نخ قرمز به جای لبهایش
زهرا نوری، نویسندهی افغانستانی مقیم کاشان است. او در سال ۱۳۶۹ در کاشان متولد شد و از نسل دومیهای مهاجر ساکن ایران است. فارغالتحصیل رشتهی مدیریت بازرگانی دانشگاه کاشان است و از سال ۱۳۹۰ نوشتن را به صورت جدی دنبال کرده است. مجموعه داستان «نخ قرمز به جای لبهایش» اولین کتاب او است. مجموعهای از ۱۱ داستان کوتاه که شخصیت همگی آنان زنان افغانستانی هستند.
زنانی که بین سنت و مدرنیته سرگردانند. اگرچه زهرا نوری متولد و بزرگشدهی ایران است، اما زبان و محل وقوع داستانهای او در این مجموعه دری و در افغانستان است. رجوع به سرزمین پدری در داستانهای او پررنگتر است. زهرا نوری به تازگی در نشر نی، اولین رمان خود را هم با نام «نه مثل دایی یغما» منتشر کرده است.
بخشی از کتاب «نخ قرمز به جای لبهایش»:
کمی که جلوتر رفتیم و به مقابل آسیاب قدیمی رسیدیم، همچنان من در صف جلو بودم که صدای شلیک گلوله بلند شد؛ تا آن زمان صدای شلیک گلوله را نشنیده بودم. من نگاه کردم، دیدم محمدرضا غریب بلوک که در کنار من بود به زمین افتاد. خودم را کنار دیوار کشیدم. دو نفر از بالای پشت بام تیراندازی می کردند. یکی از آنها کلت در دست داشت و دیگری تفنگ دو لول. مردم متفرق شدند ولی هنوز از روی پشت بام صدای تیراندازی میآمد.
برادران قدرت الله جلالی، سید علی مطهری و محمدرضا گیلان برای متوقف کردن تیراندازی از در پشت خانه ی آنها وارد راهپله شدند تا بالای بام رفتند که خلع سلاحشان کنند. کمی که گذشت آنها قدرت الله جلالی را از پشت مورد اصابت قرار دادند و او از پله ها پایین افتاد. برادر قدرت، حاج عبدالله جلالی او را به دوش گرفت و به طرف بهداری دوید. بیشتر داد می زدند؛ (کشتند، کشتند!) و اشک هایش جاری شده بود.