
دُنکیشوت؛ سفیر خوانشها
کارلوس فوئنتس، نویسندهی نامدار مکزیکی، در مقالهی «سروانتس، یا نقدِ خواندن» مینویسد: «برای من دنیای نو [رنسانس] آن زمان آغاز میشود که دنکیشوت دُ لامانچا، در 1605، دهکدهی خود را ترک میگوید، به میان دنیا میرود و کشف میکند که جهان به آنچه او دربارهاش خوانده شباهتی ندارد». دنیای نوی که دنکیشوت کشف میکند چیست؟ چه تفاوتی با دنیای کهنه دارد و سروانتس، نویسندهی دنکیشوت، چگونه این تفاوت را در رمانش برجسته میکند؟ اینها سوالاتی است که کتابِ «وسوسههای دُنکیشوت؛ از آرمان تا واقعیت» نوشتهی کرول بی. جانسون در پی پاسخگویی به آنهاست.