دختران هل، دانه های قهوه
نویسنده: بدریه البشر
مترجم: انتظار شعبانی
ناشر: آده
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۳
تعداد صفحات: ۱۴۷
شابک: ۹۷۸۶۲۲۹۳۷۴۳۰۶
این مقاله را ۰ نفر پسندیده اند
دختران هل، دانه های قهوه
نویسنده معرفی: میترا مرادی
دختران هل، دانههای قهوه، روایت زندگی زنی جوان به نام هند است. هند اهل ریاض است و مانند اکثر زنان خاورمیانه، از کودکی قربانی مفاهیمی همچون سنت، آبرو، تعصب و … بوده است، که هر یک نقابی بر چهرهی زن میگذارند، نقاب پشت نقاب، آنقدر که زن با چهرهی واقعی خود بیگانه میشود.
قصههای کودکی همواره به زنان و دختران سرکش وعده آتش دادهاند. و مردها نگهبانان سرسخت این باورها هستند. سنتگرایی مادر، تعصب برادر و همسر، همواره بر جسم هند مهار زده، روحش اما میل به عصیان دارد. به نوشتن پناه میبرد اما او حتی مالک نام خود نیست، پس به اسم مستعار مینویسد. ریشهها چنان در تار و پود جان زن تنیدهاند که جز فرار راهی برای رهایی نیست.
در دل روایت اصلی، با خردهروایتهایی مواجه میشویم که هر یک به نحوی ما را با رنجهای چند نسل از زنان و دختران این جامعه آشنا میکنند.
در این جغرافیا، زنان، رنج را مزهمزه میکنند، کنج غارهای تعصب، در میانهی هزارتوهای سنت، در مارپیچِ ریشهها، در قفسهای آبرو، پشت میلههای شرم. هر کدام ذرهای میشوند در کهکشانی سیاه و میچرخند، میچرخند، میچرخند، در هم میتنند، کلافی میشوند هزار گره، با قصههایی هزار رنگ.
وحشت قصههای کودکیشان، گاه خراشی شده بر جان، گاه ریسمانی بر گلو، گاه زنجیری بر پا. و بعد کسی آنها را از میانهی کودکیهای نکردهشان دزدیده و دریده.
اما روزی قصه، طناب نجاتی میشود آویخته از آسمان، «هر قصه از زهدان یک دانهی کشیدهی هل به دنیا میآید» و طغیان میکند، مثل عطر هل، که هیچ چیز جلودارش نیست، که بیپرواست، که مرز نمیشناسد، ارمغان قصه، بیداری میشود، مثل قهوه، در جان میجهد، سلولها را یک به یک بیدار میکند. «هل و قهوه در موجهای جوشان غلت میخورند تا به مرز دیوانگی و سرریز شدن برسند».

قصه، جادوست، در قصه، زمان میمیرد، خلأ پا میگیرد، به وسعت تمام ناشناختهها. قصه، قلمرویی است خارج از مدار این جهان، زنان در آن سرزمینی میسازند از عطر و حریر و رویا، زخمهاشان را مرهم میگذارند، روحشان پروانه میشود، جوانه میزنند، میرویند. کلمات جاری میشوند، روح را نوازش میکنند، حفرهها را پر میکنند، زخمها را میشویند.
بدریه البشر نویسنده و روزنامهنگار سعودی است که در سال 1965میلادی در ریاض به دنیا آمده. او مدرک دکترای خود را در رشته فلسفه هنر و جامعهشناسی از دانشگاه لبنان گرفته و سابقه کار در نشریات و دانشگاه دارد.
البشر در سال 2011 برنده جایزه بهترین ستون روزنامه در جوایز مطبوعات عرب شد. از او تاکنون بیش از ده کتاب منتشر شده است.
بخشی از کتاب
هرگز آن شب اول را فراموش نکرد؛ شبی که دست و پایش را بست و او را مانند هیولاهای چاه جنزدهی روستا، که از آن میترسید، درید و تمام شب با استخوانهایی که از ترس میلرزیدند رهایش کرد.
از همان شب تصمیم گرفت از او متنفر باشد و برای کاری که کرده عذابش بدهد. حتی اگر به زمان طولانی نیاز داشته باشد.







