
عاشقانههای یک شاعر در باب اطعمه و اشربه ایرانی!
تصور بکنید در دورهای که شاعران در سرودن اشعار عاشقانه و عارفانه گوی سبقت را از یکدیگر میربودند، شاعری پیدا بشود که خلاف موج حرکت کند و به جای همطریقت شدن با سایرین به مزاح با اشعار عارفانه و عاشقانه بپردازد آنهم نه به شیوه عبیدزاکانی و با پرداختن به موضوعات اساسی و سیاسی بلکه با پرداختن به یکی از شکمیترین و نازلترین نیازهای آدمیزاد یعنی نیاز به خوردن و آشامیدن! آنجاست که کلماتی مثل «روی دوست»، «بند گیسو»، «سر موی» و «خال یار» جای خود را در شعر فارسی به «بوی قیمه»، «روی مزعفر»، «گوش معده» و «نوای قلیه» میدهد!