vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

کفش‌های نپوشیده

سوگ، اگرچه جریان زندگی را کند و سنگین می‌کند، اما همزمان فرصتی است برای بازسازی هویت، پذیرش فقدان و ادغام خاطره در زندگی جاری. خاطره و اندوه، درست مانند کفش‌ها و دفترها در داستان «کفاشی خوش‌قدم»، هم نشانه فقدان‌اند و هم وسیله‌ای برای حفظ پیوند با کسی که دیگر در میان ما نیست.

 

شب بگردیم

نویسنده: علی خدایی

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۴

تعداد صفحات: ۱۱۵

شابک: ‏‫‬‭۹۷۸۶۲۲۰۱۱۲۷۶۱

 

  این مقاله را ۵ نفر پسندیده اند

 

تهیه این کتاب


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

کفش‌های نپوشیده

نویسنده: سونیا عطایی

فقدان فرزند برای والدین تجربه‌ای غم‌انگیز و تمام‌نشدنی است که مرز میان حال و گذشته را محو می‌کند و روان را در بحر اندوه و خاطره فرو می‌برد. والدین، با یاد و فقدان فرزندشان مواجه می‌شوند، با خاطرات زنده و ناپدید، بین غم و زندگی جاری دست و پنجه نرم می‌کنند. این سوگ، تجربه‌ای عمیق از تنهایی، احساس گناه، سردرگمی و پوچی است و زمان را نه به شکل خطی بلکه به صورت حلقه‌ای از یاد، فقدان و بازگشت خاطره تجربه می‌کنند.

 

 

این تجربه روانی و فلسفی، علاوه بر آثار درونی، روابط والدین با جهان و دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. درست همان‌طور که دوستان و بچه‌ها در پایان داستان «کفاشی خوش‌قدم»، مرتضی را دوباره به جریان زندگی بازمی‌گردانند، حضور حمایت اجتماعی و تعامل با دیگران می‌تواند تسکین‌دهنده و بازسازنده باشد. سوگ، اگرچه جریان زندگی را کند و سنگین می‌کند، اما همزمان فرصتی است برای بازسازی هویت، پذیرش فقدان و ادغام خاطره در زندگی جاری. خاطره و اندوه، درست مانند کفش‌ها و دفترها در مغازه، هم نشانه فقدان‌اند و هم وسیله‌ای برای حفظ پیوند با کسی که دیگر در میان ما نیست.

 

 

داستان کوتاه کفاشی خوش‌قدم (که یکی از داستان‌های مجموعه شب بگردیم است) در فضایی زمستانی و برفی روایت می‌شود، جایی که مرتضی درفشی میان سکوت و سردی مغازه خود، هم به امور روزمره می‌پردازد و هم با خاطرات و فقدان پسرش محسن مواجه می‌شود. این مواجهه فراتر از یک تجربه احساسی ساده است؛ نویسنده با بهره‌گیری از جزئیات دقیق، فضاسازی غنی و ریتم متناسب، فلسفه‌ای از سوگ و فقدان را بازتاب می‌دهد که زندگی جاری و خاطره مرگ را در هم می‌آمیزد و خواننده را با پیچیدگی روان و هستی شخصیت روبه‌رو می‌کند.

 

برف که در سراسر متن بارها ظاهر می‌شود، نمادی از سکون و انجماد زمان و آیینه‌ای از روان غمگین شخصیت است. سکوت و آرامش مغازه در تضاد با حرکت بچه‌ها و دوستان، حس تنهایی و نوستالژی را تقویت می‌کند و هر بار که برف آرام می‌بارد، مرز میان حال و گذشته برای مرتضی محو می‌شود. از منظر فلسفی، برف نه تنها گذر زمان و فناپذیری هستی را نمایان می‌کند، بلکه نشان‌دهنده تکرار و تجدید است؛ خاطرات، حتی اگر ناپدید شوند، در ذهن و روان شخصیت بازتولید می‌شوند و در جریان سوگ جای می‌گیرند.

 

 

روایت فراتر از اشیای روزمره هستند؛ آن‌ها حامل خاطره، حسرت و فقدان‌اند و هر شماره و پاشنه بلند، نماد مسیر زندگی از دست رفته و توقف اجباری است. نگه داشتن این اشیا برای مرتضی نوعی مکانیسم روانی برای مدیریت سوگ و حفظ ارتباط با فرزند فوت شده است. او با لمس کفش‌ها، ورق زدن دفترها و یادآوری شماره‌ها، با پسرش تعامل می‌کند و هویت خود را در مواجهه با فقدان بازتعریف می‌کند.

 

کفش‌ها مرز میان حرکت و سکون، حضور و فقدان، گذشته و حال را نمایان می‌سازند و نشان می‌دهند که سوگ بخشی از تجربه انسانی و فرآیند شکل‌گیری هویت است. جمله‌ی «اگر رفت رفت، اگر نرفت می‌ماند» نه صرفاً اشاره به خرید و فروش کفش‌ها، بلکه بیانگر پایداری خاطره و اثر آن بر روان انسان است؛ خاطره می‌تواند از دست برود یا همچنان باقی بماند و شخصیت را در خود غرق کند، همانگونه که سوگ همواره بین پذیرش فقدان و ادامه زندگی نوسان دارد.

 

 

مرگ محسن و زندگی جاری مرتضی تضاد میان زمان، فقدان و استمرار زندگی را برجسته می‌کند. از نگاهی روانکاوانه، این تضاد حس گناه، مسئولیت‌پذیری پدرانه و فقدان کنترل را آشکار می‌سازد؛ مرتضی با هر لمس کفش‌ها، با هر بررسی دفترها و مرور خاطرات، با فقدان مواجه می‌شود و همزمان تلاش می‌کند با زندگی جاری تعامل داشته باشد.

 

سوگ در اینجا فرایندی فعال و پویاست؛ او به جای انکار یا فرار از فقدان، آن را تجربه می‌کند و از طریق فعالیت‌های روزمره، تعامل با دیگران و مرور خاطرات با آن آشتی می‌کند. از دیدگاهی فلسفی، این تجربه سوگ رابطه‌ای پیچیده میان مرگ، زمان، هویت و استمرار زندگی ایجاد می‌کند؛ فقدان نه پایان است و نه توقف، بلکه بخشی از جریان وجود و شکل‌دهنده معنای زندگی است. این نکته روانشناختی و فلسفی به خواننده یادآوری می‌کند که سوگ صرفاً اندوه نیست، بلکه یک فرآیند درونی و پویا برای بازسازی هویت و تثبیت رابطه با گذشته است.

 

 

دوستان و بچه‌هایی که در پایان داستان به مغازه می‌آیند و مرتضی را صدا می‌زنند، بازگشت به زندگی و امید را نمایان می‌کنند. این تعامل اجتماعی، از منظر روانشناختی، تسکین سوگ و تجدید انرژی عاطفی شخصیت را فراهم می‌کند؛ او در مواجهه با فقدان تنها نیست و حضور دیگران به او یادآوری می‌کند که زندگی ادامه دارد.

 

از منظر فلسفی، این صحنه بیانگر آن است که سوگ نمی‌تواند جریان زندگی را متوقف کند؛ حضور دیگران، تعامل اجتماعی و حرکت جامعه، فرصت بازسازی هویت و ادغام خاطره در زندگی جاری را فراهم می‌آورد. این نکته نشان می‌دهد که سوگ، اگرچه تجربه‌ای عمیقاً شخصی است، به واسطه تعامل انسانی و تجربه جمعی قابل مدیریت و معناگذاری است.

 

 

زبان محاوره‌ای و ریتم متن، با جمله‌های کوتاه و بلند و تکرار صداها و برف، بازتاب جریان ذهنی و روان شخصیت است. جزئیات روزمره مانند کرکره‌ها، دفترها، والور و شماره کفش‌ها، زمان و مکان ملموس ایجاد می‌کنند و فضایی شاعرانه و روانشناختی می‌سازند که خواننده را با ذهن و عاطفه شخصیت همراه می‌کند.

 

این جزئیات از نظر روانشناختی حفظ و سازماندهی خاطره و سوگ را نشان می‌دهند؛ هر اقدام روزمره، حتی کوچک، حامل تجربه‌ای از فقدان و حضور خاطره است. از منظر فلسفی، این جزئیات یادآور این حقیقت هستند که هویت انسانی پیوسته با خاطره و تجربه فقدان شکل می‌گیرد و هیچ لحظه‌ی روزمره‌ای بی‌ارتباط با جریان عاطفی و روانی نیست.

 

 

نکته مهم دیگر، تضاد میان سکون مغازه و حرکت بیرون از آن است؛ برف، سکوت و ایستایی را نمایان می‌کند، اما ورود دوستان و بچه‌ها و زندگی جاری خیابان، جریان زمان و حیات را نشان می‌دهد. از دید روانشناختی، این تضاد نشان‌دهنده تنش بین یادآوری فقدان و تعامل با زندگی جاری است و با نگاهی فلسفی، تجربه انسان را درک می‌کند که زندگی و مرگ به شکل همزمان و موازی جریان دارند. کفش‌ها، دفترها، برف، مغازه، دوستان و بچه‌ها همه نمادهایی هستند که تجربه انسانی سوگ، حافظه، فقدان و استمرار زندگی را در ابعاد روانشناختی و فلسفی بازنمایی می‌کنند.

 

 

در نهایت، داستان با ترکیب فضاسازی دقیق، جزئیات روزمره، نمادگرایی عمیق و تضاد زندگی و فقدان، تجربه‌ای جامع و چندلایه از سوگ ارائه می‌دهد. سوگ در این متن همزمان یادآوری و پیوند با گذشته، مواجهه با مرگ، بازسازی هویت و بازگشت به زندگی جاری است. مخاطب نه تنها با خاطره و اندوه شخصیت همراه می‌شود، بلکه با پرسش‌های هستی‌شناختی درباره زمان، مرگ، زندگی و هویت انسانی مواجه می‌گردد.

 

این روایت نمونه‌ای موفق از ادغام روانشناسی، فلسفه و ادبیات کم‌کلیشه است که فرصتی برای درک عمیق‌تر تجربه انسانی، مدیریت سوگ و ارزش خاطره فراهم می‌آورد و نشان می‌دهد که فقدان، اگرچه دردناک است، بخشی جدایی‌ناپذیر از شکل‌گیری معنا و هویت انسان است. این داستان یادآور می‌شود که سوگ تنها یک فقدان نیست، بلکه تجربه‌ای زنده و جاری است که انسان را با زندگی و زمان، گذشته و حال، و رابطه پیچیده میان خاطره و هویت به چالش می‌کشد و در عین حال امکان بازسازی و ادامه زندگی را فراهم می‌آورد.

 

 

 

پیشنهاد مطالعه: سوگواری باشکوه

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *