ماهی سیاه کوچولو
نویسنده: صمد بهرنگی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
نوبت چاپ: ۱۰
سال چاپ: ۱۳۵۷
تعداد صفحات: ۴۰
ماهی سیاه کوچولو در زمانهای نوشته شد که تصورات درباره کودکی با اکنون فرق میکرد و میتوان این اثر را جزو مشهورترین آثار کودک ایران دانست که خوانشی فراتر از متن برای آن قایل شدند.
داستان ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که رنگش با بقیه ماهی قرمزهای آبگیر خودشان فرق دارد و اتفاقاً آنچه که در ذهن و فکرش نیز میگذرد هم متفاوت است. او حاضر است به عشق دیدن دریا خطر کند و سفری طولانی را حتی بدون اجازه و توجه به مادرش آغاز کند. ماهی سیاه کوچولو در این راه با تجربههای متفاوتی روبهرو میشود و مشکلات زیادی را سر راه خود میبیند.
او باید برای زنده ماندن تلاش کند حتی اگر به قیمت مبارزه با پرنده ماهیخوار باشد. برای او آگاهسازی دیگران نیز مهم است و فداکاری از ویژگیهای اوست حتی اگر برای نجات جان دیگری ، آسیب بسیار ببیند. این سفر از نظر کسانی که این اثر را سیاسی میدانستند و نشانههایی فراتر از متن برایش قایل بودند به عنوان تغییر شناخته میشد.
صمدبهرنگی این کتاب را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای اولین بار آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد. متن و تصویرگریهای درخشان آن را به اثری جهانی تبدیل کرد و بزرگترین جوایز را از جمله برگزیده شدن به عنوان کتاب سال در 1347 تا ششمین نمایشگاه بولونیا و لوح تقدیر براتسلاوا را در سال 1969 نصیبش کرده است.
این کتاب بارها و بارها به شکلهای مختلف منتشر و خوانده شده است. در اواخر دورهی پهلوی به مثابه راهنمای مبارزه و بیانیه سیاسی خوانده و درک میشد.
کتاب را میتوان برای کودکان زیر سن مدرسه مناسب دانست، البته برخی معتقدند برخی صحنههای درگیری کتاب ممکن است برای کودک مناسب نباشد اما شاید در مقایسه با اتفاقات روزمرهای که کودکان ایرانی با آن مواجهند زیاد نگران کننده نیست.
درباره نویسنده
صمد بهرنگی شناختهشدهترین نویسندهی ایرانی برای کودکان است که زندگی و مرگ عجیب و افسانهایاش در دورهای که همه چیز سیاسی بود، نسلی را تحت تاثیر قرار داد. او سال ۱۳۱۸ در تبریز به دنیا آمد و سال ۱۳۴۷ در رودخانهی ارس غرق شد، اما تا یکی دو دهه پیش که غلامحسین ساعدی و برخی دیگر از نویسندگان پرده از راز مرگ او برداشتند، گمان میرفت حکومت صمد را کشته است.
صمد بهرنگی معلم و نویسندهای جستوجوگر و خلاق و نوجو بود که تجربههایش را برای دیگران ثبت کرده است. او به قصههای عامیانه علاقه داشت و کارش را با گردآوری و بازنویسی این قصهها شروع کرد، اما داستانهای دیگری نیز برای کودکان نوشت. او همچنین در زمینهی ترویج کتابخوانی فعالیت گسترده داشت.
در نگاه صمد بهرنگی، آموزش و پرورش بدون توجه به شرایط اجتماعی جامعه و صرفاً بر اساس کتابهای تعلیم و تربیت ترجمهای راه به جایی نمیبرد. او میکوشید با خوانش انتقادی این کتابها و شرح وضعیت اجتماعی ایران راه حلهایی مناسب برای بهبود آموزش و پرورش پیشنهاد بدهد.
در افسانهها و قصهها نیز کوشید به زمینهی اجتماعی توجه و داستانها را بر اساس ضرورتهای روزگارش بازنویسی کند.آثار او چه آنان که در زمینه تربیتی نوشته شده، چه ترجمههایش و چه داستانهایی که برای بزرگسالان نوشت همواره مورد توجه بود و با استقبال خوانندگان مواجه میشد.
کتابهای او به زبانهای مختلف ترجمه شده و جوایز متعدد کسب کرده است.
تلخون را میتوان اولین کتاب او برای کودکان دانست که در سال 1342 نوشته و داستانش روایتی تلخ از زندگی کودکی زیر سایه نامادری است. اولدوز و کلاغها، اولدوز و عروسک سخنگو، کچل کفترباز، پسرک لبوفروش، پیرزن و جوجه طلاییاش، یک هلو هزار هلو ، ۲۴ ساعت در خواب و بیداری، کوراوغلو و کچل حمزهافسانههای آذربایجان، عروسکها و آدمها از دیگر نوشتههای او برای کودکان و نوجوانان است.
بخشی از کتاب ماهی سیاه کوچولو
*شب چله بود. ته دریا ماهی پیر دوازده هزار تا از بچهها و نوههایش را دور خودش جمع کرده بود و برای آنها قصه میگفت:«یکی بود یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی میکرد. این جویبار از دیوارههای سنگی کوه بیرون میزد و در ته دره روان میشد. خانهی ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود؛ زیر سقفی از خزه. شبها ، دوتایی زیر خزهها میخوابیدند. ماهی کوچولو حسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده، مهتاب را توی خانهشان ببیند!
*یک روز صبح زود، آفتاب نزده، ماهی کوچولو مادرش را بیدار کرد و گفت:
«مادر، میخواهم با تو چند کلمهیی حرف بزنم».
مادر خواب آلود گفت:«بچه جون، حالا هم وقت گیر آوردی! حرفت را بگذار برای بعد، بهتر نیست برویم گردش؟»
ماهی کوچولو گفت:«نه مادر ، من دیگر نمیتوانم گردش کنم. باید از اینجا بروم.»
*ماهی گفت:«سلام، خانمبزرگ!»
قورباغه گفت:«حالا چه وقت خودنماییست، موجود بی اصل و نسب! بچهگیر آوردهیی و داری حرفهای گنده گنده میزنی! من دیگر آنقدرها عمر کردهام که بفهمم دنیا همین برکهست.
بهتر است بروی دنبال کارت و بچههای مرا از راه به در نبری.» ماهی کوچولو گفت:«صدتا از این عمرها هم که بکنی، بازهم بک قورباغهی نادان و درمانده بیشتر نیستی.» قورباغه عصبانی شد و جست زد طرف ماهی سیاه کوچولو، ماهی تکان تندی خورد و مثل برق در رفت و لای و لجن و کرمهای ته برکه را بهم زد.
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری