برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیلیست مقالاتی که از این کتاب استفاده کرده اند
خلاصه داستان
داستان درباره استاد نقاش و هنرمندی به نام ماکان است. او که هنرمندی روشنفکر و بسیار جدی است، نسبت به رجال ردهبالا بیاهمیت است و زیر بار استبداد و جور سلطنت زمان رضاشاه نمیرود. این رویه باعث میشود تا او دستگیر شده و تبعید شود و در همان تبعید نیز از دنیا برود.
بعد از مرگ او آثارش در یک موزه به نمایش درمیآیند که در میان این آثار تصویر یک جفت چشم زنانه بسیار خودنمایی میکند. ناظم موزه تصمیم بر پیداکردن این چشمهای زنانه میگیرد. او متوجه میشود که این چشمها متعلق به فرنگیس دختر زیبای یکی از ثروتمندان شهر است که عاشق استاد ماکان بوده است. اما ماکان عشق او را جدی نمیگیرد و فرنگیس بهناچار برای نجات جان استاد به خواستگاری شهربانیچی پاسخ مثبت میدهد.
این رمان که در درجه اول یک رمان عاشقانه محسوب میشود نا به سامانیهای سیاسی کشور را طی بیست سال دیکتاتوری و خفقان نشان میدهد.
درباره نویسنده
بزرگ علوی در سال ۱۲۸۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. پدرش از روشنفکران مشروطهخواه بود. علوی در نوجوانی همراه پدر به اروپا رفت و در برلین به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به ایران بازگشت و در شیراز مشغول تدریس شد. وی سال ۱۳۰۷ به تهران آمد و کار تدریس را دنبال کرد. بزرگ علوی در همین سالها با سه تن دیگر ازجمله صادق هدایت گروه «ربعه» را تشکیل دادند و سلسله بحثهای نوین ادبی را آغاز کردند.
مجموعه داستان کوتاه چمدان نوشتهشده در سال ۱۳۱۳ نخستین اثر علوی است. علوی در این مجموعه با بهکارگیری نثری ساده، انشای روان، بازتاباندن فرهنگ عامه و تصویر ناکامیها و سیهروزیها، به سبک محمدعلی جمالزاده و هدایت نزدیک شد با این تفاوت که شخصیت داستانهای علوی به لحاظ تحرک و پویایی اجتماعی باشخصیتهای داستانهای هدایت که نگرشی دیگرگونه نسبت به جهان دارند، فرق میکنند.
بزرگ علوی در سال ۱۳۱۵ به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به زندان افتاد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور ۱۳۲۰) در زندان ماند. یادداشتهای بزرگ علوی در سالهای زندان پس از آزادیاش دستمایه نگارش دو گزارش داستان گونهاش شد.
علوی در ۱۳۲۹ از زندان آزاد شد و در زمانی که کشور صحنه تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، او نیز متأثر از سیاست روز درزمینههای گوناگون قلم زد. وی در همین سالها برجستهترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند چشمهایش را نوشت و در ۱۳۳۱ به چاپ رساند.
آشنایی وسیع بزرگ علوی با ادبیات دیگر ملتها و تسلطش بر چند زبان اروپایی و بهخصوص آلمانی، به وی این امکان را داد که ترجمههای خوبی نیز از ادبیات ملل به زبان فارسی منتشر کند. باغ آلبالو از چخوف، دوشیزه اورلئان اثر شیللر و حماسه ملی ایران اثر تئودور نولدکه از آن جملهاند.
قسمتی از کتاب چشمهایش
«تو دنبال خوشبختی پرسه میزنی. با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی به آدم چشمک بزند. ببین، من علیل هستم. شاید هم سل دارم نمیدانم، درهرصورت بیمار و علیل هستم.
مادرم مرا در اتاق کوچکی ته باغ بهطوریکه صاحبخانه شیون او را نشنود به دنیا آورده. در آن اتاق پر از نم، بیمار پرورده شدهام. خودم میدانم که عمر من زیاد طولانی نیست چند سال دیگر بیشتر زندگی نخواهم کرد؛ اما خوشبخت هستم.
برای من یقین است با کاری که انجام میدهم، در عرض ده سال دیگر اقلا صد بچه معلول نجات پیدا خواهند کرد. این مرا خوشبخت میکند این لذتی است که از مبارزه نصیب من میشود.»
«زیر تابلو، زیر قاب عکس، استاد به خط خود نوشته بود: چشمهایش – یعنی چشمهای زنی که او را خوشبخت کرده یا بهروز سیاه نشانده. چشمهای زنی که درهرحال در زندگی استاد اثر سنگینی گذاشته و نقاش را برانگیخته است.
به چه قصد این صورت را ساخته بود؟ آیا بدین منظور که از غربت پس از مرگش هدیهای برای معشوقهاش فرستاده و بدینوسیله وفاداری و دلدادگی خود را بروز داده باشد؟
یا اینکه میخواسته به زنی که با چشمهایش او را اسیر کرده بود بگوید که من تو را شناختم بهطوریکه خودت نتوانستی خویشتن را بشناسی و من میدانم تو باعث شدی که من امروز زجر بکشم. شاید هم میخواهد بگوید: ای چشمها، اگر صاحب شما با من بود من تاب میآوردم و خوشبخت میشدم».
«خیلی بلاها آدم در زندگی به سرش میآید و خودش مسبب همه آنهاست. منتها ادراک نمیکند، یا وقتی به ریشه آنها پی میبرد که دیگر کار از کار گذشته.»
«همه شهر تهران مرا و خانواده مرا میشناختند، اما من میان آنها خود را غریب و بیکس احساس میکردم. با آنها نمیتوانستم اخت بشوم. آنها زبان مرا بلد نبودند و احساسات و افکار آنها برای من بیزاری میآورد.»
«پوست بدنم، سرانگشتانم، نگاه چشمم، همهچیز من زیادتر از حد معمول حساس هستند. عوامل خارجی بیشازحد معمول در من اثر میکند و این حساسیت فوقالعاده باعث میشود که اعصاب من بیش از مقداری که ضروری است، تحریک شوند.»
«عشق پنهانی، عشقی که انسان جرئت نمیکند هرگز با هیچکس درباره آن گفتگو کند، به زبان بیاورد، به هر دلیلی که بخواهید ازلحاظ قیود اجتماعی، ازنظر طبقاتی، به سبب اینکه معشوق ادراک نمیکند و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را میخورد و میسوزاند و آخرش مانند نقره گداخته شفاف و صیقلی میشود.»
نظرات دیگران
سپانلو: «موضوع رمان برای خواننده ایرانی کمابیش آشناست. زنی جذاب در برخورد با استاد میانهسال نقاش کسی را مییابد که بهزیبائی او اساساً توجهی ندارد. زن برای جلبتوجه استاد با تشکیلات مخفی که در تهران و اروپا زیر نظر استاد میگردد همکاری میکند؛ و چون استاد به چنگ مأموران نظمیه میافتد، پیشنهاد ازدواج رئیس نظمیه را میپذیرد بهشرط آنکه استاد از مرگ نجات یابد.
اما استاد هیچگاه از فداکاری زن آگاه نمیشود. او تمام احساسات خود را در قبال این زن در پردهای بنام چشمهایش نهان کرده است. در این چشمها بهطورکلی زنی مرموز و دمدمیمزاج و هوسباز متجلّی است.
#بزرگ-علویسید مجتبی آقابزرگ علوی (زاده ۱۳ بهمن ۱۲۸۳، تهران – درگذشته ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برلین) شهرتیافته به آقا بزرگ علوی و بزرگ علوی نویسندهٔ واقعگرا، سیاستمدار چپگرا، روزنامهنگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی بود… در این رمان از اسلوب استثمار و استعلام بهره برده است؛ یعنی کنار هم نهادنِ قطعات منفصل یک ماجرای ازدسترفته و ایجاد یک طرح کلی از آن ماجرا به حدس و تخمین. این بداعت اسلوب، به همراه نثر منظم و سیال نویسنده در قیاس با معاصرانش بسی امروزی مینماید.»
گلشیری: درباره بزرگ علوی حق مطلب را، کموبیش، #هوشنگ-گلشیریهوشنگ گلشیری (زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ – درگذشتهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ در تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. مورّخان ادبی وی را از تأثیرگذارترین داستاننویسان معاصر زبان فارسی دانستهاند. بیان کرده، در مقالهای با عنوان «از هرچه رفته علوی داستاننویس است» که درواقع متن سخنرانی اوست برای بزرگداشت ٩٠ سالگی بزرگ علوی.
اعتقاد گلشیری در این مقاله این است که علوی با همه کموکاستیهایی که در کارش وجود داشت، داستان مینوشت. گلشیری میگوید: «علوی قصه پرکشش مینویسد، یعنی اغلب، اگر دقتهای من داستاننویس و البته مدعی مانع نشود، نوشتهاش را میشود به یکنفس خواند. پس خواننده علوی داستان او را راحت میخواند و این البته کار کمی نیست که اغلب ما بهتبع مدرن شدن شهرزاد قصهگو را در خود کشتهایم.»
سیامک وکیلی: «رمان چشمهایش یکی از داستانهای خوب فارسی است که بهحق در کنار بوف کور و تنگسیر و شازده احتجاب قرار میگیرد. علوی همهی توان نویسندگیاش را در آن صرف کرده و رمانی آفریده با چارچوب و ساختمانی محکم و شخصیتهایی زنده با همهی ظرافتهایشان. هرچند که در چند مورد با توضیحات و توصیفات طولانی، خواننده را کمی خسته میکند. بااینوجود به ساختمان اثر آسیبی وارد نمیشود. نویسنده، با توقف طولانی بر سر هر مطلب کمی خواننده را خسته و کسل میکند. هدف او ایجاد کنجکاوی و هیجان در خواننده است اما با زیادهروی.
اما بیشترین تاثیرعلوی، در همهی آثارش، از ادبیات غربی بهویژه آثار روسی است. شخصیتپردازی، رویداد پردازی، توصیفات و ابزاری که آنها در اختیاردارند، در بیشتر آثار قابلتوجهش شامل همین تأثیرپذیری است، ازجمله رمان چشمهایش.
عشق در آثار علوی ارزش و جایگاه ویژهای دارد. در این رمان نیز- که بیشتر همچون یک رمان سیاسی میشناسندش- عشق محور ماجراست و سیاست فقط پسزمینه آن را میسازد. این پسزمینه محملی است که عشق با همهی ویژگیهایی که میتواند داشته باشد، در آن امکان جولان مییابد و تا پایان رمان، همچون بوف کور، به هزارچهره درمیآید؛ سازنده و ویرانگر، زندگیبخش و مرگآور، متعالی و مبتذل، محرک و مخدر، زشت و زیبا.»
منابع:
- ماهنامهی ادبی «آفتاب» چاپ نروژ،تیرماه ۱۳۷۶
- سایت مد و مه، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
- روزنامه شرق چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، شماره ۲۹۸۹
نوشتهها و کتابهای مرتبط
Thanks for clicking. That felt good.
Close