اسم من بلیز فورچون است
زمانی برای معجزه
نویسنده: آن لوق بوندو
مترجم: بیتا ابراهیمی
ناشر: پیدایش
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۲۱۶
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۴۴۰۹۸۵
این مقاله را ۰ نفر پسندیده اند
در صفحههای اول رمان «زمانی برای معجزه» نقشهای قرار دارد؛ نقشهای که کوههای قفقاز در آن دیده میشود و مرزهایی که از پس فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمدند. این نقشه، مسیر سفر پنجسالهی گلوریا و کمیل است برای گریختن از دژخیمِ جنگ و رسیدن به امنیت. داستان در هنگامهی آشوبهای سیاسی و جنگهای داخلی قفقاز، درست در سالهای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میگذرد. هیچ تضمینی برای آرامش ناپایدار و شکنندهی پناهگاه جنگزدهها وجود ندارد، مجتمعی که داستان از وقایع آن جا شروع میشود. همین موضوع گلوریا را مجاب میکند تا به همراه فرزند خواندهاش از سرزمین جنگزدهشان بگریزند و به دنبال سرنوشت تازهای بروند. گلوریا از اصالت فرانسوی کمیل خبر دارد و امیدوار است که مکان امنی برای پناه گرفتن پیدا کنند. آنها به سمت غرب حرکت میکنند؛ به طرف فرانسه. طی پنج سال سفر با پای پیاده از گرسنگی، سرما و بیماری جان به در میبرند و در مسیر با پناهجویان دیگری آشنا میشوند که همگی در یک چیز با آنها اشتراک دارند: تلاش برای بقا و امید به زندگی بهتر. کمیل در طول این سفر به نوجوانی در آستانهٔ بلوغ تبدیل میشود و هر روز سوالات بیشتری دربارهی خانوادهی واقعی و تبار فرانسویاش در ذهن او نقش میبندد. آن لوق بوندو در این اثر درخشان، با نثری لطیف و نگاهی ژرف، جنگ را از زاویهٔ یک کودک روایت میکند. داستان از چشم یک پناهجوی جوان آغاز میشود که به دنبال سرنخهایی برای پیدا کردن دوبارهی گلوریا است. «اسم من بلیز فورچون است. شهروند فرانسه هستم و این واقعیت دارد.» این جمله همان جملهای است که در دوازدهسالگی وقتی که مأمورهای گمرک پشت کامیون پیدایش میکنند، به آنها میگوید. «کودکیام اینطوری تمام شد: با خشونت، کنار یک بزرگراه وقتی که فهمیدم گلوریا ناپدید شده و مجبورم بدون او در کشوری زندگی کنم که به رعایت حقوق بشر و شعرهای شارل بودلر معرف است. روزهای زیادی را در قرنطینه و بعد در اردوگاه ]مهاجران [ گذراندم. هیچ کس را نداشتم اما نمیتوانستم بگذارم که ناامیدی روحم را بخورد. یازده سال اول عمرم را در قفقاز گذراندهام. منطقهی وسیعی بین دریای سیاه و دریاچهی خزر. در صفحهی 78 اطلس سبز. آن وقتها روسی صحبت میکردم و همه کمیل صدایم میکردند.» داستان با فلشبک بلندی آغاز میشود. فلش بکی که بخش عمدهی رمان را در برمیگیرد. در واقع بیشتر روایت از زوایه دید کمیل است؛ بلیز فورچون که گلوریا او را کمیل نامیده و از وقتی به خاطر دارد کسی را جز این زن نمیشناخته. گلوریا همیشه برایش یک داستان تکراری تعریف میکند. اینکه روزی در یک سانحهی هولناک قطار پیدایش کرده؛ زنی فرانسوی در واپسین لحظات زندگی، کمیل را که نوزاد کوچکی بوده به گلوریا سپرده. گلوریا کمیل را به یادگیری زبان فرانسه تشویق میکند. اطلس سبز به زبان فرانسوی، ارزشمندترین دارایی کمیل است. هدیهای که گلوریا به او داده؛ نشانی از تبارِ گمشده و تنها سندی از جهانِ موعودی که گلوریا وعدهاش را میدهد و در ضمن گویای این که صلح و آشتی تنها در جغرافیای مکتوب اطلسها وجود دارد و افسانهای بیش نیست. رمان «زمانی برای معجزه» داستان زیستن میان خشونتِ افسارگسیخته است؛ خشونتی که کودک و بزرگ نمیشناسد. خشونتی که مجال کودکی به کمیل نمیدهد و برعکس او را مجبور به بزرگ شدن میکند. روایتی از کوچِ ناگزیر و فرار از رنجِ ویرانگر جنگ. سفری پنجساله که چونان آیینی او را به بلوغ میرساند. گلوریا مادر واقعی کمیل نیست اما مادر شدن را انتخاب میکند. داستان ستایشی است از مهر مادرانه، از فداکاری و محبت بیچشمداشت و در ضمن دربارهی قدرت شفابخش داستانگویی در ایجاد مقاومت روانی هنگام بحران و آشوب. داستانسرایی گلوریا در واقع سازوکاری دفاعی دارد. پناهگاهی است که با کلمات ساخته میشود. جنگ قدرتها و تصمیمات کلان سیاسی، زندگی روزمرهٔ افراد عادی را تحتالشعاع قرار میدهد و بیشترین آسیب را به زیستبوم انسانی وارد میکند؛ باعث فروپاشی زیرساختها میشود و زندگی روزمره را به مبارزهای برای بقا تبدیل میکند. افراد با کمبود غذا، سرپناه و بهداشت مواجه میشوند. کودکان و نوجوانان مجبور میشوند مانند بزرگسالان مسئولیت زندگی و بقاء را بر عهده بگیرند. داستان پیرنگ تاریخی دارد و روایت آن در بستر حوادث مهم قرن اخیر شکل میگیرد اما در عین حال کاوشی است در ابعاد درونی و قدرت روح انسان در مواجهه با مشکلات. شخصیتهای اصلی با وجود سختیها و رنجهای عجیبی که در طول مهاجرت تحمل میکنند، همچنان امیدوارند و جسارت مواجهه با ناملایمات را دارند. خسته میشوند، اما با اراده و استقامت، مسیر خود را ادامه میدهند. زمانی برای معجزه داستان هجرت و تبعید است؛ دور باطلی که تمامی ندارد، یادآور صحنههایی که هر روز در رسانهها میبینیم. کسانی که زندگی را قمار میکنند تا از سرزمینی که در آن ریشه دوانیدهاند بگریزند. نوجوانان علاقهمند به داستانهای تاریخی و رمانهای واقعگرا این کتاب را دوست خواهند داشت. اگر نوجوانانی را میشناسید که میخواهند بیشتر دربارهی مهاجران غیرقانونی و سختیهایی که متحمل میشوند بدانند، این کتاب را حتما به آنها معرفی کنید. کتاب جوایز مهمی را از آن خود کرده، از آن جمله جایزهی Mildred L. Batchelder که هر سال به ناشر برجستهی کتاب کودکان تعلق میگیرد و هدف آن ترویج ادبیات بینالمللی کودک و نوجوان است. اسم من بلیز فورچون است

پیشنهاد مطالعه: زخم جنگ








