زمستان 62
نویسنده: اسماعیل فصیح
ناشر: ذهن آویز
نوبت چاپ: ۴۵۴
سال چاپ: ۱۳۶۶
تعداد صفحات: ۴۵۴
شابک: ۹۷۸۶۰۰۵۲۱۹۹۵۱
خلاصه داستان زمستان62
جلال آریان استاد باز نشسته شرکت نفت زمستان ۶۲ به اهواز می رود تا پسر بسیجی مستخدمش را که در جنگ مفقود شده است پیدا کند. در طول مسیر با جوانی به نام منصور فرجام آشنا میشود، فرجام برای راه اندازی مرکز تکنولوژی کامپیوتر از آمریکا به اهواز آمده است.
آریان در اهواز دوستانی دارد که فرجام طی مراوده با آنها مهمترین تصمیم زندگیاش را میگیرد. او پس از دلسرد شدن از قوانین دست و پا گیر شرکت نفت، تصمیم میگیرد برای نجات جان سربازی که چشمان نامزدش شبیه چشمان نامزد فوت شده اوست به جبهه برود تا سرباز با کارت او همراه با نامزدش به خارج سفر کند. منصور فرجام شهید میشود.
جلال آریان هم برای نجات جان مریم بطور مصلحتی با او ازدواج میکند و او و فرزندش را به خارج میفرستد. در این بین ادریس پسر مستخدمش را که حالا معلول است می یابد و با خود به تهران باز می گرداند.
درباره نویسنده
اسماعیل فصیح در اسفندماه ۱۳۱۳ در محله در خونگاه تهران به دنیا آمد. در ۲ سالگی پدرش را از دست داد و یتیم شد. در تابستان۱۳۳۵ پس از چند سال تلاش و زحمت از راه استانبول به آمریکا رفت و به تحصیل پرداخت و لیسانس شیمی گرفت. پس از اتمام درس به سانفرانسیسکو رفت و با دختری به نام آنابل کمبل ازدواج کرد، اما همسرش هنگام زایمان با نوزادی که در شکم داشت فوت کرد. پس از یکسال دوباره به مانتانا رفت و در دانشگاه مانتانا میزولا مدرک ادبیات انگلیسی گرفت. همان جا بود که ارنست همینگوی را دید و با او گپی کوتاه زد.
پس از بازگشت به ایران چند ماهی به کار مترجمی پرداخت، سپس با معرفی صادق چوبک در سال۱۳۴۲ در شرکت ملی نفت ایران به عنوان کارمند بخش آموزش، مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ ایران و عراق و بسته شدن دانشکده نفت، با سمت استادیاری باز نشسته شد. وی بعد از آن که منزل مسکونیاش در آبادان تخریب شد به تهران مهاجرت کرد.
اسماعیل فصیح در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در بیمارستان شرکت نفت تهران به دلیل مشکل عروق مغزی در گذشت.
برخی از آثار فصیح: دل کور، لاله بر افروخت، شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما، درد سیاوش.
قسمتی از کتاب زمستان62
تنهاییم. باهم، ولی تنها.
تنگ غروبی است خنک، اوایل دی ماه ۶۲، کنار رود کارون در اهواز و ما دو تا خسته و تنها، گوشه میدان شهدا ایستادهایم. در پایان سفر دراز و تمام روزی از تهران به قم و اراک و بروجرد و خرم آباد و اندیمشک و دست آخر اهواز، و من از پیچ جلوی پاسگاه سر جاده قدیم خرمشهر انداختهام توی جاده پشت نیو سایت. در تاریکی از خرم کوشک زدهام توی بیست و چهار متری و بالاخره گوشه میدان مجسمه نگه داشتهام که اسمش شده میدان شهدا، با پرچم و پوسترهای بالای پایه سنگی خالی میدان، که روزگاری مجسمه شاهنشاه آریا مهر روش بود.
نظرات دیگران
بهمن فرمان آرا: «باید اقرار کنم که آشنایی من با نوشتههای آقای فصیح با زمستان ۶۲ شروع شده است و بعد بقیه را خواندم. ولی اولین داستانی که من از ایشان خواندم زمستان ۶۲ بسیار بسیار تجربه تکان دهندهای بود، میخواستم آن را فیلم کنم. برای من ممکن بود که در فضایی مشابه فضای ایران، آن را در خارج ایران هم بسازم، ولی همیشه تصمیم من این بوده که راجع به ایران در خارج از ایران فیلم نسازم. یکی از علایق و دلایلی که من برگشتم که در ایران بمانم و فیلم بسازم در واقع عشق ساختن زمستان ۶۲بود.»
منبع
- سایت خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)