سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

شما که غریبه نیستید

نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی

ناشر: معین

نوبت چاپ: ۳۴

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۳۵۴


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
شما که غریبه نیستید

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

شما که غریبه نیستید زندگی‌نامه‌ی خودنوشت هوشنگ مرادی کرمانی است. او در این کتاب، به روایت زندگی‌اش از دوران کودکی تا دوران نوجوانی می‌پردازد. او که پدر و مادرش را از دست داده، با پدربزرگ و مادربزرگ پدری‌اش در روستای کویری سیرچ زندگی می‌کند. اتفاقات دوران کودکی‌اش، بازی‌ها، شیطنت‌ها، مشکلات، روابطش با آدم‌های اطراف و… همه در این کتاب انعکاس یافته‌اند.

پس از گذراندن دوره‌ی دبستان، نویسنده به کرمان مهاجرت می‌کند. اتفاقاتی که در این شهر برای او می‌افتد بخش دیگری از این کتاب را تشکیل می‌دهند. کتاب دربرگیرنده‌ی هفتاد و هشت فصل کوتاه است که هر کدام نهایت ده صفحه دارند.

 

غریبه نیستید

 

 

درباره نویسنده

 

هوشنگ مرادی کرمانی در 16 شهریور 1323 در روستای کویری سیرچ(کرمان) به دنیا آمد. مادرش وقتی او نوزاد بود از دنیا رفت، پدرش هم به دلیل افسردگی شدید نتوانست کنار تنها فرزندش بماند. بنابراین کودکی مرادی کرمانی در منزل پدربزرگ و مادربزرگش سپری شد.

پدربزرگی که کدخدای روستا بود اما به مرور املاکش را از دست داد. عموی مرادی کرمانی، معلم روستا بوده، برای همین او از کودکی با آثاری مانند گلستان سعدی، غزلیات حافظ، امیرارسلان نامدار و … آشنا می‌شود. مرادی کرمانی تا سال پنجم دبستان در سیرچ می‌ماند و پس از تمام کردن دوره‌ی ابتدایی برای گذراندن دوره‌ی متوسط به کرمان می‌رود. در کرمان هم‌زمان با تحصیل کارهایی مانند کار در دکان نانوایی، کتاب فروشی، نوشتن آگهی فیلم برای سینماها و … را تجربه کرد.

ردپای این تجربه‌ها در آثار او دیده می‌شود، مانند داستان نان از کتاب قصه‌های مجید. اولین تجربه‌های جدی نوشتن برای مرادی کرمانی از همین زمان آغاز شد؛ از نوشتن داستان‌های طنزآمیز برای روزنامه دیواری مدرسه که اولین جایزه‌ی ادبی‌اش را هم برای همین روزنامه دیواری دریافت کرد. او نمایشنامه‌هایی نیز برای اجرا در مدرسه می‌نوشت.

 

مرادی کرمانی از سال 1339 فعالیت حرفه‌ای خود را با نویسندگی برای رادیو محلی کرمان آغاز کرد. با مخالفت خانواده‌اش برای تحصیل در رشته‌ی ادبی، دبیرستان حرفه‌ای بازرگانی را انتخاب کرد. بعد از اتمام دوره‌ی دبیرستان به تهران مهاجرت کرد و در هنرستان هنرهای دراماتیک ثبت نام کرد.

در همین دوران برای گذران زندگی به کارهای مختلفی پرداخت، مانند ایفای نقش‌های کوچک در نمایش‌ها، معلمی و … همین دوران در کنکور مدرسه‌ی عالی ترجمه قبول شد و لیسانس خود را در رشته‌ی زبان انگلیسی دریافت کرد. اولین داستان مرادی کرمانی به نام کوچه‌ی ما خوشبخت‏ها در سال 1347در مجله‌ی خوشه با سردبیری احمد شاملو منتشر شد که حال و هوایی طنز آلود داشت.

پس از چاپ این داستان، داستان‌های دیگری را نیز در همین مجله به چاپ رساند. بعد از تعطیلی این نشریه، فعالیت خود را در نشریاتی مثل سپید و سیاه، اطلاعات هفتگی و … ادامه داد. همین فعالیت‌های مطبوعاتی نثر ساده‌ی هوشنگ-مرادی-کرمانی را شکل داد، نثری که به زبان روزمره‌ی مردم نزدیک است و پر است از اصطلاحات مردم کوچه و بازار. اولین کتاب داستان مرادی کرمانی، «معصومه» که حاوی چند قصه‌ کوتاه است در سال ۱۳۵۰ منتشر می‌شود.

 

غریبه مرادی کرمانی
مرادی کرمانی

 

 

او از سال 1352 همکاری با رادیو را آغاز می‌کند و به نویسندگی برای این رسانه می‌پردازد. معروف‌ترین و مهم‌ترین کاراکتر داستان‌های او یعنی مجید همین‌جا خلق می‌شود. اقبال مخاطبان رادیو نسبت به قصه‌های مجید، که انعکاس زندگی شخصی مرادی کرمانی بود، باعث شد که نوشتن این قصه‌ها تا حدود صد و چهل قسمت ادامه پیدا کند، حتی بعد از انقلاب 1357 هم، مدیران رادیو به ادامه‌ی این قصه‌ها تمایل نشان دادند.


فضای قصه‌های مجید به نسبت داستان‌هایی که آن زمان برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شد متفاوت بود. رنگ و بویی ایدئولوژیک نداشت و داستان‌های واقع‌گرایی بودند که به سادگی، به زندگی روزمره‌ی پسری خیال‌پرداز و بازیگوش که عاشق ادبیات است و با مادربزرگ‌ش زندگی می‌کند، می‌پرداختند. طنز قوی موجود در این قصه‌ها که هم با شخصیت مجید و هم با قلم مرادی کرمانی تنیده شده، این داستان‌ها را جذاب‌تر می‌کند.

مرادی کرمانی سی و هشت قصه از قصه‌های مجید اجرا شده در رادیو را، برای چاپ انتخاب می‌کند، جلد اول این مجموعه در سال 1358(یا 1359) توسط انتشارات سحاب به چاپ می‌رسد.


اولین جایزه‌ای که مرادی کرمانی برای آثارش دریافت می‌کند در سال 1359 است، بچه‌های قالیبافخانه کتاب برگزیده‌ی شورای کتاب کودک می‌شود. همین کتاب موفق می‌شود دیپلم افتخار آی.بی.بی. وای(دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان) و رئیس هیات داوران جایزه‌ی جهانی هانس کریستین آندرسن را در سال 1980 دریافت کند.

او برای نوشتن بچه‌های قالیبافخانه به کرمان رفته بود و ماه‌ها در کنار بافندگان قالی نشسته بود تا احساس آن‌ها را به خوبی درک کند. مرادی کرمانی در طول فعالیت حرفه‌ای‌اش جوایز متعددی را هم از نهادهای ایرانی هم نهادهای بین‌المللی دریافت کرده است.


نثر موجز و تصویری مرادی کرمانی، باعث شده آثار او، بیش از هر نویسنده‌ی ایرانی دیگری به صورت فیلم دربیاید. شاید این نثر دراماتیک نتیجه‌ی علاقه‌مندی او به سینما و تحصیل در هنرستان در سال‌های اولیه‌ی اقامت در تهران باشد. تا کنون کارگردانان ایرانی مطرح بسیاری آثار او را مایه‌ی اقتباس سینمایی قرار داده‌اند.


از این نویسنده تا کنون نزدیک بیست اثر به چاپ رسیده که قالب‌های متفاوتی دارند. مجموعه داستان کوتاه، داستان بلند، زندگی‌نامه‌ی خودنوشت و …. بسیاری از این آثار به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند و حتی، علاوه بر ایران، به کتاب‌های درسی کشورهای دیگر نیز راه پیدا کرده‌اند.


دنیای داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی برخاسته از تجربیات شخصی این نویسنده است و ردپای تجربه‌های فردی او از روابط انسانی در کتاب‌هایش دیده می‌شود.، دنیایی که با عناصر تکرارشونده‌ای چون فقر و محرومیت، زندگی روستایی، فقدان حضور پدر یا مادر(گاه هر دو)، نزدیکی با طبیعت و… همراه است.

مرادی کرمانی در گفت‌وگویی از عناصر مشترک قصه‌های خود یعنی یتیمی، فقر شرافتمندانه و روستا یاد می‌کند که نتیجه‌ی تأثیر محیطی است که در آن پرورش پیدا کرده است. بسته به فضا و روند داستان‌ها، این عناصر کمابیش در تمامی آثار مرادی کرمانی حضور دارند. میان بسیاری از شخصیت‌های آثار این نویسنده شباهت‌هایی وجود دارند و شخصیت‌های کتاب شما که غریبه نیستید (که اتوبیوگرافی نویسنده است) در آثار دیگرش به‌خصوص داستان آن خمره و قصه‌های مجید تکرار می‌شوند.


یکی از ویژگی‌های مهم آثار مرادی کرمانی ترسیم فضایی واقع‌گرایانه است که با نثری ساده و آمیخته به اصطلاحات مردم کوچه و بازار، ارائه می‌شود. شخصیت‌های داستان‌های مرادی کرمانی، شخصیت‌هایی زنده و ملموس هستند. شخصیت‌هایی باورپذیر که حتی اگر بسترشان، محیطی روستایی باشد عمق روابط انسانی را بازتاب می‌دهند، به همین دلیل دغدغه‌های آن‌ها برای مخاطب‌هایی از هر طبقه‌ی فرهنگی و اجتماعی آشناست.

 

بخشی از کتاب شما که غریبه نیستید

 

مشق می‌نوشتم. به تخته نگاه می‌کردم. حرف نمی‌زدم و کیفم همین‌جور تو بغلم بود. بچه‌ها هم فهمیده بودند که چه‌قدر کیفم را دوست دارم. سر به سرم می‌گذاشتند. یک روز ادهمی همکلاسم روی کیفم تف کرد. تفش را با آستینم پاک کردم. می‌خواستم گریه کنم که نکردم. عوضش تو راه مدرسه کیف حلبی‌اش را قاپیدم و پرت کردم تو درخت چنار. کیف رفت و توی شاخه‌ی درخت گیر کرد.

هیچ‌کس نمی‌توانست کیف را پایین بیاورد. تنه‌ی درخت کلفت و صاف بود، بلند بود. همه‌ی بچه‌ها زیر درخت جمع شدند. هرکس هرچه داشت، پرت کرد طرف کیف، که بیفتد، نیفتاد. آقای زکاء که معلم بود، سر رسید. آمد زیر درخت سرش را بالا گرفت که ببیند وضع کیف از چه قرار است. سر دوات مرکب تو کیف باز شده بود، مرکب سیاه ریخت تو صورت و چشم چپش.

 

 

نویسنده معرفی: مریم محمدخانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *