایل» دوست شود. شاید می‌خواست سرش را هرچه زودتر گرم کند و دیگر به زندگی‌اش فکر نکند. این‌طوری احساس می‌کرد او هم هویتی دارد، او هم واقعی است. نمی‌دانم می‌توانید این حس را درک کنید یا نه، اما آنیتا همیشه در زندگی «کم» بوده‌ است، واقعی نبوده است، انگار اصلاً وجود نداشته است.

 

پشت سر کایل حرف‌های عجیب و غریبی وجود داشت. خواهر کوچکش چندسال پیش به طرز مشکوکی ناپدید شده بود و هیچ‌وقت هم رد پایی از او پیدا نشد. مادر کایل بعد از این اتفاق شوکه شد و دیگر نتوانست به زندگی عادی برگردد. پدرش هم که پیش از این‌ها به آمریکا مهاجرت کرده بود. خانه‌ی آن‌ها به خانه‌ی وحشت معروف بود و در محله و در مدرسه کسی از کایل خوشش نمی‌آمد. اما به نظر آنیتا، کایل کمی شبیه به خودش بود و برای همین دلش می‌خواست به او نزدیک‌تر شود.

 

کایل همیشه دنبال معدن‌هایی می‌گشت که سال‌ها بود رها شده‌اند. می‌خواست یکی از آن‌ها را پاتوق خودش بکند. برای همین آنیتا اگر می‌توانست یکی از آن معدن‌ها را پیدا کند و به کایل نشانش بدهد، خیلی عالی می‌شد. با این کار، کایل از او خوشش می‌آمد و آنیتا هم می‌توانست به کایل نزدیک‌تر شود.

 

اما اوضاع آن‌طور که آنیتا فکر می‌کرد پیش نرفت. آن‌ها چهار نفر بودند؛ آنیتا و کایل و دنیس و مایک. تا آخر آن تابستان سه نفر از آن‌ها مردند. البته از نظر آنیتا این پایان‌بندی جذابی برای دوستی‌شان بود؛ او این پایان زیبا را دوست داشت!

 

 

صحبت‌کردن درباره‌ی خط ‌قرمزها با نوجوان

 

احتمالاً زمانی که تصمیم گرفته‌اید کتاب مردگان تابستان را بخوانید، بیشتر از هرچیز جذب عنوان آن شده‌اید و البته وقتی کتاب را باز می‌کنید و نوشته‌ی کوتاه درباره‌ی نویسنده را می‌خوانید متوجه می‌شوید که درست فکر کرده‌اید؛ در این کتاب پای مرگ‌هایی عجیب درمیان است.

 

کامیلا وی، نویسنده‌ی این کتاب، تا امروز چهار رمان نوشته که موضوع آن‌ها روان‌شناسی جرم و جنایت است. این داستان نیز، ماهرانه، پرونده‌ی قتل‌هایی زنجیره‌ای را بازخوانی می‌کند؛ پرونده‌ای که پلیس آن را سال‌های پیش بسته بود. اما «دکتر بارتن»، مشاور آنیتا، که در همه‌ی این سال‌ها می‌دانست یک‌جای این پرونده ایراد دارد، سراغ گزارش‌های پلیس می‌رود و از دل این گزارش‌ها و همین‌طور حرف‌های آنیتا، به نتیجه‌ای تکان‌دهنده می‌رسد.

 

مردگان تابستان به خواننده نشان می‌دهد چطور مشکلات خانوادگی و مسائل اخلاقی، آن‌هم در محله‌ای که دچار فقر فرهنگی است، می‌تواند با مسائلی دیگر همراه شود و زمینه‌ی جرم و جنایت را فراهم کند.

 

مردگان تابستان یک داستان جسورانه است که توانسته است بسیاری از خط قرمزهایی را که نوجوان‌ها، در هر فرهنگ و هر ملتی، ممکن است با آن‌ها روبه‌رو شوند بیان کند. شخصیت‌های این داستان، نوجوان‌هایی هستند که هرکدام به نحوی در معرض خشونت قرار گرفته‌اند؛ خشونتی که گاهی خانگی و گاهی اجتماعی است. بنابراین یکی از دلایل اهمیت این داستان این است که از خط قرمزها حرف می‌زند و درباره‌ی خطرات به مخاطب هشدار می‌دهد.

 

 

پایان‌بندی غافلگیرکننده

 

زبان داستان مردگان تابستان شکسته است و همین موضوع باعث می‌شود سرعت خوانش کتاب در صفحه‌های ابتدایی پایین باشد. اما همین که چند صفحه را می‌خوانید با زبان آن آشنا می‌شوید و این مشکل برطرف می‌شود. از طرفی، موضوع داستان آن‌قدر جذاب است و اتفاقاتی که می‌افتد آن‌قدر خاص و گاهی نفس‌گیر هستند که حتی هنگام خواندن همان صفحه‌های ابتدایی هم نمی‌توانید کتاب را زمین بگذارید.

 

احتمالاً وقتی بیش از نیمی از کتاب را بخوانید به این نتیجه می‌رسید که گره‌ها برایتان باز شده‌اند و دیگر می‌دانید در این پرونده، قتل‌ها چطور اتفاق افتاده‌اند. اما عجله نکنید! در صفحه‌های پایانی کتاب همه‌چیز تغییر می‌کند و حقیقت برملا می‌شود. و این حقیقت آن‌قدر عجیب است که احتمالاً برمی‌گردید و کتاب را از اول ورق می‌زنید تا قسمت‌هایی از آن را مجدد بخوانید و بفهمید حقیقت چگونه ماهرانه لابه‌لای همه‌ی صفحه‌ها پنهان شده بود!

 

راستی، وقتی کتاب را تمام کردید، برگردید و تصویر روی جلد را خوب تماشا کنید. ببینید آیا متوجه می‌شوید این تصویر متعلق به کدام بخش از داستان است و چه حرفی می‌خواهد بزند؟

 

می‌بینید؟ این کتاب نکته‌های مرموز بسیاری دارد!

 

 

ادبیات انگلستان

  این مقاله را ۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *