دریا نام دیگر رهایی است
قصه ی یک سال مزخرف
نویسنده: هتر اسمیت
مترجم: کیوان عبیدی آشتیانی
ناشر: فاطمی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۳۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۶۳۰۳۶۸
این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند
فرار از بحران همیشه راه نجات نیست. ترک کردن جایی که خاطرات تلخی از آن داریم، ما را از آنها خلاص نمیکند. زندگی جت بعد از زندانی شدن پدرش از هم فرو میپاشد. او به همراه مادرش شهر زادگاهشان را ترک میکند تا زندگی تازهای شروع کنند. اما در جای جدید هم خبری از آرامش نیست. در مدرسهی جدید، جت با پسری همسن خودش به نام جونیور آشنا میشود. پسری خشمگین و آسیبدیده که زیر سلطهی پدری خشن بزرگ شده. جونیور قربانی خشونتی است که آن را بازتولید میکند. به این ترتیب، جت آرام آرام در جریان مسری خشم گرفتار میشود. جریانی که در آن توانایی آسیب زدن به اطرافیاناش را پیدا میکند. مادر، نگران از اینکه پسرش دارد در گرداب اشتباهات غرق میشود، او را به خانهی مادربزرگاش میفرستد. زنی شوخطبع و دنیادیده که خانهای ساحلی در کنار دریا دارد. مادربزرگ جت، زنی عجیب و دوستداشتنی است؛ با موهایی آبیرنگ مثل پشمک، خانهای شاد و رنگارنگ و ماشینی صورتی که نمایانگر جسارت و شور زیستن اوست. مدت زمانی که جت در کنار مادربزرگ با حال و مهرباناش سپری میکند، مجالی است برای ترمیم زخمهای عاطفی؛ بازهای نه چندان طولانی که به او اجازه میدهد خویشتناش را از زیر غبار اشتباهها بیرون بکشد. آنها تکه شیشههای صیقلخوردهی ساحل را جمع میکنند. سرگرمی کوچکی که استعارهای از دوام آوردن است به این معنی که با وجود ضربههای امواج، تکهشیشهها همچنان زیبا هستند و قدرت درخشیدن دارند. مهربانی بیقید و شرط مادربزرگ به آهستگی زخمهای درون او را التیام میدهد. جت میآموزد که اشتباهات بخشی از روند رشداند و هیچکس، حتی بزرگترها از لغزش مصون نیستند. یکبار مامان ازم پرسید، برای کارهایی که کردهام متأسف نیستم؟ من و جونیور، کلمههای فریبدهنده داشتیم: افسوس نمیخوریم. آن کلمهها مثل تورهای امنی بودند که آتشنشانها پایین ساختمانهای آتشگرفته پهن میکنند. هروقت حس میکردم با خودم زمزمه میکردم افسوس نمیخورم … هتر اسمیت با زبانی شاعرانه و ساختاری مبتنی بر قطعههای کوتاه در قالب شعر آزاد، داستانی تأثیرگذار و سرشار از احساس میآفریند. روایتی روان و درعین حال پرکشش که خواننده را تا پایان با خود همراه میکند. این نوع روایت هم برای نوجوانانِ کتابخوان و هم برای آنهایی که کمتر سراغ کتاب میروند، تجربهای دلچسب و تازه است. شعر آزاد قالبیست که شاعر در آن قید و بند وزن و قافیهی کلاسیک را کنار میگذارد و به موسیقی درونیِ واژهها و جریان سیال احساسات و افکار تکیه میکند. شکست سطرها در این قالب معمولاً همانجایی اتفاق میافتد که اندیشه توقف میکند. همین ویژگی باعث میشود شعر آزاد به گفتوگوی روزمره نزدیکتر و برای خواننده در دسترستر باشد. آزادی ساختاری در شعر آزاد به شاعر اجازه میدهد حرفش را صمیمیتر و راحتتر بگوید. تکرارهای سنجیده و مکثهای بجا، میتواند تأثیر عاطفی عمیقی بسازد. در رمانهایی که در قالب شعر آزاد، نوشته میشوند روایت به شکلی پویا، روان و بدون واسطه است. زبان اگرچه شاعرانه اما در خدمت روایت باقی میماند. ضربآهنگ گفتوگوها و عواطف شخصیتها فاصلهی میان خواننده و راوی را از میان برمیدارد. در قصهی یک سال مزخرف روایت از زاویه دید جت و اولشخص است، طوری که خواننده با افکار، احساسات و تحول او همراه میشود. «قصهی یک سال مزخرف» نوشتهی هتر اسمیت، در لایهی سطحی، داستان پسر نوجوانی است که پس از سالی سخت و پر از اشتباه، در کنار مادربزرگش به آرامش میرسد؛ اما در لایههای عمیقتر، دربارهی بحران هویت، بار احساس گناه و تلاش برای ابراز وجود در سایه فشارهای اجتماعی است. در این اثر با تأمل در رابطهی میان افراد و ساختارهای اجتماعی، به ویژه جامعهی محلی و فرهنگ قضاوتگر مواجهایم. دستگیری پدر، نخستین خراش در شالودهی روانی جت است. در جامعهای کوچک و مچگیر، پسر «مجرم» بودن، به سرعت به انگ اجتماعی بدل میشود به گونهای که نقش پدرِ خطاکار به پسر انتقال مییابد و احساس شرم و گناه به او القا میکند. نتیجهی فشار بیرونی، بحران درونی است. جت در واکنش به طردشدگی، با جونیور، پسری طغیانگر و آسیبدیده پیوند میخورد؛ پیوندی که درواقع، نوعی همذاتپنداری با وجه سرکوبشده و خشمگین خودش است. جت با نزدیک شدن به جونیور، با بخش تاریک خود روبهرو میشود. اعمال خلاف، دزدی و خیانت، نشان از تکرار الگوهای آسیبزای اجتماعیاند؛ الگویی که نشان میدهد چطور محرومیت و طردشدگی میتواند از کودکی به بزرگسالی منتقل شود. مادربزرگ به مثابه نیروی زنانهی شفابخش میانجی خودِ آسیبدیدهی جت و دنیای بیرون است. او با عشق بیقید و شرط و زیست رنگارنگاش، شکلی تازه از بودن در جهان ارائه میدهد. او نماینده نسلی است که هنوز ارتباط خود را با طبیعت و ارزشهای بنیادین انسانی حفظ کرده است. در کنار او، جت میآموزد که بازسازی روانی تنها از مسیر جامعهپذیری و ارتباط سالم میگذرد، نه انزوا. عناصر طبیعی نیز در این داستان بار نمادین دارند. گویی دریا همان ناخودآگاه جمعی است؛ پهنهای که گذشته را در خود میشوید و باز مینمایاند. تکه شیشههای ساحل که در اثر ضربهی امواج صاف و درخشان شدهاند، نشان میدهند که تجربههای سخت با گذشت زمان میتوانند بخشی از رشد درونی باشند و چراغ راه آینده. در پایان، جت نه از جامعه میگریزد و نه گذشته را فراموش میکند؛ بلکه از خلال بازاندیشی و پذیرش اشتباهاتاش به آشتی درونی میرسد. این کتاب ترجمهی کیوان عبیدی آشتیانی، مترجم توانای ادبیات کودک و نوجوان است. او پیشتر نیز رمانهایی در قالب شعر آزاد ترجمه کرده و نشان داده است که مهارت ویژهای در برگردان اینگونه آثار دارد. دریا نام دیگر رهایی است
دروغ گفتم
و گفتم نه.
در حال سقوطمپیشنهاد مطالعه: اسم من بلیز فورچون است








