در جستجوی زن از دست رفته
در شعر «ناهید کبیری» دغدغههای زنانه بهشکل برجستهای دیده میشود. او شجاعانه و امیدوارانه گزارههای عمدهای در هر شعر را به آزادی، عشق، امید، زیبایی، مهربانی، درنگ، دوستی، صلح و طبیعت اختصاص داده است و با نگاهی از سر نگرانی و مهر به تفسیر شاعرانهی جهان برخاسته. شعرها را صمیمی و سرراست نوشته و حتی وقتی از اضافههای تشبیهی و تتابع اضافات استفاده میکند سعی دارد که فضا را ملموستر جلوه دهد. از دید او جهان در خطر از یادبردن است و وظیفهی او به عنوان شاعر همین تذکاریست که در قالب شعر میدهد.
بعد از ظهرهای عطر و شانه و چتر
نویسنده: سرودهی ناهید کبیری
ناشر: نگاه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۷
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۳۵۲۴
در شعر «ناهید کبیری» دغدغههای زنانه بهشکل برجستهای دیده میشود. او شجاعانه و امیدوارانه گزارههای عمدهای در هر شعر را به آزادی، عشق، امید، زیبایی، مهربانی، درنگ، دوستی، صلح و طبیعت اختصاص داده است و با نگاهی از سر نگرانی و مهر به تفسیر شاعرانهی جهان برخاسته. شعرها را صمیمی و سرراست نوشته و حتی وقتی از اضافههای تشبیهی و تتابع اضافات استفاده میکند سعی دارد که فضا را ملموستر جلوه دهد. از دید او جهان در خطر از یادبردن است و وظیفهی او به عنوان شاعر همین تذکاریست که در قالب شعر میدهد.
بعد از ظهرهای عطر و شانه و چتر
نویسنده: سرودهی ناهید کبیری
ناشر: نگاه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۷
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۳۵۲۴
در جستجوی زن از دست رفته
در خوانش اول هر دفتر شعری که شاعرش زن است ما به شکلی از پیش تعیینشده و یا پیشامتنی در پی یافتن نشانههای زنانه در سطرها هستیم. میخواهیم خود را در شکل مخاطبی ببینیم که از جهان زنانه، در پی یافتن کدهاییست برای تلطیف واقعیت زمخت بیرونی. واقعیت از چشم زن یا نگاه زنانه با نوعی مادری یا تغزل آمیخته میشود تا در قرن بیست و یک، همهچیز شکل دیگری پیدا کند.
در متن ذهنیت «ناهید کبیری» به عنوان یک داستان نویس/ شاعر، دغدغههای زنانه بهشکل برجستهای دیده میشود. او شجاعانه و امیدوارانه گزارههای عمدهای در هر شعر را به آزادی، عشق، امید، زیبایی، مهربانی، درنگ، دوستی، صلح و طبیعت اختصاص داده است و با نگاهی از سر نگرانی و مهر به تفسیر شاعرانهی جهان برخاسته. شعرها را صمیمی و سرراست نوشته و حتی وقتی از اضافههای تشبیهی و تتابع اضافات استفاده میکند سعی دارد که فضا را ملموستر جلوه دهد. از دید او جهان در خطر از یادبردن است و وظیفهی او به عنوان شاعر همین تذکاریست که در قالب شعر میدهد.
یادمان نرود که ناهید کبیری در ادبیات ایران سابقهای نزدیک سه دهه فعالیت دارد که با همین نشانهها شناخته شده است. او همیشه در آثار خود نگران ِ از دسترفتن نشانههای زنانه است. او زنانگی را تنها آلترناتیو جهان خشن بیرونی میداند و گفتمانی مطرح میکند تا بتوانیم جهان را از کژی پاک کنیم؛ نگاهی جزئیگرایانه و توجه به ریزترین نشانههای ظریف زنانه.
شما به عنوان مخاطب از عنوان کتاب درمییابید که بعدازظهر شأن و منزلتی دارد که باید دریابیدش و بعدتر به عطر و شانه و چتر میرسیم که هر سه نشانههای جهانی تغزل و شاعرانهاند. در شعر «حواس آفتاب به من نیست» میخوانیم:
حواس آفتاب به من نیست/ رؤیاهای لنگه به لنگه گرمام نمیکند/ چرا به شماره ِ انگشتها و اعداد اعتماد کنم؟/ سرگیجههای زمین شتاب گرفته/ جابهجا شده قطب شمال و جنوب/ آینه و چراغ کجاست؟ (ص.۲۲)
در همین چند سطر شما دلواپسی و نقد مسلم شاعر را به مناسبات حاکم بر جهان میبینید. از اعداد و شماره دچار اضطراب میشود. و راستی کدام یک از ما در جهان حاضر از شمارش دچار اضطراب نشدهایم؟ او به اضطراب فرو رفته در دستهای انسان اعتراض دارد.
از همینجاست که اشارت به آینه و چراغ میدهد. نشانههای نور و روشنایی و دورتر ایستادن از آفتابی که حالا شاید قلابی شده است. آفتاب بیحواس شده و همه را گرم نمیکند. شاید انسان آفتاب و باور گرما را ویران کرده باشد اما زنانگی حاضر در ذهن شاعر ما را به سمت آینه و چراغ دعوت میکند. به سمت خیالی نازک. و تعبیری شاید ریشه دوانده در باورهای کهن انسان. او در جایی دیگر در میانهی شعر «تپههای پنج صبح» مینویسد:
عابری که تکههای رنج از جیبهای کتاش / بیرون زده است/ و از خندههای چاک چاک خودش/ در انزوای بی آینه میگریزد/ حتی از لاشههای عشق/ که از زهدان ِ سست ِ زنان ِ آبستن سقط میشوند/ میفهمی؟ / از لاشههای عشق!/ اما از اضطرابی که از پوست شرجی ِ کمرگاهم بالا میرود/ تا در تخدیر ِ شیشهای گیلاسام مرا ناپدید کند/ میترسم/ و از روز/ از روز که ابتذال ِ چندش آور ِ خودش را همیشه/ روی زبالهها و روزنامهها منتشر میکند… (ص. ۳۴ و ۳۵)
در این شعر مخاطب به خوبی میبیند که شاعر قدمی فراتر گذاشته و از زنانگی و مادرانگی بار شاعرانه را گرفته است و از لاشهی عشق حرف میزند. از عشق به عنوان عنصر غایب سخن میگوید. این وضعیت که مناسبات اجتماعی حاضر را نشانه میگیرد به ما یادآوری میکند که به جای عشق اضطراب است که از تن انسان بالا میآید. او از روز میترسد.
و میداند زباله و روزنامه را باید هوشمندانه کنار هم تدوین کند. چون ذات ابتذال ویرانکننده از راه رسانه به ما منتقل میشود. او به عنوان یک هنرمند به زنانگی فعلی معترض است. و به دنبال شکل دیگری از عشق میگردد که شاید در زمانی قدیمتر رواج داشته است.
ناهید کبیری میخواهد ما زن را در شعرش در معنایی که تداعی کنندهی عشق بوده است بازشناسیم. شاعر با تکرار این مضامین در دفتر شعرش مدام به ما یادآوری میکند که انسان را در چه حد در معرض تهدید جدی میبیند و در این وضعیت تنها نشانهها و مفاهیم از یاد رفتهاند که نجاتبخش میشوند. ناهید کبیری در شعر «فردا که رفتهای» مینویسد:
دیگر از ارابههای شکسته/ آسمانهای سنگی/ انسانهای سوخته/ کابوس خشم و تفنگ و خنجر و دندان سخن نمیگویم/ من در محلههای بی باران شاعر شدهام/ شام غریبانه پختهام/ و با تام تامِ طبل مرگ / در ضیافتهای لخت گرسنه رقصیدهام… (ص. ۵۵)
در این جا ما با نشانههای تاریخی رشد تمدن انسان مواجه هستیم. شاعر به عنوان زن قربانی این تمدن است. زن از دست رفته است تا خشم جای آن را بگیرد. او تمام پیشرفتهای تکنولوژیک را در زیر متن شعر به سخره میگیرد. انسان خشم را کاشته است و تا بن دندان مسلح است ولی این زن است که غریبانه شام پخته است. شعر در سطر نهایی خود به ضیافت گرسنه اشاره میکند. تضاد و صنعت شعری درخوری که خوش نشسته است.
او در همین حال و هوا شاعر شده است. بدون باران در خیالی خشک شده از خشم به شاعری روی آورده است. شاعر با استفاده از همین پناهگاه به نقد مناسبات مردانه و در ظاهر موفقیتآمیز پرداخته و به ما یادآوری میکند انسان زن را از یاد برده است. خواه این انسان زن باشد و مادر و یا مرد باشد و تاریخساز. اما این زنانگی از یاد رفته است. شاعر اگر بعدازظهرهای عطر و شانه و چتر را نوشته برای یادآوری به مخاطب قرن بیست و یک است که صرفاً با اضطراب و اضطرار زندگی را به پیش میراند.
خواندن این دفتر شعر برای علاقهمندان به شعر ضروری ست چون ناهید کبیری ناخودآگاه جمعی ما را برای شناخت زنانگی ناب و شاعرانگی ناب نشانه گرفته است.