به کمپین روزهای پر کتاب در قرنطینه خوش آمدید
“کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین می کند: کتابهایی که میخوانید و انسانهایی که ملاقات میکنید”
مک لوهان
لیستی از متن هایی که دوستان وینشی برای ما ارسال کرده اند
شما با رای دادن به این متون ما را در پیدا کردن متون برتر یاری کنید
![]() | قربانی دیگرانیم و جلاد خویش نام ارسال کننده: Nassim Najafi نام کتابی که معرفی شده: قربانی دیگرانیم و جلاد خویش شخصیت, متشکل است از مجموعه ای از واکنشهای شرطی حاصل از دردها و شادیهای گذشته. خود را کاملا با آن زخمها یکی کرده ایم. هدف این است که بفهمیم شخصیت عملکردی ست که شخص را در موقعیتهای مشابه وادار به همان رفتارها می کند, و در نتیجه شخص اسیر افکار و عملکردش در رابطه با خود و دیگران می شود. آنچه به آن اعتقاد می گوییم منشأ این رفتارهای ناخودآگاه برنامه ریزی شده است.اینجا چیزی که باید تغییر دهیم تاریخچه زندگی خود نیست چون قابل تغییر نیست. آنچه باید زیر سؤال برود شیوه برخورد ما با گذشته است. درباره هویتی که با توجه به گذشته برای خود ساخته ایم. تا زمانی که احساسمان در رابطه با \"اهمیت خود\" را زیر سؤال نبرده ایم و مرتبا بر قربانی بودن توسط تاریخچه زندگی خود مهر تأیید می زنیم, با خود برخوردی جدی نکرده ایم. | ۱ ۰ |
![]() | مستند داستانی همه نوکرها نام ارسال کننده: Nazanin Dehghani نام کتابی که معرفی شده: همه نوکرها مشکلی نبود که آنها ازما جدا شدند! چون سابقه جدا شدن نیرو ها را داشتیم و برای ما خیلی سخت نبود. مشکل دومی که خیلی دل آدم را میسوزاند این بود که با رفتن آنها از لشکر ما، دشمن شروع به مسخره کردن فرمانده کرد! از این می سوختیم که دشمن داشت به فرمانده تکه میانداخت که ((ببین چقدر دوستت دارند؟! هنوز تشنه شان نشده تنهایت گذاشتند! بقیه دور و بری ها هم هنوز تشنه شان نشده تا معلوم بشود چقدر به پایت صبر میکنند!)) این حرفها خیلی خیلی دردآور بود. ما سرمان را پایین انداخته بودیم و از خجالت و حرص و درد نمیدانستیم چه بگوییم. فرمانده هم سکوت کرده بودند و حرفی نمی زدند. چه بگویند؟ چه می ماند که بگویند.؟ بعضی وقتها شکَّم برطرف میشود و مطمئن میشوم که قطع شدن آب حکمتی داشت که خیلیها از آن غافلیم فقط از آن روز هم میسازیم برای لبهای تشنهی ارباب و بچه های حرم! اما دردناک تر از آن این بود که آبروی ما رفت، رفت فقط بخاطر اینکه بعضیها از تشنگی ترسیدند و فکر کردند دنیا خراب می شود اگر تشنه شان بشود! | ۱ ۱ |
![]() | نام ارسال کننده: علیرضا نام کتابی که معرفی شده: سال بلوا \"لبهایش لرزید، چشمهایش روی صورتم دور افتاد، توی دلم گفتم خدا کند یکی بخاباند بیخ گوشم. اما با صدایی گرفته و بغض آلود گفت، داری باهاش عروسی می کنی.\"\" دو قدم به طرفم بر داشت . دستهایش بوضوح می لرزید، در حالتی بین عصبانیت و گریه داد زد،- چرا؟- من که نمی خواهم- پس کی می خواهد- گریه کردم . گفتم نمی دانم- از غیرتی که به خرج می داد کیف می کردم، با چشم هام می خواستم همه اندامش را ببلعم و باز بسازمش- به مادرم چی بگویم؟- هر چه دلت خواست بگو، هر کاری دلت خواست بکن، فقط مردد نباش ، من که مسخره تو نیستم.- آخ که چقدر ماه شده بود! بر افروخته و عصبانی به زمین پا می کوبید هوار میکشید حرص می خورد با تحکم حرف می زد چقدر ماه شده بود و چقدر دلم می خواست یک کشیده مردانه بخواباند بیخ گوشم.\" !! | ۴ ۰ |
![]() | تاریخ اجتماعی ایران جلد اول نام ارسال کننده: Setareh Jazaeri نام کتابی که معرفی شده: ناریخ اجتماعی ایران جلد اول و زندگی انسانهای بدوی جاهل و مضطربی را به خاطر آوریم که در دامان طبیعت قهار و در محیط جنگلهای تاریک و وحشتزا سر گردانند.در چنین شرایطی بشر با فکر نارسای خود رعد وبرق وصاعقه را علامت قهر و غضب، وهوای خوش و ابر و باران را نشان مهر و محبت طبیعت میانگاشت! | ۲ ۱ |
![]() | مرشد و مارگاریتا نام ارسال کننده: آلیشان وسکان نام کتابی که معرفی شده: مرشد و مارگاریتا سؤالی که ناراحتم کرده این است که اگر خدا نباشد، چه کسی حاکم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم می دهد؟بزدومنی با عصبانیت در پاسخ به این سؤال کاملاً بی معنی گفت: انسان خودش بر سرنوشت خودش حاکم است.خارجی به آرامی جواب داد: ببخشید ولی برای آنکه بتوان حاکم بود باید حداقل برای دوره ی معقولی از آینده، برنامه ی دقیقی در دست داشت، پس جسارتاً می پرسم که انسان چطور می تواند بر سرنوشت خود حاکم باشد در حالی که نه تنها قادر به تدوین برنامه ای برای مدتی به کوتاهی مثلاً هزار سال نیست بلکه حتی قدرت پیش بینی سرنوشت فردای خود را هم ندارد؟ مثلاً تصور کنید قرار می شد شما به زندگی خود و دیگران نظم بدهید و داشتید کم کم به این کار علاقه مند می شدید که ناگهان شما… او… دچار سکته ی خفیفی می شد… بله سکته ی قلبی… و این پایان کار شما به عنوان یک ناظم خواهد بود. دیگر سرنوشت هیچ کس جز خودتان برایتان اهمیت نخواهد داشت… پایان قضیه یک تراژدی است: مردی که گمان می کرد نقشی تعیین کننده دارد یکباره به جسدی بی حرکت در یک جعبه ی چوبی تبدیل می شود و دیگران هم که او را از آن پس بی فایده می پندارند، می سوزانندش… | ۲ ۱ |
![]() | داستان دو شهر نام ارسال کننده: نام کتابی که معرفی شده: داستان دو شهر پرنس تالیران: \"با سر نیزه خیلی کارها می توان کرد، اما سر نیزه جای خوبی برای نشستن نیست.\" | ۳ ۲ |
![]() | این ناقوس مرگ کیست؟ نام ارسال کننده: الناز رامزی نام کتابی که معرفی شده: این ناقوس مرگ کیست؟ با خود گفت کاش من بتوانم بنویسم ما چه بر سر دیگران آورده ایم، نه آنچه دیگران بر سر ما آوردند. | ۲ ۳ |
![]() | کافه اروپا نام ارسال کننده: امیر حسین رفیقی نام کتابی که معرفی شده: کافه اروپا چقدر پول پس انداز کنیم تا احساس امنیت و آسودگی داشته باشیم؟ فکر کنم حالا دیگر جواب سوالم را می دانم: این مبلغ دست یافتنی نیست. اگر بیش از چهل سال داشته باشی، نمی توانی به افزایش چشمگیری در درآمدت دل ببندی، فقط می توانی چنین پولی را به ارث ببری. آن چند نفری که وارث مبلغ هنگفتی می شوند، نمی توانند کل تصویر را برای بقیه ما تغییر دهند. بنابراین ما باز می گردیم به همان اندیشه که سازوکار یک جامعه باید به شکلی باشد که بتواند خدمات حداقلی اجتماعی و درمانی را در اختیار مردم بگذارد. تنها از این راه است که همه افراد می توانند احساس امنیت کنند. تا زمانی که این آرمانشهر جدید تجسم پیدا کند من چاره ای ندارم جز اینکه همچنان در حراجی ها خرید کنم. | ۴ ۲ |
![]() | مردی به نام اوه نام ارسال کننده: مهرنوش محبی نام کتابی که معرفی شده: مردی به نام اوه عشق از دست رفته هنوز عشق است، فقط شکلش عوض می شود. نمیتوانی لبخند او را ببینی یا برایش غذا بیاوری یا مویش را نوازش کنی یا او را دور زمین رقص بگردانی. ولی وقتی آن حس ها ضعیف می شود،حس دیگری قوی می شود. خاطره. خاطره شریک تو می شود. آن را می پرورانی. آن را میگیری و با آن می رقصی. زندگی باید تمام شود، عشق نه. | ۴ ۴ |
![]() | نام ارسال کننده: فردیس مرادی نام کتابی که معرفی شده: کیخسرو جنگیدن با دشمنی که از او نفرت داری آسان است. سخت جنگیدن با آنانی ست که دوستشان داریم. اینجاست که شجاعت معنا میابد. | ۲ ۳ |












