مروری بر دیدگاههای عمده در خصوص آموزش دین در مدارس
این مقاله را ۱۵ نفر پسندیده اند
در اعصار گذشته آموزش دینی نه تنها بخش جداییناپذیری از تعلیم و تربیت محسوب میشد بلکه بخش کانونی و اصلی تعلیم و تربیت بود. ضمن آن که در بسیاری از مناطق و فرهنگها، نهاد دین متولی کل آموزش و پرورش بود بهطوریکه مدارس، عمدتا دینی بوده و یا دستکم وابسته به نهاد دین بودند. از اینرو، آموزش دین امری بدیهی به شمار میرفت. اصولا طرح پرسش جدی از بودن یا نبودن آموزش دین و فراتر از آن، بحث بر سر امکانپذیری آموزش دین در مدارس از عصر مدرن و بعد از سکولاریزم، در مغربزمین آغاز شده است؛ پرسشی جدی و مبنایی که در عرصه نظر و عمل، پاسخهای متفاوتی به آن داده شده است. بر اساس مبانی نظری و مرور مطالعات انجام شده در این خصوص که عمدتا در مقالات و بعضا کتابهای پژوهشی انعکاس یافتهاند، چهار دیدگاه عمده در خصوص آموزش دین در مدارس را میتوان شناسایی و طبقهبندی کرد. نخست، آموزش دین با هدف ملتزم و مقید بار آوردن دانشآموزان. این دیدگاه قدیمیترین و مرسومترین دیدگاه آموزش دین بوده که همچنان نیز در بین جوامع دینی و یا اقلیتهای دینی مهاجر در دنیای غرب، رواج فراوان دارد. اغلب کتابهای درس دینی جوامع اسلامی از جمله ایران، مطابق با این دیدگاه تالیف و تدوین شدهاند. ضمن آنکه این دیدگاه در بسیاری از کتابهای تالیف شده در خصوص تعریف تربیت دینی در جهان اسلام از جمله ایران، به عنوان پذیرفتهشدهترین تعریف قابل ردیابی است. مثل کتاب «تربیت دینی در دوره دبستان و دبیرستان» تالیف محمود نوذری، انتشارات دانشگاه فرهنگیان و یا کتاب «فقه تربیتی» تالیف علیرضا اعرافی، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. در جهان اسلام، این دیدگاه عمدتا برآمده از رویکردهای فقهی و نقلی در تاریخ علوم اسلامی است. تاکید این رویکردها در قلمرو آموزش غالبا بر تعبد، اطاعتمحوری و شکل دادن به رفتارهای دینی شرعی و عبادی است. در این میان، گروهی از باورمندان به این دیدگاه چه در جهان یهودی-مسیحی و چه اسلامی، متاثر از رویکرد کلامی بودهاند. اینان اعتقاد داشتند که به جای استفاده از روش تعبدی و اطاعتمحوری باید از روشهای عقلانی-فلسفی در راستای معتقد و ملتزم بارآوردن دانشآموزان بهره گرفت. رد پای این دیدگاه را میتوان در کتابهای درسی تعلیمات دینی پیش از انقلاب که زیر نظر بهشتی و توسط افرادی همچون باهنر تالیف شده بودند، مشاهده کرد. ضمن آن که در کتابهای درسی بعد از انقلاب نیز همچنان این رویکرد دیده میشود. بهویژه کتابهای سالهای اولیه بعد از انقلاب که بر اساس دیدگاههای مطهری نوشته شده بودند. دومین رویکرد عبارت است از تعلیم و تربیت سکولار. اصولا سکولاریزم به معنای جداسازی دین و گرایشهای دینی از حوزههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی،علمی و آموزشی است. در ذیل این رویکرد، شاهد دو دیدگاه هستیم: 1) جداسازی آموزشهای دینی و مذهبی از مدارس رسمی. در این مدل، در مدارس دولتی و عمومی به هیچ روی آموزش دین ارایه نمیشود. اما در کنار مدارس دولتی، بعضا مدارس مذهبی وابسته به کلیسا حضور داشته و خانوادهها اختیار دارند که فرزندان خود را در مدارس دولتی عمومی ثبتنام کنند و یا به این مدارس خصوصی مذهبی بفرستند. این مدل کم و بیش در برخی از کشورهای جهان غرب و همچنین ترکیه رایج است. از نظر مبانی تئوریک، این رویکرد مبتنی بر این پیشفرض است که تعلیم و تربیت مبتنی بر علم و تفکر است، درحالیکه دین و دینداری مبتنی بر ایمان و تعبد میباشد و به همین دلیل بهتر آن است که این دو قلمرو از هم جدا باشند. 2) در برخی از جوامع نیز در تلاش بوده و یا هستند که به طور کامل آموزش دین را در مدارس حذف کنند. نمونه این نظام آموزشی را میتوان در کشورهای کمونیستی، بهخصوص قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، مشاهده کرد. در حال حاضر در بین کشورهای مسلمان، حکومت تاجیکستان، چند سالی است که با هدف مبارزه با افراطگرایی دینی، در تلاش بوده که آموزش دینی را به طور کامل از مدارس به ویژه مدارس ابتدایی حذف کند. سومین دیدگاه را میتوان رویکرد تربیت معنوی تلقی کرد. طرفداران این رویکرد، ضمن باور به نیاز فطری و به تبع آن ضرورت حضور معنویت در زندگی فردی و حتی جمعی انسانها، آن را بدیلی برای دینداری تعبدی، تکلیفگرا و همچنین دینباوری عقلانی تلقی میکنند. این رویکرد بر احساسات، عواطف و تجربههای شخصی و درونی معنوی دارد. البته باید توجه داشت که ذیل این رویکرد، دو دیدگاه عمده قابل مشاهده است: 1) معنویتگرایی دینی و خداباورانه که معنویت را جوهر باطنی و ماهیت اصیل ادیان الهی دانسته و طرفداران این دیدگاه بر این باورند که در چارچوب ادیان آنچه اصالت دارد، معنویت و رسیدن به حقایق و امور معنوی جهان آفرینش است. اصلیترین حقیقت معنوی جهان، خداوند یا هستی مطلق است که بنیاد معنویت به حساب میآید. دستیابی به عالم معنا و بنیاد آن یعنی خداوند واحد و مطلق نه از طریق باورهای ذهنی و منطقی و نه به واسطه اطاعت از شریعت، تعبد و تقید امکانپذیر نیست. بلکه باید به واسطه تجربه شخصی و یا به تعبیر عرفا، سیر و سلوک انفسی، منزلبهمنزل به آن نزدیک و نزدیکتر شد. این به اصطلاح سفر معنوی شخصی همان است که اهل عرفان از آن به عنوان «طریقت» یاد میکنند. بدینتربیت، کاملا مشخص است که بنیاد نظری این رویکرد تربیت دینی را باید در مکاتب عرفانی وابسته به ادیان، جستوجو کرد. کتاب «آموزش و پرورش روح: به سوی برنامه درسی معنوی» نوشته میلر و ترجمه نادرقلی قورچیان، انتشارات فراشناختی اندیشه و همچنین کتاب «تعلیم و تربیت از منظر عشق و عرفان» نوشته بابک شمشیری، انتشارات طهوری، از جمله کتابهای منتشر شده مطابق با این رویکرد هستند. 2) دیدگاه تربیت معنوی مستقل از ادیان. پیروان این دیدگاه، همچون دیدگاه قبلی، معنویت را جزء لاینفک و انکارناپذیر هستی انسان دانسته و بر همین اساس معتقدند که تربیت معنوی باید در مدارس حضور داشته باشد. اما از دید آنها، معنویت به نوعی هدفمندی و معناداری زندگی، احساس پیوستگی و اتحاد بین انسانها با یکدیگر و فراتر از آن نوعی احساس یگانگی و اتحاد انسان با جهان هستی است. جهانی زنده و هوشمند که لزوما نیازی به تصور فراتر از آن یعنی خداوند نیست. به همین دلیل، نیازی به ادیان رسمی و خداباورانه هم احساس نمیشود. البته در عمل، پیروان این دیدگاه در قلمرو تربیت معنوی، مستقیم و غیرمستقیم از آموزهها و مناسک ادیان گوناگون تاثیر پذیرفتهاند. شاید بتوان دیدگاههای آنها را تلفیقی از مکاتب عرفانی ادیان مختلف از جمله ادیان ابراهیمی، بوداییسم، هندوییسم و نظایر آنها تلقی کرد. بیآنکه پایبند هیچکدام از آنها باشند. برای فهم بهتر این دیدگاه میتوان به کتاب «معنویت، فلسفه و تعلیم و تربیت» که توسط «دیوید کار» ویراسته شده و عبدالله غلامرضا کاشی آن را ترجمه کردهاند، رجوع نمود. این کتاب را انتشارات آرما منتشر کرده است. و اما چهارمین دیدگاه، عبارت است از رویکرد «آموزش درباره دین». اگر در دو رویکرد اول، «آموزش دین» به معنای یاد دادن آموزههای دینی خاص، مفهوم بنیادین این رویکردها محسوب میشود، در رویکرد چهارم، تاکید بر شناخت و درک ادیان است. به تعبیر دیگر، «آموزش دین» مفهومی دروندینی است که به منظور باورمندسازی و ملتزم بار آوردن متربیان به کار میرود. حال آنکه، بنا به مفهوم «آموزش درباره دین»، هدف، عمدتا ارایه دانش درباره ادیان مختلف است تا بدین وسیله فراگیران به درک بهتری از ادیان رسیده و بتوانند ضمن مواجههی منطقیتر با پیروان ادیان گوناگون، موضع اعتقادی خود را بر اساس شناخت و آگاهی، شکل دهند. در واقع ذیل این رویکرد، دو نگاه را میتوان تشخیص داد. نخست، نگاهی کارکردگرایانه به ادیان و آموزش آنها. پیروان این نگاه، معتقدند از آنجا که ادیان همواره حضور پررنگی در تاریخ جوامع بشری داشته و دارند، بهتر است که از ظرفیت آموزههای ادیان برای حل مشکلات و یا دستکم، کاهش معضلات انسان معاصر و بهتر کردن شرایط زندگیاش بهره گرفت. برای مثال برخی از آموزههای دینی و برخی خوانشها از ادیان، میتوانند به صلحآموزی و صلحگستری در جهان کمک کنند. نمونه این دیدگاه را میتوان در کتاب انگلیسی «آموزش صلح و دین: نظرگاهها، پداگوژی و راهبردها» انتشارات اسپرینگر، مطالعه کرد. دوم، نگاهی که من آن را نگاه انسانگرایانه مینامم. این نگاه بر مبنای حقوق طبیعی و مبنایی انسان، استوار شده است. انسان از دو حق طبیعی که عبارتند از حق آگاهی و شناخت و حق انتخاب آزادانه برخوردار است. بنا به تعبیر دینی این دو حق برآمده از ویژگیهای فطری انسان هستند. اگر بپذیریم که انسانها بنا به حق شناخت و آگاهی، باید از تعلیم و تربیت برخوردار گردند، چگونه میتوان او را از شناخت و آگاهی در خصوص ادیان محروم کرد؟ به یاد داشته باشیم که ادیان از جمله تاثیرگذارترین، مهمترین و گستردهترین بخشهای مربوط به میراث فرهنگی بشر در طول تاریخ بودهاند. چه بخواهیم چه نخواهیم، چه مثبت و چه منفی، آموزههای ادیان در شکل دادن هویت فرهنگی، روانشناختی و تاریخی ما انسانها، سهم عمدهای داشتهاند. سهمی که همچنان ادامه دارد. انسانها چه موافق و چه مخالف، همواره با دین زیستهاند. پس چگونه میتوان، حق آگاهی و شناخت درباره آن را که بخش مهمی از هویتش است را از او دریغ کرد؟ چگونه میتوان توجیه کرد که دانشآموز باید میراث ادبی و علمی خود را فرابگیرد اما حق نداشته باشد که میراث دینی پیشینیانش را بشناسد؟ از سوی دیگر، حق انتخاب آزادانه، ایجاب میکند که انسان بتواند آزادانه و عادلانه، گزینههای مختلف را در اختیار داشته و البته امکان شناخت و آگاهی درباره آنها برایش فراهم باشد. با این نگاه قرار نیست که مدرسه دانشآموزان را لزوما ملتزم و متشرع پرورش دهد بلکه مثل سایر درسها، فرصت کسب شناخت، آگاهی و در نتیجه انتخاب آزادانه دینباوری یا عدم آن را در اختیار آنها میگذارد. بدینترتیب، آموزش درباره دین، فرصتی است برای اندیشیدهورزی و تامل درباره آموزههای ادیان و میراث آنها در تاریخ بشریت. در پایان لازم میدانم تاکید کنم، هدف از نوشتار حاضر صرفا، آشنایی خوانندگان محترم با دیدگاههای گوناگون درباره آموزش دین بوده است و نه تلاش در جهت رد و یا تایید هر یک از آنها. از اینرو، انتخاب هر کدام از این دیدگاهها و یا ترکیبی از آنها بر عهده خوانندگان است. به تعبیر ساده، قضاوت با شماست.
مروری بر دیدگاههای عمده در خصوص آموزش دین در مدارس
مدرسه




