
دریا؛ مادر، پدر، معشوق و مرگ
در جایی از داستان میخوانیم: «دریا همه چیز و همه کس آنها بود. مادر بود وقتی تب میکردند و نیاز به مراقبت و درمان داشتند؛ پدر بود وقتی نیاز به نان و آب داشتند؛ معشوق بود وقتی نیاز به عشقورزی داشتند؛ دوست و محرم راز بود وقتی نیاز به محبت و دلداری داشتند. هر چند از او حساب هم میبردند. از او تا سر حد مرگ ترس داشتند.»
این چند سطر فشردهای از داستان «باد نوبان» و در سطحی دیگر فشردهای از زندگی مردمان بخشهایی از جنوب ایران است. ملکپور میکوشد تفسیری بر این پاراگراف بنویسد.