مامور مخفی
نویسنده: جوزف کنراد
مترجم: سهیل سمی
ناشر: برج
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۱
تعداد صفحات: ۲۸۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۳۱۹
مامور مخفی یک داستان سیاسی است درباره آدمهایی که خواستهشان یک زندگی معمولی است.
آدولف ورلاک، شخصیت اصلی کتاب، اهل تقلای بیخودی نیست. همسرش را دوست دارد و بخاطر علاقه به او پذیرای نگهداری از برادرش استیو (که حتی کلمات را به سختی ادا میکند، دچار هیجاناتی میشود و کار طولانی مدتی را نمیشود به او سپرد) و مادرش (که عملا یک ازکارافتاده است) شده. مردی بیآزار و با مهربانی بیحدوحصر به نظر میآید و مغازه کهنهای دارد که در آن چیزهای متفاوتی برای فروش پیدا میشود.
البته این یک شغل پوششی است و بعدا میفهمیم که او 11سال است که گزارشهایی برای یک سفارت خارجی از اوضاع بریتانیا مینویسد. سفارتی که تا پایان داستان هم معلوم نمیشود مال کدام کشور است.
ماجرا از وقتی شروع میشود که ورلاک مشاور دولتی همان سفارتخانه را میبیند و متوجه میشویم که آنها از اوضاع کشور بریتانیا ناراضیاند زیرا به نظرشان پلیس بریتانیا برای سرکوب سوسیالیستها و آنارشیستها با شدت زیاد عمل نمیکند. بعداز آن ورلاک با دبیر اول جدید سفارت دیدار میکند، مردی که عقیده دارد مردم طبقه متوسط احمقند و وقت آن است اقدامی انجام شود که روح و نیرو در کنفرانس میلان بدمد، کنفرانسی که می خواهد کنش بینالمللی برای سرکوبی جنایات سیاسی سوسیالیستها راه بیندازند.
درنتیجه باید تعدادی خشونت در بریتانیا انجام شود تا مردم حاضر شوند به آن طرف حصار حیاط خلوتشان نگاهی بیندازند. خشونتهایی نه لزوما خونین اما به قدر کافی تکاندهنده و موثر.
پیشنهاد دبیر حمله به قصر یا کلیسا یا سفارتخانههای دیگر نیست بلکه عقیده دارد اکنون علم همان بت مقدس است و پیشنهادش بمب گذاری در رصدخانه گرینویچ است. و حالا ورلاک مسئول راه اندازی یک جنجال انفجاری در آنجا میشود وگرنه شغلش و درآمدش به عنوان یک مأمور سری را از دست میدهد. اما چطور این کار را انجام دهد؟
ورلاک همزمان عضو گروه آینده پرولتاریا هم هست که یک محفل آنارشیست هستند. گروهی از افراد آنارشیست که بیشتر بحث و جدل میکنند، به آینده همه چیز بدبینند و یکی از میانشان بمبی انفجاری ساخته است. ورلاک که در تردیدها و نگرانیهای بسیار است سرانجام تصمیم میگیرد که توسط برادر زن ساده و وفادارش (که احتمالا مبتلا به اوتیسم است) این بمب را در کنار دیوار رصدخانه بگذارد. بمب منفجر میشود اما به علت گیجی استیوی بمب در کنار خودش منفجر شده و او را تکه تکه میکند.
پلیس لندن در طی تحقیقاتش تکهای از پالتو استیوی را پیدا میکند که زن ورلاک جهت احتیاط و نگرانی همیشگی از گم شدن برادر، آدرس او را در آن دوخته بوده. همین سرنخ باعث شناسایی ورلاک، معلوم شدن نقشه او و خشم همسرش بابت آن و کشتن شوهرش میشود و به دنبالش سلسله اتفاقاتی که تمام خانواده و زندگی فردی هرکدام از آنها را از بین میبرد.
کنراد در این داستان تأثیر ماجراهای سیاسی را بر زندگی آدمها نشان میدهد. عدهای عقیده دارند داستان مامور مخفی که زمان وقوعش مربوط به سال 1886 است، نشانهای از مبارزه با مدرنیسم هم هست که در آن زمان به تدریج داشت اروپا را فرامیگرفت. درهرحال داستان مامور مخفی که اولین بار در سال 1907 در لندن به چاپ رسید، در زمان زندگی خود کنراد چندان دیده نشد و پس از مرگش مورد توجه قرار گرفت و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی زیادی هم از آن ساخته شد.
مامور مخفی در زمان حملات یازده سپتامبر نیز باردیگر مورد توجه شد و خوانندگان بسیاری پیدا کرد. این کتاب اولین بار به اسم مأمور سری با ترجمه پرویز داریوش در ایران منتشر شد.
درباره نویسنده
جوزف کنراد در سال 1857 در لهستان به دنیا آمد. به علت فعالیتهای ادبی و سیاسی پدرش به روسیه تبعید شدند. مرگ پدر و مادر باعث شد که سرپرستی او به عمویش سپرده شود. سرپرستی که به علت عدم علاقه کنراد به مدرسه و مشکلات روحی و عصبیاش چندان راحت نبود و سرانجام باعث شد که او به مرکزی فرستاده شود و از دریانوردی که به آن علاقمند بود سردربیاورد.
دریانوردی باعث شد که کنراد با کشورها و زبانهای مختلف آشنایی پیدا کند. گرچه سابقه یک خودکشی ناموفق در 20سالگی داشت اما سرانجام در کشور انگلیس ساکن شد و شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرد تا جاییکه اولین کتابش را با نام حماقت آلمایر به زبان انگلیسی نوشت و منتشر کرد.
داستانهای کنراد موضوعات متنوعی دارند اما در اکثر آنها به وجوه مختلف شخصیت انسانی و تردیدهای اخلاقی پرداخته. او عادت داشت که در حین نوشتن داستانهایش با دوستانش به صحبت درباره آن میپرداخت و حتی دستنوشتههایش را در اختیارشان میگذاشت.
کنراد چندان از سلامت جسمی و روحی برخوردار نبود و سرانجام در سال 1924 درگذشت.
دل تاریکی، لرد جیم، نوسترومو، فریای هفت جزیره، جوانی، از چشم غربی و رهایی برخی از کتابهای او هستند که به فارسی ترجمه شدهاند.
بخش از کتاب مامور مخفی
: این هدفیه که باید برای رسیدن بهش تلاش کنین. سوقصد به جان پادشاه یا رئیس جمهور بهقدر کافی پرشوره، اما نه به اندازهی گذشته. این اتفاق دیگه بخشی از خمیرمایهی وجودی روسای دولت شده. میشه گفت معمولی شده… حالا خشونت علیه …مثلا کلیسا رو در نظر بگیرین. بیتردید در نگاه اول کار هولناکیه، اما از دید آدمای معمولی بهقدر کافی تأثیرگذار نیست.
این کار در آغاز هرچقدر هم انقلابی و آنارشیستی به نظر بیاد، احمقای زیادی هستن که فکر میکنن این اقدام خشونتبار به حتم ماهیت مذهبی داره و همین از شدت اضطرابی که ما مایلیم این اقدام ایجاد کنه، کم خواهد کرد.
جنایت در رستوران یا سالن نمایش هم به این دلیل که ممکنه ناشی از احساسات غیرسیاسی تلقی بشه، همین طور خواهد بود: اوج استیصال و خشم مردی گرسنه، اقدامی در جهت انتقامگیری اجتماعی. تاریخ مصرف همهی این اقدامات گذشته. در آنارشیسم انقلابی چنین درسی دیگه آموزنده محسوب نمیشه. احساسات طبقهای که شما بهش حمله میکنین خیلی زود فروکش میکنه.
از نظر اونا مالکیت ازبین رفتنی نیست. نمیشه در درازمدت به دوام عاطفشون مثل دلسوزی یا ترس، مطمئن بود. حادثهی انفجار بمب در حال حاضر برای اینکه بر افکار عمومی تأثیر بگذاره باید هدفی فراتر از انتقام یا تروریسم داشته باشه. باید کاملا ویرانگرانه باشه. باید همین باشه، فقط همین، ورای کوچکترین ظن و تردید نسبت ه هر هدف دیگهای. شما آنارشیستها باید برای مردم روشن کنین که کاملا مصمم هستین تا کل دستاوردهای اجتماعی رو نابود کنین.
نویسنده معرفی: گیتی صفرزاده