
زندگی با چشمان بسته و آغوش باز
«من سعی میکنم همه چیز را برای برادرم توضیح بدهم، اما او همیشه با من جروبحث میکند. به او میگویم: “میبینی؟ درخت یک جور گیاه خیلی بلند است که کلی برگ دارد.” او توضیح میدهد: “نه اینطوری نیست! درخت یک چوب دراز است که از زمین بیرون آمده و آواز میخواند.”
“بابا قد بلند است و کلاه سرش میگذارد.” اما او دستش را بالا میبرد و میگوید: “شوخی میکنی! بابا یک بوس زبر است که بوی پیپ میدهد.” »