سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

زندگی، جنگ و دیگر هیچ

نویسنده: اوریانا فالاچی

مترجم: لیلی گلستان

ناشر: امیرکبیر

نوبت چاپ: ۱۸

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۵۳۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۰۰۰۵۴۵۳


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
زندگی، جنگ و دیگر هیچ

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

این کتاب حاصل حضور یک سال اوریانا فالاچی، خبرنگار شناخته شده، در کشورهای ویتنام و مکزیک است.

او برای یافتن پاسخ خواهرش درباره «زندگی»، از جنگ و درگیری مثال آورد و وقتی نتوانست این دختر کوچک را قانع کند به ویتنام سفر کرد و در هنگام برگزاری المپیک تجربه‌های متفاوتی را اندوخت و در این کتاب ارائه داد.

 

زندگی جنگ و دیگر هیچ

 

 

کتاب را با همان تصویر معروف کشته شدن یک شورشی ویتنامی به دست رئیس پلیس آغاز کرده و در مقدمه‌اش دلایل نوشتن این اثر را آورده. #اوریانا-فالاچی در این کتاب تجربه و بینش خود را از جنگ و زندگی در اختیار ما قرار داده است.

زندگی، جنگ و دیگر هیچ در سال 1970 منتشر شد و از آن زمان در گوشه و کنار جهان بارها و بارها منتشر شده است.


درباره نویسنده


«اوریانا فالاچی» را بسیاری را به عنوان یک روزنامه‌نگار سرشناس به یاد دارند . او که به دلیل گفت‌وگو با رهبران جهان از شاه ایران تا یاسر عرفات، از ایندیرا گاندی تا هنری کسینجر در خاطره‌ها مانده است به عنوان یک خبرنگار در جنگ‌ها و درگیری‌های بسیاری شرکت کرده است. 

 

اوریانا فالاچی
اوریانا فالاچی

 

فالاچی در سال در 1929 در شهر فلورانس متولد شد و در 2006 درگذشت . در طول زندگی‌اش جوایز متعددی را دریافت کرد از جمله جایزه مشهور «بانکارلا» در سال ۱۹۷۰

آثار دیگر او نیز همچون نامه به کودکی که هرگز زاده نشد و پنه‌لوپه به جنگ می‌رود  در ایران مورد استقبال قرار گرفته است.


بخش‌هایی از کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ


* میمون را می‌گیرند و به زنجیرش می‌کشند و بعد نزد مشتری می‌برند تا مشتری با آتش سیگارش نقاط مختلف بدن میمون را بسوزاند و یا با یک کارد بدن میمون را سوراخ سوراخ کند. مثلا چشم‌هایش را و میمون از درد دیوانه می‌شود و چون دیوانه می‌شود خون به سرش می‌آید و بعد میمون را می‌گیرند و تق! جمجمه‌اش را می‌شکنند و مغزش را خام و خون آلود می‌خورند. خیلی خوشمزه است.


* فردای آن روز به ویتنام رفتم. در ویتنام جنگ بود، آتش بود و خون بود. خبرنگاری بودم که دیر یا زود گذرش به آنجا می‌افتاد. شب شد و خوابیدم و ناگهان صدای جنگ گوش‌ها را پر کرد. همه جا می‌لرزید. خرابی‌ها به بار آمد. قلب‌ها سوراخ شد و در یک آن ضجه کودکان بی‌سرپرست و مادرانی که کودکشان از دست رفته بود به گوش رسید. و من خیلی زود فهمیدم که در بهار کسی دوباره زنده نمی‌شود.


و من به این فکر می‌کردم که در طرف دیگر دنیا بحث بر سر این است آیا می‌توان قلب بیماری را که فقط ده دقیقه از زندگی‌اش باقی‌ست، به جای قلب بیمار دیگری گذاشت تا شفا یابد؟ در حالی‌که اینجا هیچ کس از خودش نمی‌پرسید که آیا صحیح است جان یک عده انسان پاک و سالم را بگیرند و …؟


نفرت و خشم سراپایم را می‌لرزاند و مغزم را سوراخ می‌کند با خود قرار می‌گذارم که این گسیختگی دنیا را برای تو الیزابتا، و برای دیگران تعریف کنم.
برای تو که تضادهای این دنیای پر غوغا را نمی‌شناسی الیزابتا و برای تو که نمی‌دانی چرا وقتی می‌خندم از ته دل می‌خندم و چرا وقتی گریه می‌کنم این چنین زیاد می‌گریم. و چرا وقتی که باید شاد باشم خوشحال نمی‌شوم و چرا گاهی مشکل‌پسند و زمانی سهل‌گیرم. تو هنوز نمی‌دانی.

در این دنیا با تلاش‌ها و معجزه‌ها زندگی انسان رو به مرگی را نجات می‌دهند ولی باعث مرگ صدها، هزارها و میلیون‌ها موجود زنده و سالم می‌شوند. می‌دانی؟ زندگی خیلی بیش از لحظه2ای بین تولد و مرگ است…

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *