شکست نهضت ملی ایرانیان بر اثر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقطه پایانی بود بر بیش از یک دهه فضای باز سیاسی در ایران و آغازی برای حکومت یک نفره و دیکتاتوری محمدرضا پهلوی. سرکوب حزب توده در دههی ۱۳۳۰، زندانی شدن سران جبههی ملی و نهضت آزادی و سرانجام قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، از فرا رسیدن دورهی تازهای در تاریخ سیاسی ایران خبر میداد که میتوان آن را دوران دیکتاتوری محمدرضا شاهی خواند. با سرکوب قیام ۱۵ خرداد، آخرین امیدها برای مبارزهای قانونی در چهارچوب قانون اساسی ایران از بین رفت و همانگونه که مهندس بازرگان در دادگاه نظامی که برای محاکمهی او و یاراناش تشکیل شده بود گفت، آنها آخرین گروهی بودند که میخواستند با زبان قانون با شاه گفتوگو کنند. از طرف دیگر، اوجگیری جنبشهای آزادیخواهانه در سراسر جهان که اکثراً دارای ایدئولوژیهای چپگرا و مارکسیستی و مشی مسلحانه بودند ــ از امریکای جنوبی گرفته تا شرق دور، از شمال افریقا گرفته تا خاورمیانه ـ و همچنین تحول در مناسبات بینالمللی بین پایگاههای سوسیالیستی و ظهور چین بهعنوان بدیل روایت شوروی از سوسیالیسم باعث شد بسیاری از مارکسیستهای ایرانی در شیوههای مبارزاتی خود تجدیدنظر کنند و سازماندهیهای تازهای را بهوجود بیاورند. به اینها باید سرخوردگی مارکسیستهای ایرانی از تجربهی حزب توده و کمرنگ شدن حضور آن حزب در صحنهی سیاسی ایران و تبدیلشدناش به یک سازمان منفعل در تبعید را نیز اضافه کرد.
نطفههای سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در چنین شرایطی بسته شد. سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بهعنوان سازمانی مارکسیست ـ لنینیست، با انتخاب مشی مسلحانه، سعی در شکستن جوّ خفقان سیاسی دههی چهل و پنجاه و بهوجود آوردن یک انقلاب دموکراتیک تراز نوین به رهبری طبقهی کارگر داشت. سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بهعنوان پیشگام مبارزهی مسلحانه در ایران نقش مهمی در مبارزات دو دههی مذکور و بهخصوص سیاسیتر شدن فضای جامعهی ایران ایفا کرد. این سازمان که برداشتهای تازهای از مارکسیسم ـ لنینیسم ارائه داده بود و خود را نمایندهی طبقهی کارگر در ایران میدانست، بیشتر در قشر روشنفکر و طبقهی متوسط ایران تأثیر گذاشته بود تا طبقهای که خود را نمایندهی آن میدانست. اعضای جوان تشکیلدهندهی این سازمان باوجود سن کم و نداشتن کارنامهی مبارزاتی سعی بر آن داشتند تا منادیان آزادی و برابری برای مردم سرزمین خود باشند. چریکهای فدائی خلق ایران خود را وارث جریانهای مارکسیستی دو دهه قبل میدانستند و از آنجا که تجربهی مبارزاتی حزب توده و دیگر سازمانهای مارکسیستی در جامعهی ایران چهرهی مطلوبی از مارکسیستها بر جای نگذاشته بود، فدائیان سعی داشتند تا با به دست دادن تعریفی جدید از مارکسیسم ـ لنینیسم آن نقیصه را جبران کنند.
بااینحال، تا کنون پژوهشهای چندانی در مورد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بهعنوان پیشگام مبارزهی مسلحانه در ایران و سازمانی که در دههی پنجاه آتش مبارزه را در میان مردم روشن نگه داشته و در روزهای منتهی به انقلاب نیز نقش بسزایی در مبارزات مسلحانهی خیابانی داشت صورت نگرفته است و در اغلب پژوهشهای صورتگرفته در باب تاریخ معاصر ایران هم توجه چندانی به مبانی نظری این سازمان نشده است. پژوهشهایی هم که تاکنون صورت گرفته عمدتاً به بازتعریف فعالیتهای عملیاتی سازمان پرداختهاند. بررسی مبانی نظری سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بهعنوان سازمانی مارکسیستی که توانست هم تحولی در شیوهی مبارزاتی مخالفین رژیم شاهنشاهی در دههی پنجاه به وجود آورد و هم موج جدیدی از جوانان را به اندیشههای مارکسیستی جذب کند ضرورتی بود که ما را بر آن داشت تا در حد توان خود به پژوهش در این زمینه بپردازیم.
ماهیت این پژوهش نظری است و نگرشی تاریخی دارد، از این رو در آن از روش توصیفی ـ تحلیلی استفاده شده است. از نظر منابع نیز گذشته از نوشتههای دست اول باقیمانده از نظریهپردازان سازمان، از اسناد دست اول دیگر، نظیر روزنامهها و اعلامیههای مربوط به آن برههی زمانی استفاده شده است.
نوشتار حاضر در چهار فصل تدوین شده است؛در فصل نخست سعی شده تصویری کلی از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ایران در سالهای بین شهریور ۱۳۲۰ تا دوران کودتای ۱۳۳۲ ارائه شود تا خواننده با فضای سیاسی پرتلاطم آن دوران بیشتر آشنا شود. سپس با بررسی جریانهای چپ آن دهه، سعی در آشنا ساختن خواننده با این جریانها و ریشههای فکری آنان شده است. در فصل دوم به دوران پس از کودتا و رویدادهایی که جامعه را به بنبست سیاسی کشاند و ضرورت مبارزهی مسلحانه را در ذهن برخی مبارزان بهوجود آورد پرداخته شده است.